امت - صفحه 49

۲۷.امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند عز و جل خير مردمانى را بخواهد ، سلطانى مهربان براى آنها قرار مى دهد و براى آن سلطان ، وزيرى دادگر مى گمارَد .

3 / 2

همبستگى

قرآن

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد؛ و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آن گاه كه دشمنان [ يكديگر ]بوديد، پس ميان دل هاى شما اُلفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد؛ و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند، باشد كه راه يابيد» .

حديث

۲۸.امام على عليه السلام :از كيفرهايى كه به سبب كردارهاى بد و رفتارهاى نكوهيده ، بر سرِ امّت هاى پيش از شما آمد ، برحذر باشيد و احوال خوب و بد ايشان را به ياد آوريد و از اين كه چون آنان باشيد ، بپرهيزيد . هر گاه در تفاوت دو حال [خوب و بد] آنان انديشيديد ، همان كارهايى را در پيش گيريد كه به آنان ، عزّت و اقتدار بخشيد و دشمنانشان را از آنان، دور ساخت و سايه عافيت را بر سرشان گسترانيد و نعمت ، به سراغشان آمد و بزرگوارى ، باعث پيوند آنان گرديد و آن ، دورى كردن از پراكندگى و چنگ زدن به رشته همبستگى ، و تشويق و توصيه كردن يكديگر به اين دو امر است . از كارهايى كه كمرِ آنان را شكست و نيرويشان را سست كرد ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كينه ورزى دل ها و تنفّر سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارى دادن به هم .
در سرگذشتِ مؤمنانِ پيش از خود نيز انديشه كنيد ... و بنگريد كه چگونه بودند آن گاه كه بزرگانِ اشراف ، متّحد بودند و خواست ها يكى ، و دل ها يكسان ، و دست ها پشت سرِ هم ، و شمشيرها هميار ، و بينش ها نافذ ، و اراده ها يكى بودند . آيا خداوندگارانِ سراسر زمين و شهريارانِ جهانيان نبودند؟! نيز به فرجام كار آنان بنگريد ، آن گاه كه ميانشان جدايى افتاد و رشته اُلفت ، از هم گسيخت و سخن ها و دل ها ، چند گونه شدند و به دسته هاى گوناگون ، منشعب شدند و دسته دسته شدند و به جان يكديگر افتادند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه كرامتش را از تن آنان بَركَنْد و وفور نعمتش را از ايشان گرفت و داستان سرگذشتشان در ميان شما مانْد تا درس عبرتى باشد براى عبرت آموزان .
پس ، از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل پند گيريد ، كه چه همسان اند سرگذشت ها ، و چه نزديك به هم است همانندى عبرت ها!
در سرنوشت آنان به هنگام پراكندگى و تفرقه شان بينديشيد . چه روزگاران سياهى كه كسراها و قيصرها بر آنان مِهترى نكردند . آنان را از دشت هاى حاصلخيز (بين النهرين و شامات) و درياى عراق (دجله و فرات) و سرزمين هاى خرّم و سرسبز ، به بيابان هايى خارزار و بادخيز ـ كه زندگى در آنها بسى سخت است ـ ، بيرون راندند و آنان را به صورت مشتى نيازمندِ مستمند در آوردند كه به شترچرانى و چادرنشينى پرداختند . بدترينِ مردم ، از نظر زيستگاه بودند و خشك ترين منزلگاه را داشتند . نه به چتر دعوتى پناه مى بردند كه در زير آن ، خود را نگاه دارند ، و نه به سايه همبستگى و اُلفتى كه به قدرت آن تكيه كنند . اوضاعشان پريشان بود و دست هايشان پراكنده و جمعيتشان از هم جدا . در رنجى سخت و جهلى مُركّب بودند : از زنده به گور كردن دختران گرفته تا پرستش بت ها و بريدن رشته هاى خويشاوندى و جنگ و غارتگرى .
پس به نعمت هايى كه خداوند به ايشان داد ، بنگريد و بينديشيد ، آن گاه كه پيامبرى (محمّد صلى الله عليه و آله ) را سوى آنان فرستاد و همه آنان را به فرمان بُردارى از آيين خويش درآورد و با گِرد آوردن ايشان بر گِرد دعوت خويش ، ميانشان الفت برقرار ساخت . [بنگريد كه] چگونه نعمت ، بال هاى كرامتش را بر سرِ آنان گسترانيد و جويبارهاى نعيمش را بر ايشان ، روان ساخت و اين دين [ اسلام] ، آنان را در سايه قدرتى قاهر ، متّحد ساخت و اين وضع ، آنان را در سايه عزّتى چيره در آورد و دولتِ اقبال ، به آنان روى كرد و به قلّه هاى سلطنتىِ پايدار رسيدند . آنان بر جهانيان فرمان روا گشتند و شهريارانِ گوشه و كنار دنيا شدند و زمامدار امور كسانى گرديدند كه پيش تر ، آنان بر ايشان فرمان روايى مى كردند . نه نيزه اى به سوى ايشان انداخته مى شد و نه سنگى به جانبشان پرتاب مى شد .

صفحه از 314