خدا - صفحه 383

۴۱۷.امام على عليه السلام :خدايا! تو كسى هستى كه آمرزيدن گناهان و زدودن غم و رنج ها بر تو سخت نيست ... ؛ زيرا تو آن جاويدانِ مهربانى هستى كه جامه ربوبيت در پوشيده اى و در الوهيّت ، يگانه اى و از زمان و مكان داشتن ، وارسته اى و هيچ وصف كننده اى ، تو را محدود به چگونگى نيافت .

۴۱۸.امام حسن عليه السلامـ در پاسخ اين پرسش كه : گاه انسان ، مطلبى را مى شنود و پيوسته در يادش هست ؛ امّا وقتى كه به آن نياز دارد ، از يادش مى رود . سبب چيست؟ ـ :گاهى هم انسان چيزى را فراموش مى كند و دوباره يادش مى آيد . علتش آن است كه روى دل هر فردى يك قوطىِ در باز وجود دارد ، و چون مطلبى بشنود ، آن مطلب ، داخل آن قوطى مى افتد ، و هر گاه خداوند بخواهد آن را از ياد او ببرد ، درِ قوطى را مى بندد ، و هر گاه بخواهد آن را به يادش آورد ، درِ قوطى را باز مى كند! و اين ، خود ، دليل بر اُلوهيت (وجود خدا) است .

۴۱۹.امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! ستايش ، تو راست ، اى پديد آورنده آسمان ها و زمين ، اى بافرّ و ارج ، اى پروردگار پروردگاران ، اى معبود هر معبود ، ۱ و اى آفريننده هر مخلوق !

۴۲۰.امام باقر عليه السلام :اله ، به معناى كسى است كه خلايق ، از درك چيستى و چونى او به واسطه حس يا وهْم ، درمانده اند ؛ چرا كه او خود ، پديدآورنده وهْم ها و آفريننده حس هاست .

۴۲۱.امام باقر عليه السلامـ : در قنوتش ـ :بار خدايا! ... اين بنده كوچك تو ، اسير ضعف بشرى و عجز انسانى است و تو راست سلطنت خدايى و پادشاهى بر خلايق .

۴۲۲.امام صادق عليه السلام :هيئتى از مردم فلسطين ، بر امام باقر عليه السلام وارد شدند و از ايشان پرسش هايى كردند و ايشان پاسخ آنها را داد . آن گاه در باره «صمد» سؤال كردند . فرمود : «تفسيرش در خود آن است : الصمد ، پنج حرف است : الف ، نشانه اِنّيّت (وجود) اوست . خداوند عز و جل مى فرمايد : «خدا گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست» و اين ، تذكّر و اشارتى است به آنچه از دسترس حواس به دور است . لام ، نشانه الاهيّت اوست و اين كه او اللّه است . الف و لام (اَل) كه در يكديگر ادغام مى شوند و به تلفّظ در نمى آيند و به گوش نمى خورند و تنها در نوشتنْ نمودار مى شوند ، نشان آن اند كه الاهيّت او ، به سبب لطيف بودنش ، پنهان است و با حواس ، درك نمى شود و نه زبان هيچ وصف كننده اى مى تواند او را وصف كند و نه گوش هيچ شنونده اى او را درمى يابد ؛ زيرا تفسير و معناى اله ، كسى است كه خلق ، از رسيدن به چيستى و چونى او به وسيله حس يا وهم ، درمانده اند ؛ چرا كه او خود ، پديدآورنده وهم ها و آفريننده حس هاست ، و نمودار شدن آن (اَل) در نوشتن ، نشان آن است كه خداوند پاك ، ربوبيّت خويش را در آفرينش خلق و تركيب جان هاى لطيف آنها در كالبدهاى ستبرشان نمودار ساخت ، به طورى كه هر گاه بنده در خود بنگرد ، جانش را نبيند . چنان كه حرف لام در الصمد ، در هيچ حسّى از حواسّ پنجگانه وارد نمى شود و ظهور ندارد ؛ امّا چون [انسان] به نوشته بنگرد ، آنچه بر او پوشيده و پنهان بود ، برايش آشكار مى گردد .
پس هر گاه بنده در چيستى و چونى آفريدگار بينديشد ، در او درمانده و سرگردان مى شود و انديشه اش به چيزى كه خدا را برايش به تصوير كشد ، احاطه نمى يابد ؛ زيرا او عز و جل آفريننده صورت هاست ، و چون به مخلوقات او بنگرد ، برايش ثابت مى شود كه او عز و جلآفريننده آنها و نشاننده جان هاى آنها در كالبدهايشان است» .

1.در معناى اين بند از حديث ، چنين نيز گفته اند : اله ، يا به معناى مالك و صاحب تأثير و تصرّف در آفريدن و فرمان روايى است كه در اين صورت ، «اله» يعنى مالك و «مألوه» يعنى مملوك . پس معناى عبارت ، چنين مى شود : «اى مالك هر مملوكى! » و يا به معناى عبوديت است كه در اين صورت ، اله ، به معناى معبود است و «مألوه» يعنى كسى كه داراى «اله» است . و معناى عبارت چنين مى شود : «اى معبود هر كه معبودى دارد !» .

صفحه از 417