امت - صفحه 147

۱۶۹.امام حسين عليه السلام :پس از وفات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ياران ايشان در مسجد ايشان نشسته بودند و از فضايل او ياد مى كردند كه يكى از علماى يهود اهل شام ، بر ما وارد شد . او تورات و انجيل و زَبور و صُحُف ابراهيم عليه السلام و [ ديگر ] پيامبران را خوانده بود و دلايل آنها را مى دانست . بر ما سلام كرد و نشست و لَختى درنگ نمود . آن گاه گفت : اى امّت محمّد! شما براى هيچ پيامبرى ، مقامى و براى هيچ فرستاده اى ، فضيلتى نگذاشتيد ، مگر اين كه آن را به پيامبرتان محمّد ، نسبت داديد . اگر من از شما چيزى بپرسم ، آيا پاسخى داريد كه بدهيد؟
امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به او فرمود : «اى مرد يهود! آنچه دوست دارى ، بپرس كه به يارى خدا و به خواست او ، هر آنچه بپرسى ، پاسخت را خواهم داد ...» .
يهودى گفت : خداوند متعال ، در نجوايش با موسى در طور سينا ، ۱ سيصد و سيزده جمله به او گفت و با هر جمله اى به او مى فرمود : «اى موسى ! اين منم ، خدا» . آيا چنين كارى را با محمّد صلى الله عليه و آله نيز كرد؟
على عليه السلام فرمود : «البتّه چنين كرده است . با محمّد صلى الله عليه و آله نيز خداوند متعال بر فرازِ هفت آسمان ، آن گاه كه او را بالا بُرد ، مناجات كرد . در دو جا با او نجوا نمود : يكى در سِدرة المُنتهى (بالاترين درخت سِدر بهشت) ۲ كه او را در آن جا ، مقامى پسنديده بود . سپس ، او را بالا بُرد تا به پايه عرش رسيد . خداوند متعال فرمود : «سپس ، نزديك آمد و نزديك تر شد» ، سپس ، قالى سبزرنگى برايش فرو فرستاده شد و نورى بزرگ ، او را فرو پوشانْد و به اندازه دو سرِ يك كمان يا كمتر ، يعنى به اندازه فاصله دو ابرو از يكديگر ، نزديك شده بود و در اين هنگام ، خداوند متعال ، آنچه را كه در كتاب خود ، در سوره بقره فرموده ، نجواكنان به او گفت . خداوند متعال مى فرمايد : «و اگر آنچه در دل هاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند ، شما را به آن محاسبه مى كند . آن گاه ، هر كه را بخواهد ، مى بخشد و هر كه را بخواهد ، عذاب مى كند ؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست» . اين آيه بر ديگر امّت ها ، از زمان آدم عليه السلام تا مبعث پيامبر بزرگ محمّد صلى الله عليه و آله عرضه شد ؛ امّا به دليل گران بودنش ، هيچ يك از آنها حاضر نشدند آن را بپذيرند ، و محمّد صلى الله عليه و آله و امّت او پذيرفتند . چون خداوند متعال ، پذيرش آن را از جانب او و امّتش ديد ، سنگينى آن را بر او سبُك گردانيد و به محمّد صلى الله عليه و آله فرمود : «پيامبر به آنچه از جانب پروردگارش به او فرو فرستاده شده ، ايمان دارد» . سپس خداوند متعال ، از سختى آيه اى كه او و امّتش آن را پذيرفتند ، بر وى مهر آورد و دلسوزى نمود و خود از جانب او و امّتش پاسخ داد كه : «مؤمنان ، همگى به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند» . پس خداوند متعال فرمود : اگر چنين كنند ، آمرزش و بهشت ، براى ايشان باد ! .
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «شنيديم و گردن نهاديم . پروردگارا! آمرزش تو را [ خواستاريم ] و فرجام ، به سوى توست» ؛ يعنى بازگشت در آخرت [را خواهانيم] . پس خداوند متعال ، به او پاسخ داد : چنين كردم . امّت تو بر ديگر امّت ها ببالند كه آمرزش [خويش ]را بر آنان ، واجب ساختم .
سپس خداوند متعال فرمود : اگر تو و امّتت آن را پذيرفتيد ؛ امّا پيش تر ، من ، آن را بر پيامبران و امّت ها [ ى گذشته] عرضه داشتم ؛ ليكن آن را نپذيرفتند و بر من است كه آن را از امّت تو بردارم .
پس فرمود : «خداوند ، بر هيچ كس ، جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند . آنچه به دست آورده ، به سود او» ؛ يعنى خوبى «و آنچه به دست آورده ، به زيان اوست» ؛ يعنى بدى . آن گاه ، خداوند متعال به پيامبرش الهام فرمود كه بگويد : «پروردگارا! اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ، ما را مؤاخذه مكن» .
پس خداوند سبحان فرمود : اى محمّد! امّت هاى پيشين ، هر گاه آنچه را به آنان يادآورى شده بود ، فراموش مى كردند ، درهاى عذابم را به رويشان مى گشودم ؛ امّا به خاطر ارجمندى تو در نزد من ، اين [سنّت خود] را در باره امّت تو كنار گذاشتم .
پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : «پروردگارا! هيچ بار گرانى بر [ دوش ] ما مگذار؛ همچنان كه بر [ دوشِ ] كسانى كه پيش از ما بودند ، نهادى» . مقصود از قيد و بندها ، سختى هايى است كه بر دوش امّت هاى پيش از محمّد بوده است .
پس خداوند متعال فرمود : سختى هايى را كه بر دوش امّت هاى گذشته بود ، از دوش امّت تو برداشتم . بر آن امّت ها مقرّر كرده بودم كه هيچ عملى را از ايشان نپذيرم ، مگر در نقاطى از زمين كه خود براى ايشان انتخاب كرده بودم ، هر چند در دوردست ها بودند ، در حالى كه تمام زمين را براى تو و امّت تو ، پاك و سجده گاه قرار دادم . اين ، يكى از آن سختى ها بود كه از امّت تو برداشتم .
امّت هاى گذشته ، قربانى هاى خود را بر دوش خويش به بيت المقدّس مى بردند و قربانى هر كس را مى پذيرفتم . آتشى مى فرستادم كه آن قربانى را بسوزانَد ، و اگر آن را از او نمى پذيرفتم ، واويلا گويان ، آن را بازمى گردانْد ؛ امّا قربانىِ امّت تو را در شكم فقيران و مستمندانش قرار دادم . پس ، از هر كس اين قربانى را بپذيرم ، چندين برابر به او پاداش مى دهم و از هر كس نپذيرم ، كيفرهاى دنيا را از او برمى دارم [و در دنيا عذابش نمى كنم] و اين قيد و بند را ـ كه بر امّت هاى گذشته بود ـ از امّت تو برداشتم .
بر امّت هاى گذشته ، واجب بود كه نمازهايشان را در دلِ شب و نيمه هاى روز بخوانند . اين هم يكى از وظايف پُرمشقّت آن امّت ها بود ، در حالى كه آن را از عهده امّت تو برداشتم و بر آنان مقرّر داشتم كه نمازهايشان را در اوايلِ شب و روز ، آن گاه كه سرِ حال و با نشاط اند ، بخوانند .
بر امّت هاى گذشته ، واجب بود كه پنجاه نماز را در پنجاه وقت بخوانند ، و اين يكى ديگر از تكاليف شاقّ آنها بود ، در حالى كه اين را از دوش امّت تو برداشتم .
امّت هاى گذشته ، كار نيكشان يك پاداش داشت و كارِ بدشان يك مجازات ، در حالى كه براى امّت تو ، هر خوبى را دَه پاداش قرار دادم و هر بدى را يك كيفر .
امّت هاى گذشته ، هر گاه فردى از آنان ، نيّتِ كار نيك مى كرد ، برايش [ثوابى] نوشته نمى شد و هر گاه آهنگِ كار بدى مى كرد ، آن را برايش مى نوشتم ، اگرچه به كار نمى بست ، در حالى كه اين [قاعده] را از امّت تو برداشتم ، به طورى كه هر گاه فردى از آنان آهنگِ كار بدى كند ، امّا انجامش ندهد ، به حسابش نوشته نمى شود ؛ امّا هر گاه آهنگِ كار نيكى كند ، اگرچه آن را انجام ندهد ، ثوابى برايش نوشته مى شود .
امّت هاى گذشته ، هر گاه گناهى مى كردند ، [گناهانشان] بر درهاى [خانه هاى] آنان نوشته مى شد و توبه آنان را از آن گناه ، اين قرار دادم كه دوست داشتنى ترين خوراكشان را بر آنها حرام مى كردم .
در امّت هاى گذشته ، هر يك از افراد آن از يك گناهى كه كرده بود ، يك صد تا دويست سال توبه مى كرد و من ، بدون آن كه در دنيا مجازاتش كنم ، توبه اش را نمى پذيرفتم ، در حالى كه اين را از امّت تو برداشتم . در امّت تو يك نفر ، يك صد گناه مى كند ، سپس توبه مى نمايد و لحظه اى پشيمان مى شود و من ، همه آن گناهانش را مى آمرزم و توبه اش را مى پذيرم .
در امّت هاى گذشته ، هر گاه كمترين نجسى اى به [جامه] آنها مى رسيد ، آن را [با اطرافش ]از تنْ قيچى مى كردند، ۳ در حالى كه براى امّت تو ، آب را مايه پاكيزگى از همه نجاست ها و خاك را هم در پاره اى اوقات ، قرار دادم . اينها از تكاليف پُررنجى بود كه امّت هاى پيشين داشتند و از امّت تو برداشتم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : حال كه اين كارها را با من كردى ، پس بيشتر عطايم فرما!
خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به او الهام فرمود كه بگويد : «پروردگارا ! و آنچه تاب آن را نداريم ، بر ما بار مكن و از ما درگذر» .
خداوند متعال فرمود : اين كار را هم با امّت تو كردم و بلاهاى بزرگ امّت ها [ ى گذشته ]را از آنان برداشتم و اين حكم من ، در باره همه امّت هاست كه به هيچ كس بيش از توانش تكليف نكنم .
پيامبر گفت : «و از ما درگذر و ما را بيامرز و بر ما رحمت آور كه تويى سَرور ما» .
خداوند متعال فرمود : چنين كردم . به امّتت بر ديگر امّت ها مباهات كن .
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «پس ، ما را بر گروه كافران ، يارى بخش» .
خداوند متعال فرمود : «چنين كردم . اى احمد! امّت تو را همانند خالِ سفيد در گاوِ سياه قرار دادم . آنان توانايند ، چيره اند ، به خدمت مى گيرند و خود ، خدمتكار نمى شوند و اين ، به پاس حرمتى است كه تو نزد من دارى . بر من است كه دين تو را بر همه دين ها چيره گردانم ، چندان كه در شرق و غرب زمين ، دينى جز دين تو بر جاى نمانَد و [پيروان آن اديان ، همگى ]زبونانه به پيروان دين تو ، جِزيه بپردازند : «و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است ، نزد سِدرة المنتهى . در همان جا كه جنّة المَأوى است . آن گاه كه درخت سِدر را آنچه پوشيده بود ، پوشيده بود . ديده[اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت . به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را ديد» .
اى مرد يهودى ! اين ، بزرگ تر از مناجات او با موسى عليه السلام در طور سيناست . خداوند ، باز هم به محمّد صلى الله عليه و آله عطا فرمود ، بدين ترتيب كه پيامبران را مجسّم ساخت و آنان ، پشت سرِ او به نماز ايستادند و بدو اقتدا كردند . در آن شب (معراج) ، بهشت و دوزخ را ديد و [خداوند] او را آسمان به آسمان ، بالا بُرد و فرشتگان ، بر او سلام كردند . اين مهم تر از آن (مناجات خدا با موسى عليه السلام ) است» .
يهودى گفت : خداوند متعال از جانب خود محبّتى بر موسى افكند.
امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «همين طور است ؛ امّا بر محمّد صلى الله عليه و آله نيز از جانب خود ، محبّتى افكند و او را حبيب ناميد . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ چهره محمّد صلى الله عليه و آله و امّت او را به ابراهيم عليه السلام نشان داد .
ابراهيم گفت : اى پروردگار ! در ميان امّت هاى پيامبران ، امّتى به اين نورانيّت نديده ام . اينها كيستند؟
ندا آمد كه : اين ، محمّد ، حبيب من است و در ميان آفريدگانم حبيبى جز او ندارم . پيش از آن كه آسمان و زمينم را بيافرينم ، او را دوست مى داشتم و آن گاه كه هنوز پدرت آدم ، [در ]گِل بود و جانى در وى روان نساخته بودم ، او را پيامبر ناميدم .
خداوند ، در كتاب خود به جان او سوگند ياد كرده و فرموده است : «به عمر تو سوگند كه آنان ، در مستى خود سرگردان اند» . يعنى به جان تو سوگند ـ اى محمّد ـ و اين بلندى و شرافت و مرتبت ، از جانب خداوند عز و جل خود ، كافى است» .
يهودى گفت : مرا خبر ده كه خداوند متعال ، با چه چيز ، امّت محمّد صلى الله عليه و آله را بر ديگر امّت ها برترى داد؟
على عليه السلام فرمود : «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به چيزهاى فراوانى ، امّت او را بر ديگر امّت ها برترى داده است كه من ، اندكى از آن بسيار را برايت مى گويم :
يكى از آنها اين فرموده خداوند ـ تبارك و تعالى ـ است : «شما ، بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديد آورده شده ايد: [چه اين كه] به كار پسنديده . فرمان مى دهيد» . ديگر آن كه : چون روز قيامت شود و خداوند ، خلايق را در يك عرصه گِرد آورَد ، خداوند متعال از پيامبران مى پرسد : آيا [پيام من را ]رسانديد؟ . مى گويند : آرى . از امّت ها مى پرسد [كه : آيا آنان رساندند؟ ] . آنان مى گويند : هيچ نويد دهنده و هشدار دهنده اى نزد ما نيامد .
خداوند عز و جل ـ با آن كه خود داناتر است ـ به پيامبران مى فرمايد : گواهانتان كيستند؟ . مى گويند : محمّد و امّت او . پس ، امّت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله گواهى دهند كه آنان [پيام را] رساندند و گواهى دادن محمّد صلى الله عليه و آله گواهىِ آنان را تأييد كند و در اين هنگام ، ايمان مى آورند . خداوند عز و جل در اين باره مى فرمايد : «تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر بر شما گواه باشد» . مى فرمايد : محمّد بر شما گواه باشد كه پيام[الهى] را رسانديد .
ديگر آن كه امّت محمّد ، نخستين كسانى اند كه حسابرسى مى شوند و زودتر از همه امّت هاى ديگر به بهشت درمى آيند .
ديگر آن كه : خداوند عز و جل در شبانه روز ، پنج نماز در پنج نوبت بر آنان واجب فرمود : دو نوبت در شب و سه نوبت در روز . سپس ، اين نمازهاى پنجگانه را همسنگ پنجاه نماز قرار داد و آنها را كفّاره گناهانشان گردانيد . خداوند عز و جل مى فرمايد : «خوبى ها ، بدى ها را از بين مى برند» ؛ يعنى نمازهاى پنجگانه ، كفّاره گناهان شد ، به شرط آن كه بنده از گناهان بزرگ ، دورى كند .
ديگر آن كه خداوند متعال ، اين را بر ايشان مقرّر داشت كه هر گاه بنده ، آهنگ كار نيكى كند و آن را انجام ندهد ، [ثواب] يك كار نيك را برايش مى نويسد و اگر آن را انجام دهد ، ده كار نيك و مانند آن تا هفتصد برابر و بيشتر براى او مى نويسد .
ديگر آن كه خداوند عز و جل از اين امّت ، هفتاد هزار نفر را بدون حسابرسى به بهشت مى بَرَد كه چهره هايشان مانند ماه شب چهارده مى درخشد و كسانى كه از پىِ ايشان مى روند ، از نورانى ترين ستاره آسمان ، نورانى ترند . اينان ، امينان اويند و ميانشان هيچ اختلاف و دشمنى اى نيست .
ديگر آن كه هر يك از ايشان ، مرتكب قتلِ عمد شود ، اگر اولياى دَم مقتول بخواهند او را ببخشند ، مى توانند چنين كنند و اگر هم خواستند ، مى توانند ديه بگيرند ، حال آن كه در ميان اهل تورات ، يعنى همكيشان شما ، قاتل بايد كشته شود و بخشودن او يا ديه گرفتن از او جايز نيست . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود : اين ، تخفيف و لطفى است از جانب پروردگار شما .
ديگر آن كه خداوند متعال ، نصف فاتحة الكتاب را براى خودش قرار داد و نصفش را براى بنده اش . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است : من ، اين سوره را ميان خود و بنده ام تقسيم كردم . پس هر گاه يكى از آنان گويد : «ستايش ، خدا را» ، مرا سپاس گفته است و هر گاه بگويد : «پروردگار جهانيان» ، مرا شناخته است و هر گاه بگويد : «بخشنده مهربان» ، مرا ستوده است و هر گاه بگويد : «صاحبِ روز جزا» ، مرا ثنا گفته است و هر گاه بگويد : «تنها تو را بندگى مى كنيم و فقط از تو يارى مى طلبيم» ، بنده ام به راستى مرا بندگى كرده ؛ زيرا از من ، درخواست نموده است . بقيّه اين سوره ، از آنِ اوست .
ديگر آن كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ جبرئيل عليه السلام را به سوى پيامبر گرامى فرستاد كه : امّتت را به زيبايى و شكوهمندى و بلندى و ارجمندى و پيروزى نويد ده .
ديگر آن كه خداوند عز و جل صدقاتشان را بر آنان روا شمُرد كه آن را بخورند و در شكم فقيرانشان قرار دهند و از صدقات بخورند و به ديگران بخورانند ، در صورتى كه امّت هاى پيشين ، صدقاتشان را به مكانى دور مى بردند و در آتش مى سوزاندند .
ديگر آن كه خداوند عز و جل شفاعت را به ايشان اختصاص داد و به ديگر امّت ها نداد . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، با شفاعت پيامبرشان از گناهان بزرگِ آنان در مى گذرد .
ديگر آن كه روز قيامت گفته مى شود : ستايشگران ، پيش آيند . پس امّت محمّد صلى الله عليه و آله قبل از ديگر امّت ها پيش مى آيند ، در حالى كه نوشته است : امّت محمّد ، ستايشگران اند . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ را بر هر منزلتى مى ستايند و در هر حالى او را به بزرگى ياد مى كنند . آواز دهنده شان را در دلِ آسمان ، غلغله اى چون غلغله زنبوران عسل است .
ديگر آن كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ آنان را با [بلاى] گرسنگى ، نابود نمى كند ، بر گم راهى ، همداستانشان نمى سازد ، دشمن غير خودى بر آنان مسلّط نمى گردانَد ، كانون قدرتشان از بين بُرده نمى شود و [مرگِ با ]طاعون را برايشان شهادت قرار داده است .
ديگر آن كه خداوند عز و جل براى هر يك از آنان كه يك صلوات بر پيامبرشان بفرستد ، ده ثواب قرار مى دهد و ده گناه از او پاك مى كند . خداوند سبحان ، همانند صلواتى كه بر پيامبر گرامى فرستاده است ، به او برمى گردانَد .
ديگر آن كه آنان را سه دسته قرار داد : دسته اى كه به خود ، ستم مى كنند ؛ دسته اى كه ميانه رُوَند ؛ و دسته اى كه در كارهاى نيكْ پيشتازند . پيشتازِ در كارهاى نيك ، بدون حسابرسى وارد بهشت مى شود ، ميانه رو ، حسابرسىِ اندكى مى شود ، و ستمكارِ به خويش ، به خواست خداوند متعال ، آمرزيده مى شود .
ديگر آن كه خداوند عز و جل توبه آنان را در پشيمانى و آمرزش خواهى و ادامه ندادن [بر گناه] قرار داد ، در حالى كه توبه بنى اسرائيل ، اين بود كه خود را بكُشند .
ديگر آن كه خداوند عز و جل به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اين امّت تو رحمت شده است . عذابشان در دنيا ، زلزله و فقر است » .

1.. طور ، كوهى است در شبه جزيره سينا كه در گذشته ، جزء فلسطين بوده ؛ امّا امروزه در كشور مصر ، واقع شده است .

2.. درختى است در انتهاى بهشت و علمِ اوّلين و آخرين به او منتهى مى شود (النهاية : ج ۲ ص ۳۵۳ مادّه «سدر») .

3.. ظاهرا ضمير در «قرضوه» ـ كه در متن عربى حديث آمده ـ ، به «نجس» برمى گردد ؛ يعنى نجاست و آثار آن را مى كَنْدند و يا قيچى مى كردند. احتمال دارد مراد از قيچى كردن، پاك كردن جاى نجس شده با سُفال يا سنگ ، با شدّت و سختى باشد ، به گونه اى كه منجر به سايش و يا حتّى كنده شدن پوست شود و شستن با آب را كافى نمى دانسته اند ؛ امّا اين كه در روايات آمده است كه بنى اسرائيل ، وقتى با يك قطره ادرار ، نجس مى شدند، گوشتِ قسمت نجس شده بدنشان را مى بُريدند ، احتمال دارد در نقل به معناى حديث، از جانب راويان ، سهوى صورت گرفته باشد و مراد از كَنْدن ، برداشتن عين نجاست و اثر آن باشد .

صفحه از 314