امامت - صفحه 279

۳۷۷.الغيبة ، نعمانىـ به نقل از عمرو بن شمر ـ :نزد امام صادق عليه السلام در خانه اش بودم . اتاق پر از جمعيت بود و مردم از ايشان سؤال مى كردند و از هر چه مى پرسيدند ، پاسخ آن را مى داد . من از گوشه اتاق ، شروع به گريستن كردم . فرمود : «چرا گريه مى كنى ، عمرو؟».
گفتم : قربانت گردم ! چرا گريه نكنم؟! مگر در ميان اين امّت ، كسى چون شما هست ؟! و با اين حال ، در به رويت بسته و پرده به رويت افكنده است [و خانه نشينى]؟!
فرمود : «گريه مكن ، اى عمرو ! [در عوض] ما گواراترين خوراكى ها را مى خوريم ، و جامه نرم مى پوشيم . اگر چنان بود كه تو مى گويى ، يا مى بايست همانند امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، نان خشك مى خورديم و جامه خشن مى پوشيديم ، يا سر و كارمان با كُند و زنجير در آتش دوزخ بود» .

۳۷۸.الكافىـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ :مردم مدينه دچار چنان قحطى و گرانى اى شدند كه حتّى ثروتمندان نيز گندم را با جو مى آميختند و مى خوردند ، و اندكى هم غذا مى خريدند .
امام صادق عليه السلام كه در آغاز سال ، گندم مرغوب خريده بود ، به يكى از غلامانش فرمود : «يا مقدارى جو برايمان بخر و با اين گندم ها بياميز ، يا اين گندم ها را بفروش ؛ زيرا دوست نداريم كه ما [خوراكىِ] مرغوب بخوريم و مردم، نامرغوب بخورند» .

۳۷۹.الكافىـ به نقل از معتِّب ـ :در مدينه گرانى شد . امام صادق عليه السلام به من فرمود : «چه قدر گندم داريم ؟».
گفتم : آن قدر هست كه تا چندين ماه ، كفايتمان كند .
فرمود : «آنها را ببر و بفروش» .
گفتم : با اين كه در مدينه گندمى وجود ندارد [، گندم ها را بفروشم]؟!
فرمود : «بفروشش» .
چون گندم ها را فروختم ، امام فرمود : «همانند ديگر مردمان ، روزانه خريد كن» و اضافه نمود : «اى مُعتِّب ! خوراك خانواده مرا نيمى جو و نيمى گندم قرار ده ؛ زيرا خدا مى داند كه من مى توانم خوراك آنها را از [نان ]گندم خالص فراهم كنم ؛ امّا دوست دارم خداوند، مرا ببيند كه در كار معاش ، سنجيده عمل مى كنم» .

صفحه از 327