امامت - صفحه 127

۱۷۵.الكافىـ به نقل از منصور، از كسى كه او نامش را برد ـ :به امام صادق عليه السلام گفتم: هر گاه زمانى آمد كه امامى را نديدم [و حضور نداشت] تا از او پيروى نمايم، چه كنم؟
فرمود: «كسى را كه دوست مى داشتى ، دوست بدار و كسى را كه دشمن مى داشتى ، دشمن بدار ، تا آن كه خداوند عز و جل او را آشكار سازد».

۱۷۶.كمال الدينـ به نقل از اَبان بن تغلب ـ :امام صادق عليه السلام به من فرمود: «زمانى بر مردم مى آيد كه در آن زمان ، دچار سَبطه مى شوند. در آن سبطه، علم همانند مار كه در سوراخش مى خزد ، ميان دو مسجد ـ يعنى ميان مسجد الحرام در مكّه و مسجد النبى در مدينه ـ مى خزد و جمع مى شود، و مردم در اين حال اند كه ناگهان ، خداوند عز و جل ستاره آنان را برايشان طالع مى كند».
گفتم: سبطه چيست؟
فرمود: «فترت و غيبت امامتان».
گفتم: در چنان وضعى ، وظيفه ما چيست؟
فرمود: «بر عقيده خود بمانيد ، تا آن هنگام كه خداوند عز و جل ستاره شما را برايتان طالع كند».

۱۷۷.كمال الدينـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ :من و پدرم خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم. ايشان فرمود: «چه مى كنيد آن گاه كه وضعى پيش آيد كه در آن ، نه امام هدايتگرى ببينيد و نه نشانه اى نمايان و وضعى كه تنها، كسى به سلامت مى رَهَد كه چونان دعاى شخصِ در حال غرق شدن ، دعا كند؟!».
پدرم گفت: هر گاه اين بلا بيايد ، چه كنيم؟
امام فرمود: «تو كه چنان وضعى را درك نخواهى كرد؛ امّا هر گاه چنين شد، آنچه را در دست داريد ، محكم بگيريد تا آن كه حقيقت برايتان آشكار شود [و امام ظهور كند]».

۱۷۸.الكافىـ به نقل از عيسى بن عبد اللّه ـ :به امام صادق عليه السلام گفتم: اگر [براى شما ]پيشامدى كند ـ و خدا نكند آن روز را من ببينم ـ چه كسى را امام خود قرار دهم؟
امام صادق عليه السلام به فرزندش موسى عليه السلام اشاره فرمود. گفتم: اگر براى موسى[ عليه السلام ]پيشامدى كرد ، چه كسى را امام خود گردانم؟
فرمود: «فرزندش را».
گفتم: اگر براى فرزندش پيشامدى كرد و برادر بزرگ و پسر كوچكى ۱ از خود بر جاى نهاد ، كدام يك را امام خود قرار دهم؟
فرمود: «فرزندش را» و سپس فرمود: «به همين ترتيب تا ابد».
گفتم: اگر او را نشناختم و جايش را ندانستم [، چه كنم] ؟
فرمود: «مى گويى: بار خدايا! من پيرو حجّتِ باقى مانده تو از فرزندانِ امام قبلى هستم . همين ، برايت مُجزى است [و رفع تكليف مى كند]، إن شاء اللّه ».

1.يعنى : برادرش بزرگ تر از پسرش بود.

صفحه از 327