ج 5، ص 22)
3. كلىگويى و ابهام روايات نقل شده، خود نشانهاى از جهل و ضعف آنهاست؛ زيرا اگر نزول قرآن بر هفت حرف صحّت داشت، جاى اين سؤال باقى مىماند كه چگونه ممكن است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خود حديث سبعة احرف را با الفاظى كلّى و آن را واضح و روشن نساخته و پيرامون مصاديق آن، توضيحاتى بيان نكرده باشد، تا جايى كه براى آن، اين همه تفسير ارائه شده است. (9: ص 224)
4. شبهه ديگر، پيرامون اصل حديث و تواتر آن است. اين حديث آنگونه كه در تعريف تواتر لفظى مىخوانيم - كه تمام راويان، حديثى را در تمام طبقات، با الفاظ واحدى نقل كنند، (10: ص 170) - قطعاً تواتر لفظى ندارد؛ زيرا همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد، با الفاظ گوناگون نقل گرديده است. تواتر معنوى، يعنى نقل حديث از سوى راويان با الفاظ متفاوت اما همراه با معنا و محتواى واحد (همان) نيز در مورد اين حديث، به دلايل اختلاف در مضامين آن - كه قبلاً ذكر گرديد - و همچنين روايات نافى سبعة احرف، غير قابل اثبات است. حتّى عدم تواتر در تمامى طبقات نيز از سوى بعضى از دانشمندان اهل سنّت، اذعان شد است و اين خود، دليل ديگرى بر عدم اثبات تواتر اين حديث است.
زرقانى مىگويد: ...بايد توجّه داشت كه شرط فراوانىِ نقل كنندگان در سلسله سند - كه سبب مصونيّت از توافق بر كذب است - بايد در تمامى طبقات راويان وجود داشته باشد. چنين شرطى اگر در طبقه صحابه باشد، در طبقات بعدى نيست. (7: ج 1، ص 139) افراد ديگرى چون دكتر ضياءالدين عتر، حتّى تواتر را در طبقه صحابه نيز قابل اثبات نمىدانند. (13: ص 109)
5. سؤال ديگر پيرامون سند و متن حديث از لحاظ فقه الحديثى است. آيتاللَّه معرفت مىگويد: اسانيد اين روايات از نظر وثاقت، ثابت نشده است. (15: ج 2، ص 94) آيتاللَّه خويى نيز در مورد اين مسئله، اذعان دارد كه اصل روايت سبعة احرف،