گزارشى از جلسات نقد و بررسى كتاب مكتب در فرآيند تكامل بخش دوم و سوم كتاب‏ - صفحه 148

ويژگى عصمت را براى ائمّه بپذيريم، آيا اين ويژگى از نظر مؤلّف فوق بشرى نيست؟ چه فرقى بين اين صفت و ساير صفات ائمّه هست؟ اگر منع عقلى و شرعى براى پذيرش اين صفات نباشد و منجرّ به قول به الوهيّت آنها نگردد، چرا نمى‏توان آن را قبول كرد؟ ضمن اينكه اين نكته را هم بايد توجّه كرد كه برخى از فضائل ائمّه به تدريج، مورد پذيرش قرار گرفته است. شايد در ابتدا به سبب حساسيّت روى مسئله غلوّ، عدّه‏اى آن را نپذيرفته‏اند؛ امّا به تدريج، متوجّه شده‏اند كه اين فضائل، غلو نيست.
به طور كلّى، همان‏طور كه مكرّر گفته‏ايم، مؤلّف محترم در كتاب خود، هيچ ملاكى براى پذيرش يا ردّ روايات تاريخى ارائه نكرده‏اند. مشخّص نيست كه ايشان بر چه مبنايى بعضى از روايات كتب شيعه را به عنوان گزارش تاريخى در كتاب آورده‏اند، امّا برخى ديگر از رواياتِ همان كتابها را ردّ كرده‏اند. اين ناهماهنگى، قضاوت در مورد مطالب كتاب را دشوار مى‏سازد.
در صفحه 81 مؤلّف مى‏نويسد كه از اين پس، مفوّضه جهت وارد كردن روايات خود در كتب شيعى تلاش چشمگيرى كردند و به استناد روايت «نزّلونا عن الربوبيّة فقولوا فينا ما شئتم»، هر چه خواستند، براى ائمّه فضائل جعل كردند. ايشان مشخّص نكرده‏اند بر مبناى چه گزارشى مفوّضه چنين كارى كردند و هيچ‏كس هم متوجّه آن نشد؛ در حالى كه گزارشهاى تاريخى نشان مى‏دهد كه - به عنوان نمونه - علماى قم حساسيّت شديدى درباره روايات غلات و مفوّضه داشتند. مثلاً كسى مثل محمّدبن عيسى اشعرى، چند نفر از راويان را از شهر قم اخراج مى‏كند و ابن‏وليد استاد شيخ صدوق، در مستثنيات خود، روايات افرادى مثل سهل‏بن زياد را - به دليل اينكه به غلوّ متّهم بوده‏اند - كنار مى‏گذارد. در اين حال، چگونه ايشان ادّعا مى‏كنند كه بسيارى از روايات غلات در كتب شيعه وارد شد و كسى هم متوجّه آن نگرديد؟ مثلاً ايشان به قول ابن‏الغضائرى درباره مفضّل‏بن عمر استناد كرده‏اند كه غلات روايات بسيار زيادى را به نام او جعل كرده‏اند. ۱ آيا از اين

1.ص ۸۱، پاورقى ۳

صفحه از 155