انسان - صفحه 3

«نُفور (رَميدن)» و به معناى الفت گرفتن است . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد :
الإِنسُ : خِلافُ الجِنِّ ، وَ الاُنسُ : خِلافُ النُّفورِ ... وَ الإِنسانُ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ خُلِقَ خِلقَةً لا قِوامَ لَهُ إلّا بِاُنسِ بَعضِهِم بِبَعضٍ ، لِهذا قيلَ : الإِنسانُ مَدَنِىٌّ بِالطَّبعِ ، مِن حَيثُ لا قِوامَ لِبَعضِهِم إلّا بِبَعضٍ ، وَ لا يُمكِنُهُ أن يَقومَ بِجَميعِ أسبابِهِ ، وَ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَأنَسُ بِكُلِّ ما يَألَفُهُ . ۱
اِنس، خلاف جِن است و اُنس (آرام يافتن به چيزى) ، خلاف نفور (رميدن) . انسان ناميده شدن انسان ، از اين روست كه به گونه اى آفريده شده كه قوامش تنها به انس گرفتن با ديگران است. از اين رو گفته اند: انسان ، طبيعتى مدنى دارد ، از آن جهت كه قوام آنها به يكديگر است و نمى توانند همه اسباب و وسايل را به تنهايى داشته باشند. نيز گفته اند: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه هر كه با او الفت بگيرد، با او همدم مى شود.
به عقيده ازهرى و ابن منظور و برخى ديگر از واژه شناسان عرب ، كلمه «انسان» ، در اصل ، «اِنسيان» بوده و از «نسيان» به معناى «فراموشى» بر گرفته شده است . متن سخن ابن منظور ، چنين است :
الإِنسانُ ، أصلُهُ إنْسِيانٌ لِأَنَّ العَرَبَ قاطِبَةً قالوا فى تَصغيرِهِ : أُنَيْسِيانٌ فَدَلَّتِ الياءُ الأَخيرَةُ عَلَى الياءِ فى تَكبيرِهِ ، إلّا أنَّهُم حَذَفوها لِما كَثَّرَ النّاسُ فى كَلامِهِم .۲
اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنَيسيان. ياى آخر ، دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند.
ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمه

1.مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴ .

2.لسان العرب : ج ۶ ص ۱۰ مادّه «أنس» .

صفحه از 210