خانواده - صفحه 167

۲۴۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از اَنَس ـ :[ روزى ] بلال ، در [ گفتن اذان ] نماز صبح ، تأخير كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى؟» .
گفت : به فاطمه برخوردم و ديدم كه مشغول دستاس كردن است و كودكش گريه مى كند . به او گفتم : اگر مى خواهى ، من دستاس كنم و شما كودك را آرام كنى ، يا من كودك را آرام كنم و شما دستاس نمايى .
ايشان فرمود : «من ، بهتر از تو كودكم را آرام مى كنم» .
به همين سبب ، دير آمدم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به او رحم آوردى . خدا بر تو رحمت آورَد!».

۲۴۱.تنبيه الخواطر :پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم ، در مسجد منتظر بودند كه بلال بيايد و اذان بگويد ، تا اين كه بلال وارد شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى ، اى بلال؟» .
گفت : به فاطمه عليهاالسلام برخوردم كه دستاس مى كرد و فرزندش حسن را در كنار خود نهاده بود ، در حالى كه كودك گريه مى كرد . به او گفتم : كدام را دوست تر مى دارى : فرزندت را آرام سازم ، يا دستاس كنم .
ايشان فرمود : «من بهتر از تو فرزندم را آرام مى سازم» .
من هم دستاس را گرفتم و مشغول آسياب كردن شدم ، و همين ، باعث تأخير من شد .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بر او رحم آوردى . خداوند بر تو رحمت آورَد !» .

۲۴۲.الدروع الواقيةـ در حديثى ـ :فاطمه عليهاالسلام با ردايى پشمين و كهنه ـ كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده بود ـ ، از خانه بيرون آمد . سلمان ، چون ايشان را ديد ، دستش را بر سرش نهاد و فرياد زد : وا اندوها! قيصر و كسرا ، جامه هاى سُندُس و حرير مى پوشند و دختر محمّد ، ردايى پشمين بر تن دارد كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده است !
فاطمه عليهاالسلام چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد ، فرمود : «اى پيامبر خدا ! سلمان از جامه من تعجّب كرد . سوگند به آن كه تو را به حقْ پيامبر كرد ، پنج سال است كه من و على ، چيزى جز يك پوست قوچ نداريم كه روز ، شتر خود را بر روى آن علوفه مى دهيم ، و شب هنگام ، آن را بستر خويش مى سازيم ، و بالينمان هم چرمى است كه با ليف درخت خرما پُر شده است!» .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى سلمان! زهى دخترم فاطمه ! شايد كه در زمره سواران پيشتاز [ به سوى بهشت ] باشد» .

صفحه از 298