5. طبقه متوسّط فرهنگى، كه با گسترش رشتههاى دانشگاهى الهيات - به ويژه رشته علوم قرآن و حديث - در جامعه ظاهر شده، واقعيتى است كه نبايد از آن بىتوجّه گذشت. معلومات غالب اينان در حدّ دورههاى درسى دانشگاهى است، ولى اثر خود را بر فرهنگ جامعه مىگذارند. توليد منابع فكرى با توجّه به چنين مخاطبانى ضرورت دارد. اين مخاطبان، شامل اساتيد اين رشتهها نيز مىشوند.
6. محصور ماندن ما در يك گفتمان داخلى، از مشكلات كار است. بيشتر آثار ما، نه تنها در سطوح مختلف كشورهاى غيراسلامى - اعم از پژوهشى و آموزشى و ترويجى - بلكه حتّى در كشورهاى عربى مسلماننشين نيز، توان حضور جدّى در فضاى فرهنگى آنها را ندارد. اين واقعيّت، در فضاى جهانى شدن - كه ويژگى اصل آن تحوّلات سريع و شتابناك است - جاى توجّه ويژه دارد.
7. توقّع فضاى فرهنگى داخلى و خارجى از ما، گسترشِ گونههاى مختلف خروجىِ آثار دينى است، كه از دايره بسته «كتاب» فراتر مىرود.
چند رسانهاى شدن فضاهاى فرهنگى، مىطلبد كه به زبانهاى ديگر - به ويژه زبانهاى هنرى - بيشتر بينديشيم، يا دست كم، به توليد نوشتارهايى براى آن زبانهاى هنرى - مانند فيلمنامه و نمايشنامه - بيشتر بپردازيم.
8. به دليل تخصّصى شدن حوزههاى علوم، زمانِ كارهاى فردى سپرى شده است. بايد به كارهاى جمعى روى آورد، آن هم با ساز و كارهاى ويژه خودش، يعنى فرهنگ اينگونه كارها در آثار دينى بايد نهادينه شود. اين جمله، نه به معناى تأسيس سازمانهاى جديد براى عرضه كارهاى جديد فردى، بلكه استفاده واقعى از ظرفيتها و تخصّصهاى نهفته پژوهشگران براى توليد آثار جمعى است.
9. فرهنگ نقد، بايد نهادينه شود. يكى از عمدهترين اصول آن، اين است كه: «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال». اين اصل را گوينده از يك سوى به كار گيرد كه به حبّ و بغض شخصى نينديشد؛ و شنونده يا خواننده از سوى ديگر به كار گيرد كه جملهها و تعبيرها را، به تفسير و تعبير شخصى، به سمت فرد و گروه خاصّى