امانت - صفحه 57

۹۳.دعائم الإسلام :از ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليه السلام برايمان روايت شده است كه عدّه اى از شيعيان آن حضرت از كوفه نزد او آمدند تا از ايشان ، حديث بشنوند و دانش برگيرند . آنها مدّتى در مدينه ماندند و به محضر امام عليه السلام آمد و شد و تردّد داشتند و حديث مى شنيدند و از ايشان ، دانش مى اندوختند . چون زمان رفتنشان فرا رسيد و براى خداحافظى به حضور ايشان رسيدند ، يكى از آنها گفت : اى پسر پيامبر خدا! ما را سفارش كن .
فرمود : «سفارش مى كنم شما را به پروادارى از خدا ، و فرمان بُردارى از او ، و دورى كردن از نافرمانىِ او ، و باز گرداندن امانت به كسى كه امانت به شما سپرده است ، و خوش رفتارى با كسى كه با او هم نشينى مى كنيد ، و اين كه دعوتگرانى خاموش باشيد» .
گفتند : اى پسر پيامبر خدا! چگونه با سكوت خويش ، به شما دعوت كنيم؟
فرمود : «به آنچه شما را فرمان مى دهيم ، يعنى اطاعت از خدا ، عمل كنيد ، و از نافرمانىِ خدا ، باز ايستيد ، و با مردم ، به راستى و داد رفتار كنيد ، امانتدار باشيد ، امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، و مردم از شما جز خوبى نبينند . پس هرگاه شما را چنين ديدند ، مى گويند : اينان ، پيروان فلانى اند . رحمت خدا بر فلانى (جعفر بن محمّد) كه چه نيكو يارانش را تربيت كرده است و به حقّانيت ما پى مى برند ، و به سوى آن مى شتابند . گواهى مى دهم كه از پدرم محمّد بن على ـ كه خشنودى و رحمت و بركات خدا بر او باد ـ شنيدم كه مى فرمود : پيروان و شيعيان ما در گذشته ، بهترينِ مردمان بودند . اگر امام جماعت مسجد محلّه اى بود ، از آنان بود ، اگر در قبيله مؤذّنى بود ، از آنان بود ، اگر كسى بود كه به او چيزى مى سپردند ، از آنان بود ، اگر امانتدارى بود ، از آنان بود ، و اگر در ميان مردم ، عالمى بود كه در امور دين و مصالح زندگى شان به او مراجعه مى كردند ، از ايشان بود . پس شما نيز چنين باشيد . ما را محبوب مردم گردانيد ، و در نزد آنان ، منفورمان مسازيد» .

صفحه از 170