اهل بیت علیهم السلام 2 - صفحه 17

۴۱۵.كمال الدينـ در حديثى طولانى ـ :جابر بن عبد اللّه انصارى بر امام زين العابدين عليه السلام وارد شد. در حالى كه امام عليه السلام با جابر بن عبد اللّه سخن مى گفت ، ناگاه محمّد بن على (امام باقر عليه السلام ) از نزد خانواده اش بيرون آمد و زلف امام ـ كه هنوز جوان بود ـ ، به چشم مى خورد . هنگامى كه جابر او را ديد ، پيكرش به لرزه افتاد و موى بر بدنش راست گرديد و اندكى بدو نگريست . سپس به او گفت : رو به من كن ، جوان! و او، رو به جابر كرد . جابر، سپس به او گفت : بر گرد . او بر گشت . جابر گفت : به خداى كعبه سوگند ، شكل و شمايل پيامبر صلى الله عليه و آله را دارد .
سپس جابر برخاست و به او نزديك شد و گفت : نام تو چيست ، اى جوان؟
فرمود : «محمّد» .
جابر پرسيد : پسر كه هستى؟
فرمود : «پسر على بن الحسين» .
جابر گفت : فرزندم! جانم فدايت باد! بنا بر اين تو بايد باقر باشى .
پاسخ داد : «آرى» . و سپس فرمود : «به من بگو پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چه مسئوليتى بر دوش تو نهاده است؟» .
جابر گفت : سَرورم! پيامبر صلى الله عليه و آله به من بشارت زنده ماندن داد تا تو را ملاقات كنم و به من فرمود : «هر گاه او را ديدى ، سلام مرا به او برسان» . سَرورم! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به تو سلام مى رساند .
امام باقر عليه السلام فرمود : «اى جابر! سلام و درود بر پيامبر خدا، تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر قرارند و بر تو ـ اى جابر ـ سلامى باد، به گونه اى كه ابلاغ كردى!» .
جابر از اين پس نزد امام عليه السلام مى رفت و از ايشان آموزش مى گرفت . يك بار امام باقر عليه السلام در باره چيزى از او پرسش كرد . جابر در پاسخ گفت : به خدا سوگند ، من بر خلاف نهى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتار نمى كنم . او به من فرموده است كه شما ، امامان هدايتگرِ از خاندانش پس از او هستيد كه در خردسالى ، خردمندترين مردم و در بزرگ سالى ، داناترين مردم هستيد و نيز فرمود : «به آنها چيزى نياموزيد، كه آنها از شما داناترند» .
امام باقر عليه السلام فرمود : «جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله راست گفت . من در آنچه از تو پرسيدم ، آگاه ترم و از كودكى ، حكمت را دريافته ام و همه اينها در پرتو فضل خدا و رحمت او به ما اهل بيت است» .

صفحه از 533