خانواده - صفحه 55

۷۸.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيد بن حارثه را به ازدواج زينب ، دختر جَحش ، و مقداد را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب ، در آوردم تا بدانند كه بزرگ ترين شرافت ، اسلام است .

۷۹.السنن الكبرىـ به نقل از زبيدى ـ :زُهرى در باره اين ماجرا [ يعنى ماجراى دستور دادن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى بَياضه كه از ميان خود ، دخترى را به همسرىِ ابو هِند در آورند ] برايم نقل كرده كه آنان ( بنى بياضه ) گفتند : اى رسول خدا ! دختران ما را به همسرى غلامان ما در مى آورى ؟! پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «ما شما را از مرد و زنى آفريديم و ملّت ملّت و قبيله قبيله قرارتان داديم تا يكديگر را بشناسيد» .

۸۰.الكافى :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مقداد بن اَسود را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب در آورد» و سپس فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله او را به همسرى مقداد در آورد تا [ سطح ] ازدواج ها پايين بيايد [ و وصلت هاى طبقاتى از بين برود ] و [ مردم ] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرمشق بگيرند و تا بدانيد كه گرامى ترينِ شما نزد خدا ، باتقواترينِ شماست» . و زُبَير ، برادر تنىِ عبد اللّه [ پدر پيامبر صلى الله عليه و آله ] و ابو طالب بود .

۸۱.امام باقر عليه السلام :مردى شيبانى از اهالى بصره ـ كه به او عبد الملك بن حَرمله گفته مى شد ـ بر امام زين العابدين عليه السلام گذشت . امام عليه السلام از او پرسيد : «آيا خواهرى دارى ؟» .
گفت : آرى .
فرمود : «آيا او را به همسرى من در مى آورى ؟» .
گفت : آرى .
پس ، آن مرد شيبانى رفت و مردى از ياران امام زين العابدين عليه السلام در پى او روانه شد تا به سراى او رسيد و در باره اش پرس و جو كرد . به او گفته شد : او فلان ،
پسر فلان و مِهتر قوم خويش است . سپس آن مرد ، نزد امام زين العابدين عليه السلام باز گشت و گفت : اى ابو الحسن ! در باره اين كه مى خواهيد داماد اين مرد شيبانى بشَويد ، پرس و جو كردم . گفتند كه او مهتر قومش است .
امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «فلانى ! من از آنچه مى بينم و از آنچه مى شنوم ، برايت مى گويم! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل با اسلام ، پَستى را بلندى بخشيد و كاستى را كامل گردانيد و از فرومايگى بزرگوارى رسانيد؟! پس مسلمان ، پَست نيست . پستى ، پستى جاهليت است» .

صفحه از 298