۵.امام حسين عليه السلام :از پدرم در باره ... رفتار پيامبر خدا در بيرون از خانه پرسيدم . فرمود : «پيامبر خدا همواره زبانش را از گفتار بيهوده در كام مى كشيد و با مردم ، با الفت ( / دوستانه) رفتار مى كرد و آنها را نمى رماند . ارجمندِ هر قومى را گرامى مى داشت و او را بر آنان فرمان روايى مى داد» .
۶.امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا با [بخشش] صد هزار درهم ، سعى مى كرد دل هاى مردم را به دست آورد تا از [مخالفت با] او باز ايستند ، و آيا شما حاضر نيستيد با سخن ، دل هاى آنها (مخالفانتان) را به دست آوريد؟
ر .ك : ص 87 (همدلى / فصل يكم : ارزش اُلفت / مسئوليت حكمران در ايجاد الفت و همبستگى ميان مردم) .
1 / 2
نقش الفت در ماندگارى و سربلندى امّت
۷.امام على عليه السلامـ در خطبه موسوم به «قاصعه» ـ :از كيفرهايى كه بر اثر اعمال نكوهيده امّت هاى پيش از شما بر سرشان آمد ، حذر كنيد و در نيك و بد (خوشى و ناخوشى) ، همواره حال و روز آنان را به ياد داشته باشيد ، و بترسيد از اين كه به سرنوشت آنها گرفتار آييد .
و چون در تفاوت احوالِ [نيك و بد] آنان انديشيديد ، چيزى را انتخاب كنيد كه آنان به سبب آن به عزّت رسيدند و [به خاطر آن ،] دشمنان از آنان دور گشتند و دوران امنيّتشان به درازا كشيد و نعمت ها در اختيارشان قرار گرفت و به بركت آن ، رشته پيوند در ميانشان برقرار گشت ؛ كارهايى چون : اجتناب از تفرقه ، و چنگ زدن به رشته الفت و همدلى و ترغيب و توصيه يكديگر به اين كار . و از هر كارى كه كمر آنان را شكست و توانايى آنان را به ضعف كشاند ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كينه ورزى دل ها ، و دشمنى سينه ها ، و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست يارى از هم كشيدن .
نيز در احوال مؤمنان گذشته كه پيش از شما بودند ، انديشه كنيد ، كه در هنگام رنج و آزمايش [ الهى] ، چگونه بودند . آيا نه اين است كه از همه مردمان ، گران بارتر بودند و از همه بندگان ، بلاكش تر و از همه مردم دنيا در تنگناتر؟ فرعون ها آنان را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را بر سرشان آوردند و مرارت ها به آنان چشانيدند . پيوسته در ذلّتِ هلاكت به سر مى بردند و هماره مغلوب بودند . نه چاره اى بر جلوگيرى مى يافتند و نه راهى براى دفاع ، تا آن كه خداوند سبحان ، چون ديد كه چگونه در راه محبّت او بر آزارها شكيبايى مى كنند و از بيم او ناملايمات را به جان مى خرند ، آنان را از تنگناهاى بلا رهايى بخشيد و خوارىِ آنان را به عزّت ، و ترس [و ناامنى شان] را به امنيّت مبدّل ساخت ، و زان پس بر سرير پادشاهى و فرمان روايى نشستند و پيشوايانى بلندمرتبه گشتند و لطف خداوند ، چنان شامل حال آنان شد كه تصوّرش را هم نمى كردند .
پس بنگريد كه چه وضعى داشتند ، آن گاه كه جمعشان متّحد بود و خواست هايشان سازوار و دل ها يكى و دست ها در كنار هم و شمشيرها هميار و نگاه ها نافذ و تصميم ها يك سان! آيا نه اين است كه اربابان جهان و فرمان رواى عالميان شدند؟ و باز بنگريد كه در پايان كارشان به چه سرنوشتى دچار شدند ، آن گاه كه ميانشان تفرقه افتاد و همبستگى به پراكندگى گراييد و سخن ها و دل ها ناهمساز شدند و به گروه هاى ناسازگار تقسيم شدند ، و دسته دسته گشتند و با يكديگر به جنگ و ستيز برخاستند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه ارجمندى از تن آنان بر كَند و خوشىِ نعمت هايش را از آنان گرفت و سرگذشت آنان ، در ميان شما ماند تا درس عبرتى باشد براى آنان كه اهل عبرت اند .
پس ، از احوال فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و بنى اسرائيل عليهم السلام عبرت بگيريد ؛ كه سرگذشت ها سخت همسان اند ، و نمونه ها بس شبيه هم!
در وضع آنان ، به گاه تشتّت و پراكندگى شان ، تأمّل كنيد ؛ روزگاران سياهى كه كسراها و قيصرها ارباب آنان بودند و آنان را از سرزمين هاى آباد و درياى عراق ۱ و مَرغزارهاى عالم ، به سرزمين هايى كه رويشگاه دِرَمْنه ۲ بود و بادهاى تند مى وزيد و زندگى در آنها سخت بود ، ۳ بيرون راندند ، و به صورت مشتى تهى دست شترچران رهايشان كردند . در محقّرترين سراها و بى آب و علف ترينِ سرزمين ها به سر مى بردند ؛ نه بالِ دعوتى بود كه زير آن بيارمند و نه سايه الفتى كه با تكيه به آن عزّت يابند . اوضاع ، پريشان بود و دست ها ناهميار و جماعات ، پراكنده . در رنجى سخت ، و نادانى هاى متراكم همچون : زنده به گور كردن دختران و پرستيدن بُت ها و قطع پيوندهاى خويشاوندى و جنگ ها و غارتگرى ها به سر مى بردند .
و زان پس ، به نعمت هايى كه خداوند ارزانى شان داشت ، بنگريد ، آن گاه كه پيامبرى به سوى آنان فرستاد و همگى را به پيروى از آيين او در آورد و با دعوتش ، آنان را الفت [و اتحاد] بخشيد . [بنگريد كه] چگونه اين نعمت ، بال كرامت خويش را بر سر آنان گسترد و جويبارهاى نعمتش را برايشان جارى ساخت و به لطف اين آيين (اسلام) ، وفور نعمت هايش ، آنان را از هر سو در ميان گرفت و غرق در نعمت هايش شدند و زندگى اى خوش و شادان يافتند . كارهايشان در سايه يك قدرت قاهر ، سامان يافت و قدرتى شكست ناپذير گرفتند و امور آنان ، تحت حكومتى پايدار در آمد . پس زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين شدند . زمامدار امور كسانى گشتند كه پيش تر ، زمام امورشان در دست آنان بود ، و بر كسانى حكمران شدند كه پيش تر بر آنها حكم مى راندند . ديگر نه نيزه اى برايشان فشرده مى شود و نه سنگى سويشان پرتاب مى گردد . ۴
امّا اينك ، شما از ريسمان طاعت [حق] ، دست كشيده ايد و با [زنده كردن ]احكام جاهليت ، در دژى كه خداوند بر گرد شما زده است ، رخنه ايجاد كرده ايد ، در حالى كه خداوند سبحان بر جماعتِ اين امّت ، منّت نهاد و اين رشته الفت ( / همبستگى) را كه در سايه آن زندگى مى كنند و در پناه آن مى آرمند ، ميانشان ايجاد كرد و اين ، نعمتى است كه هيچ يك از آفريدگان نمى تواند برايش قيمتى تعيين كند ؛ چرا كه از هر بهايى ، فزون تر و از هر مهمّى ، مهم تر است .
1.درياى عراق : دجله و فرات .
2.علف جارو ، علف دَرمان .
3.منظور ، جزيرة العرب است .
4.يعنى از چنان اقتدارى برخوردار گشتند كه هيچ كس را ياراى مقابله با آنان نيست (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۱۳ ص ۱۷۹) .