غذاخوردن - صفحه 81

۱۵۰.حلية الأولياءـ به نقل از وُهَيب بن وَرد ـ :به ما رسيده است كه ابليس پليد ، بر يحيى بن زكريّا عليه السلام آشكار شد و بدو گفت : من مى خواهم تو را نصيحت كنم .
يحيى عليه السلام گفت : «دروغ مى گويى . تو خيرخواه من نيستى ؛ امّا مرا از فرزندان آدم خبر ده» .
ابليس گفت : آنان در نزد ما بر سه دسته اند :
دسته اى از آنان بيشترين زحمت را براى ما دارند . آنان را مى فريبيم و بر آنان مسلّط مى شويم ؛ امّا بلافاصله به استغفار و توبه پناه مى برند و همه زحمات ما را تباه مى كنند . دوباره به سراغشان مى رويم و دوباره آنها همان مى كنند . بنا بر اين ، نه از آنان نااميد مى شويم و نه به مرادمان مى رسيم . بدين جهت ، در رنج و زحمتيم .
دسته دوم ، در دست ما به سانِ گويى هستند كه در دست كودكان شماست . هر گونه كه بخواهيم ، آنها را به اين سو و آن سو مى افكنيم . اينها ، خود ، زحمت ما را كم كرده اند .
دسته سوم ، مانند تو معصوم هستند و ما نمى توانيم با آنها كارى بكنيم .
يحيى گفت : «به هر حال ، آيا تاكنون بر من چيره گشته اى؟» .
گفت : نه ، بجز يك بار و آن هنگامى بود كه مشغول خوردن غذايى شدى ، و من پيوسته آن را برايت لذيذ جلوه مى دادم ، تا آن كه بيش از اندازه اى كه مى خواستى ، خوردى و در نتيجه آن شب خوابيدى و بر خلاف شب هاى پيش ، براى نماز بر نخاستى .
يحيى به او گفت : «زين پس ، تا زنده ام ، هرگز از غذايى ، سير نخواهم خورد» .
آن ناپاك به او گفت : من نيز زين پس ، هرگز آدميزادى را نصيحت نخواهم كرد .

صفحه از 231