انسان - صفحه 137

۱۲۰.امام على عليه السلام :اى مردم ! در انسان ، ده كار است كه زبانش آنها را انجام مى دهد : [زبان ، ]گواهى است كه از درونْ خبر مى دهد ، داورى است كه به دعواها پايان مى بخشد ، گوينده اى است كه با آن پاسخ داده مى شود ، ميانجى اى است كه با آن به نيازها رسيدگى مى شود ، وصف كننده اى است كه به وسيله آن ، چيزها شناخته مى شوند ، فرماندهى است كه به نيكى فرمان مى دهد ، اندرزگويى است كه از زشتى باز مى دارد ، تسليت دهنده اى است كه به وسيله آن ، اندوه ها تسكين مى يابند ، و حاضرجوابى است كه به وسيله آن ، كينه ها كنار مى روند ، و خوشى است كه گوش ها از آن لذّت مى برند .

۱۲۱.امام على عليه السلام :اگر زبان نبود ، انسان ، جز يك نقش مجسّم يا حيوان سرگردان ، چيزى نبود .

۱۲۲.امام على عليه السلامـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :همان گونه كه ظرف هاى سفالين با آزمودن از طريق صدايشان شناخته مى شوند و سالم از شكسته آنها تميز داده مى شود ، انسان نيز به گفتارش آزموده مى شود و معلوم مى گردد كه چه در چنته دارد . ۱

۱۲۳.امام صادق عليه السلامـ به مفضّل بن عمر ـ :اى مفضّل ! در اين نعمت گويايى كه خداوندِ پاك نام به انسان ارزانى داشته است ، بينديش ؛ نعمتى كه با آن ، آنچه را در درون اوست و آنچه را در دلش مى گذرد و آنچه را از انديشه اش مى گذرد ، بازگو مى كند و به وسيله آن ، به آنچه در درون ديگران است ، پى مى برد . و اگر نعمت گويايى نبود ، آدمى به سان حيوانات زبان بسته اى بود كه نه از خود خبرى مى دهند و نه از خبر دهنده اى چيزى مى فهمند .
و نعمت خط (نوشتن) كه با آن ، خبرهاى رفتگان براى ماندگان ، و خبرهاى ماندگان براى آيندگان ثبت مى شود و با آن ، دانش ها و فرهنگ ها و غير آن در كتاب ها جاويدان مى شوند ، و با آن ، داد و ستدها و حساب و كتاب هايى كه ميان افراد انسان مى گذرد،
محفوظ مى ماند . اگر خط (نوشتن) در ميان نبود ، از زمانى براى زمان ديگر ، خبرى نمى مانْد ، و دور شدگانِ از وطن هايشان نمى توانستند از خود ، خبرى برسانند ، و دانش ها و معارف ، از بين مى رفتند ، و آداب و فرهنگ ها نابود مى شدند ، و در كارها و داد و ستدهاى مردمان و امور دينشان كه به نگريستن [و انديشيدن] در آن نيازمندند ، و رواياتى كه دانستن آنها برايشان ضرور است ، خلل بسيار وارد مى شد . شايد تو گمان ببرى كه آن خط (نوشتن) ، امرى است كه با چاره گرى و انديشه به آن رسيده مى شود و چيزى نيست كه در وجود و سرشت انسان نهاده شده باشد ، و ممكن است همين گمان را در باره زبان [و گفتار] داشته باشى كه مردم ، آن را ساخته اند و بر آن ، سازش كرده اند و در ميانشان جريان دارد . از همين رو ، در ميان اقوام گوناگون ، زبان هاى گوناگون وجود دارد ، چنان كه خط نيز اين گونه است ، مانند : خطّ عربى ، سريانى ، عِبرى ، رومى و ديگر خط هايى كه در ميان امّت ها پراكنده است . بر خط نيز سازش كرده اند ، همچنان كه بر زبان ؛ ۲ امّا به كسى كه چنين ادّعا كند [و بگويد كه اين پديده ها ، زاييده محض فكر و چاره گرى آدمى هستند و ريشه در نهاد خدادادى انسان ندارند] ، گفته مى شود : درست است كه انسان در اين هر دو چيز (خط و زبان) ، تأثير عملى يا فكرى داشته است ؛ امّا آنچه او را به آن عمل و فكر مى رساند ، نعمت هايى است كه خداوند به او بخشيده و در وجودش نهاده است . اگر زبانى آماده براى سخن گفتن و ذهنى كه با آن به كارها راه نمايى مى شود ، در اختيار نداشت ، هرگز نمى توانست سخن بگويد ، و اگر دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت ، هرگز نمى توانست بنويسد . اين را از حيوانات كه نه زبانى دارند و نه خطّى ، درياب . بنا بر اين ، ريشه و خاستگاه آن ، آفرينش خداوند عز و جل و نعمت هايى است كه در وجود آدمى نهاده است . پس هر كه سپاس گزار باشد ، پاداش مى يابد ، و هر كه ناسپاسى كند ، البتّه خداوند از جهانيان ، بى نياز است .

1.سعدى : تا مرد ، سخن نگفته باشدعيب و هنرش نهفته باشد .

2.يعنى خط و زبان ، دو پديده اجتماعى و اختراع بشرند و هر قوم و ملّتى بر خط و زبان ، توافق كرده اند .

صفحه از 210