برادری - صفحه 141

۲۱۸.سنن الترمذىـ به نقل از ابن عمر ـ :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند . پس على عليه السلام با دو چشم گريان آمد و گفت : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى ؛ امّا مرا با هيچ كس ، برادر قرار ندادى؟
پيامبر خدا به او فرمود : «تو برادر من در دنيا و آخرت هستى» .

۲۱۹.فضائل الصحابة، ابن حنبلـ به نقل از عمر بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مردم (مسلمانان) برادرى افكند و على عليه السلام را وا نهاد، تا اين كه آخر از همه باقى مانْد و كسى را نديد كه با او برادر شود . گفت : اى پيامبر خدا! ميان مردم ، برادرى افكندى و مرا وا نهادى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا فكر مى كنى تو را وا نهاده ام؟ من ، تو را براى خودم گذاشته ام! تو برادر منى و من ، برادر تو ام . پس اگر كسى در اين باره با تو بحث كرد ، بگو : من ، بنده خدا و برادر پيامبر او هستم . از اين پس ، هر كه چنين ادّعايى كند ، قطعا دروغگوست» .

220.فضائل الصحابة، ابن حنبل ـ به نقل از زيد بن ابى اَوفى، آن هنگام كه از ماجراى برادرى افكندن پيامبر خدا ميان مسلمانان، سخن به ميان آورد ـ : در مسجد پيامبر خدا ، به خدمت ايشان رسيدم ... . على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : وقتى ديدم كه به غير از من با ديگر يارانت آن كردى كه كردى ، روح از بدنم رفت و كمرم شكست . اگر از من عصبانى هستى ، بزرگوارى فرما و مرا ببخش .
پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت ، تو را جز براى خودم ، آخر از همه قرار ندادم . تو براى من ، همچون هارون نسبت به موسايى ، با اين تفاوت كه پس از من ، پيامبرى نيست . تو برادر و وارث منى» .
على عليه السلام گفت : چه چيزى از تو به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟
فرمود : «آنچه پيامبران پيش از من، به ارث نهادند» .
على عليه السلام گفت : پيامبران پيش از تو ، چه به ارث نهادند؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را . و تو و دخترم فاطمه ، در قصرى از بهشت ، با من خواهيد بود . تو ، برادر و رفيق منى» .
سپس پيامبر خدا ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و افزود:] «براى خدا يكديگر را دوست مى دارند و به هم مى نگرند» .

صفحه از 182