اذان - صفحه 65

۳۱.امام حسين عليه السلام :در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن ، بالاى مناره رفت و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . در اين هنگام ، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ، گريست و ما نيز با گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذانش را تمام كرد، فرمود: «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد؟».
گفتيم : خدا و پيامبر او و وصىّ پيامبر او بهتر مى دانند .
فرمود : «اگر بدانيد كه او چه مى گويد ، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست! جمله اللّه أكبرِ او ، معانى بسيار دارد :
يكى اين است كه اللّه أكبرِ مؤذّن ، حكايت از قديم بودن خداوند و ازلى بودن و ابدى بودن او و علم و نيرو و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و جود و عطا و كبريايى او دارد .
هر گاه مؤذّن بگويد : اللّه أكبر ، در واقع مى گويد : خدا آن موجودى است كه آفريدن و فرمان دادن ، مختصّ اوست ۱ و با اراده اوست كه آفرينش انجام گرفت و هر چيزِ خلق ، از اوست و بازگشت خلق ، به سوى اوست . او ، اوّل است و پيش از هر چيز ، از ازل بوده است ؛ و آخر است و بعد از هر چيز هست و ابدى است ؛ و آشكار است و فراتر از هر چيز و ادراك ناشدنى (دست نيافتنى) است ؛ و پنهان و در دل هر چيز است ( / پنهان تر از هر ناپيدايى است) و اندازه ندارد ؛ و تنها او باقى است و جز او ، همه چيز، فانى است.
معناى دومِ اللّه أكبر ، اين است كه خدا بر آنچه بوده و خواهد بود ـ پيش از آن كه بود شود ـ ، دانا و آگاه است .
معناى سومِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند بر هر چيزى تواناست ؛ بر هر كارى كه بخواهد ، قدرت دارد ؛ نيرومند به قدرت خويش است ؛ بر آفريدگانش اقتدار دارد ، به ذات خود ، قوى است ؛ قدرتش بر همه اشيا ، سايه افكنده است ؛ [و] هر گاه به چيزى حكم [و آن را اراده] كند ، فقط به آن مى گويد : «باش» و آن ، موجود مى شود.
معناى چهارمِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بردبار و كريم است . او [در برابر معصيت انسان ها] چنان بردبارى مى ورزد كه تو گويى [از آن] خبر ندارد ، و چنان گذشت مى كند كه تو گويى [آن را] نمى بيند ، و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى از او نافرمانى نمى شود . در كيفر دادن ، شتاب نمى ورزد و اين ، از بزرگوارى و گذشت و بردارى اوست.
معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بخشنده و پُر دِهِش است و با بزرگوارى ، عمل مى كند.
معناى ديگرِ اللّه أكبر ، نفى صفت و كيفيّت از اوست . گويا مى گويد : خدا بزرگ تر از آن است كه توصيف كنندگان ، به اندازه صفت او ـ كه در حقيقت ، بدان موصوف است ـ دست يابند ؛ بلكه توصيف كنندگان ، به اندازه [توانايىِ] خود ، او را توصيف مى كنند ، نه به اندازه بزرگى و شُكوه او . خداوند ، بسى برتر از آن است كه توصيف كنندگان ، به وصف او برسند .
معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه گويا مى گويد : خدا ، والاتر و شكوهمندتر است و از بندگانش بى نياز است و به كارهاى آفريدگانش نيازى ندارد.
امّا أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ مؤذّن ، اعلام اين مطلب است كه شهادت دادن ، جز با شناخت قلبى خداوند ، روا نيست . گويا مى گويد : مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل ، باطل است ، و به آنچه در دل دارم يعنى علم به اين كه معبودى جز خدا نيست ، با زبان خويش نيز اقرار مى كنم، و گواهى مى دهم كه پناهى از خدا جز به خود او نيست ، و رهايى از شرّ هر شررسانى و [از] فتنه هر فتنه انگيزى ، جز به يارى خدا ميسّر نيست .
و أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ دوم ، به اين معناست كه : گواهى مى دهم كه هدايت كننده اى جز خدا نيست ، و تنها راه نمايم به دين ، اوست ، و خدا را بر اين گواه
مى گيرم كه من گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست ، و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين ها ، و همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و كوه ها و درخت ها و جنبندگان و دَدان و هر خشك و ترى را گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست و روزى رسان و معبود و زيان رسان و سودرسان و در هم فشارنده و گشاينده و عطا كننده و جلو گيرنده و خيرخواه و كفايت كننده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست . آفرينش و فرمان دادن ، ويژه اوست و خوبى ـ هر چه هست ـ در دست اوست . فرخنده باد خداوند كه پروردگار جهانيان است!
امّا أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ او ، [در آن] مى گويد : خدا را گواه مى گيرم كه معبودى جز او نيست و محمّد ، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و همراز اوست . او را با هدايت و دين حق، به سوى همه مردمان فرستاد تا آن [دين] را بر هر دينى چيره گرداند ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند . و هر كس را كه در آسمان ها و زمين است، از پيامبران و رسولان و فرشتگان و مردمان ، همگى را گواه مى گيرم كه محمّد ، سَرور اوّلين و آخرين انسان هاست.
در أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ دوم ، مى گويد : گواهى مى دهم كه هيچ كس را به كسى نياز نيست ، مگر به خداوندِ يگانه هماره چيره كه از بندگانش و آفريدگان و مردمان ، همگى شان ، بى نياز است ، و گواهى مى دهم كه محمّد را به سوى مردم فرستاد تا نويد و بيم دهد و به اذن خداوند ، به سوى خدا فرا بخواند و [چونان ]چراغى روشن [فرا راه بندگان ]باشد . پس هر كه او را انكار و نفى كند و به او ايمان نياورد ، خداوند عز و جل او را براى هميشه و جاويدان به آتش دوزخ وارد مى كند و هرگز از آن رهايى نمى يابد .
امّا حىَّ على الصلاةِ او ، يعنى اين كه به سوى بهترينِ اعمالتان بياييد و دعوت پروردگارتان را لبّيك بگوييد و به جانب آمرزش پروردگارتان ، و خاموش كردن آتشى كه بر افروخته ايد ، و آزاد ساختن گردن هايتان كه به گرو نهاده ايد، بشتابيد تا خداوند ، بدكارى هاى شما را بزدايد و گناهتان را بيامرزد و بدى هايتان را به خوبى ها بدل كند ؛ زيرا او پادشاهى بزرگوار و پُربخشش است . او به ما مسلمانان، اجازه رسيدن به خدمتش و ايستادن در برابرش را داده است.
و حىَّ على الصلاةِ دوم ، يعنى : به مناجات با پروردگارتان ، اللّه ، بايستيد و نيازهايتان را بر پروردگارتان عرضه كنيد ، و با كلام او (قرآن) به وى توسّل بجوييد و آن را شفيع خود در پيشگاهش قرار دهيد ، و ذكر و قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوعِ بسيار ، به جاى آوريد ، و حاجت هايتان را به او باز گوييد ، كه اذن (اجازه) اين كار را به ما داده است.
امّا حىَّ على الفلاحِ او ، مى گويد : به بقايى كه هرگز فنا در آن راه ندارد و به نجاتى كه هلاكتى با آن نيست ، روى آوريد . به سوى حياتى بياييد كه مرگ در آن راهى ندارد ، و به سوى نعمتى كه تمامى ندارد ، و به سوى سلطنتى كه زوال نمى پذيرد ، و به سوى شادى اى كه اندوهى با آن نيست ، و به سوى اُنسى كه با وجود آن ، هرگز احساس وحشت (/تنهايى) دست نمى دهد ، و به سوى نورى كه هيچ ظلمتى در آن نيست ، و به سوى گشايشى كه تنگى در آن راه نمى يابد ، و به سوى خوشى اى كه هيچ گاه قطع نمى شود ، و به سوى غنايى كه نيازمندى در آن جايى ندارد ، و به سوى سلامتى كه بيمارى با آن نيست ، و به سوى عزّتى كه ذلّتى در آن نيست ، و به سوى نيرويى كه هرگز سستى نمى گيرد ، و نيز به سوى كرامت ـ وه كه چه كرامتى ـ ، و بشتابيد به سوى شادمانى دنيا و آخرت و رهايى آن سراى و اين سراى.
در حىَّ على الفلاحِ دوم ، مى گويد : به سوى آنچه شما را بدان فرا خواندم ، و به سوى كرامت فراوان و نواخت بزرگ و نعمت والا و رستگارى بزرگ و آسايش ابدى در جوار محمّد صلى الله عليه و آله «در قرارگاه صدق در نزد پادشاهى توانا» سبقت بگيريد .
امّا اللّه أكبرِ او ، مى گويد : خدا والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه او براى بنده اى كه او را اجابت و اطاعت مى كند و فرمانش را به گوش مى گيرد و بندگى او مى كند و تهديد او را مى شناسد و به او و به ياد او مشغول مى شود و او را دوست مى دارد و به او ايمان مى آورد و به وى اطمينان دارد و به او اعتماد مى كند و از او بيمناك و به او اميدوار است و مشتاق اوست و با فرمان و قضاى او مى سازد و بدانها رضايت مى دهد ، چه كرامتى را در نظر گرفته است .
در اللّه أكبرِ دومش مى گويد : خدا بزرگ تر و والاتر و برتر از آن است كه كسى بداند كه او چه اندازه كرامت را براى دوستانش ، و چه كيفرى را براى دشمنانش ، و چه بخشش و آمرزش و نعمتى را براى آن كس كه او و پيامبر او را اجابت كند ، و چه عذاب و مجازات و ذلّتى را براى آن كس او را انكار و نفى كند ، نهاده است .
امّا لا إله إلّا اللّهِ او ، معنايش اين است كه : خداوند ، به واسطه رسول و رسالت و روشنگرى و دعوت ، بر بندگانش حجّت قاطع دارد و او خود ، شأنش بالاتر از آن است كه كسى از آنان را بر وى حجّتى باشد . پس هر كه خداى را اجابت كند ، براى او نور و كرامت است و هر كه انكارش كند ، صد البتّه كه خداوند از جهانيان ، بى نياز است و او سريع ترينِ حسابرسان است.
و معناى قد قامت الصلاة در اقامه ، اين است كه : گاهِ ملاقات و مناجات و برآورده شدن حاجات و نيل به آرزوها و رسيدن به خداوند و كرامت و بخشش و خشنودى و آمرزش او فرا رسيد» . ۲

1.اشاره است به آيه ۵۴ از سوره اعراف : « أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ ؛ آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير [جهان] ، از آن [به فرمانِ] اوست» .

2.صدوق رحمه الله مى گويد : راوى اين حديث ، ذكر «حىَّ على خير العمل» را از باب تقيّه ترك كرده است (معانى الأخبار : ص ۴۱ ح ۱) .

صفحه از 169