و خصايصى عقيده دارند كه شخص مادى، آنها را غلوّ اهل ايمان در حقّ آنها مىخواند؛ مثلاً از نظر او معجزات ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه مؤمنين معتقدند، همه غلوّ است؛ در حالى كه از نظر يك مؤمن به خدا و عالم غيب، هيچگونه غلوّى در اين عقايد نيست. اينها همه در شأن انسان و حاكى از علوّ مقام اوست. غلوّ اين است كه مثلاً پيغمبر يا امام را با خدا شريك بدانيم يا خدا را با آنها متّحد بشمارند. و از اين قبيل عقايد باطله كه علماى اسلام در كتابها نوشتند.
ديدگاه منابع تاريخى در مورد معجزات
راجع به كيفيات و بعض معجزاتى كه در ارتباط با ولادت آن حضرت (حضرت مهدى عليه السلام) واقع شده است، اينكه [ فلان نويسنده] مىگويد منابع تاريخى چيزى به دست نمىدهد، بايد گفت: مقصودتان از منابع تاريخى چه منابعى است؟ اگر مقصود منابعى باشد كه از خوارق عادات، خالص باشد و صرفاً جنبههاى عادى وقايع و جريانهاى متعارف، مثل اصل وقوع ولادت يا مرگ يا حوادث ديگر را ثبت مىكنند، واضح است كه اين منابع - كه به طور فشرده و اختصار مىنويسند - از اين وقايع سخنى به ميان نمىآورند يا كمتر، از اين مقوله سخن گفتهاند. امّا گذشته از اينكه اين يك نقص بزرگ علم تاريخ محسوب مىشود و گذشته از اينكه همين تاريخنويسان در بسيارى از موارد به ملاحظاتى، همين جوانب تاريخى را نيز نقل كردهاند، مىگوييم: اين عدم تعرّض تاريخنگار به جوانب يك امر - كه خود به لحاظ تعصّب عقيدتى يا هر جهت ديگر، نمىخواسته است متعرّض آن شود - نقلهاى ديگران را كه با مصادر و مآخذ معتبر در دست است، ضعيف نمىسازد.
تاريخ انبياء مشحون است به خرق عادات و ولادتها و نشو و نماهاى غيرعادى. جريان خلقت آدم، ولادت ابراهيم، تولد اسحاق و موسى و يحيى و ولادت عيسى عليهم السلام و سخن گفتنش در گهواره، همه حوادث غيرعادى و خرق عادت است.
اگر مىتوانيد اين وقايع را «تاريخى» نگوييد، تفاصيل ولادت امام را هم تاريخى نگوييد. اگر آنها وقايع تاريخى است - كه هست - هرچند فلان مورخ هم نقل نكرده باشد، اين تفاصيل ولادت امام نيز تاريخى است؛ كه ترك نقل آن از سوى تاريخنگارانى كه يا مغرض بودهاند و يا قصدشان اختصار و امور ديگر بوده است، به جايى صدمه نمىزند.