۶۵۹.امام صادق عليه السلام :على عليه السلام آن قدر ركوع خود را ادامه مى داد كه عرقش روان مى شد، تا جايى كه در عرق خود ، گام مى نهاد .
۶۶۰.المناقب، ابن شهرآشوب :روايت شده است: هنگامى كه وقت نماز مى رسيد ، رنگ على عليه السلام دگرگون مى شد و به لرزه مى افتاد . به ايشان گفته شد : تو را چه مى شود؟
فرمود : «هنگام [ اداى ]امانتى رسيده است كه خداوند متعال ، آن را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرد و آنها از به دوش كشيدنش ابا ورزيدند و آدمى ، آن را به دوش كشيد و من با ناتوانى ام نمى دانم كه آيا مى توانم اين بار را به خوبى حمل كنم يا نه» .
۶۶۱.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّا دخترم فاطمه... آن گاه كه در محرابش در برابر خداوند جليل خود مى ايستد ، نور او براى فرشتگان آسمان، چنان پيدا بود كه درخشش اخترانْ براى زمينيان پيداست و خداوند ، به فرشتگانش مى فرمايد : اى فرشتگان من! به كنيزم فاطمه ، سَرور كنيزان من ، بنگريد كه چگونه در برابر من ايستاده ، شانه هايش از بيم من ، به لرزه افتاده و از صميم دل ، به عبادت من روى آورده است .
۶۶۲.عدّة الداعى :فاطمه عليهاالسلام در نماز ، از ترس خداى متعال ، نفس نفس مى زد .
۶۶۳.امام زين العابدين عليه السلام :حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خود، از همه عابدتر ، زاهدتر و بافضليت تر بود و هر گاه حج مى رفت ، پياده و چه بسا پابرهنه مى رفت و هر گاه مرگ و گور را به خاطر مى آورْد ، مى گريست و هر گاه رستاخيز و زنده شدن را از نظر مى گذراند ، اشك از ديده مى ريخت و هر گاه گذر از صراط را در انديشه مى آورد، گريان مى شد و هر گاه عرضه [اعمال] را به خداى متعال به ياد مى آورد ، فريادى مى كشيد كه از آن ، بيهوش مى شد و هر گاه به نماز بر مى خاست ، شانه هايش در برابر خداوند عز و جل ، به لرزه مى افتاد و هر گاه بهشت و دوزخ را به ياد مى آورْد ، چونان مارْ گزيده، بى تابى مى كرد و از خداوند متعال ، بهشت را طلب مى كرد و از آتش دوزخ به او پناه مى بُرد . او هر گاه عبارت : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد!» را از قرآن مى خوانْد ، مى گفت : «لبّيك اللّهم لبّيك» و در هيچ حالى ديده نشد ، مگر آن كه خداوند سبحان را ذكر مى گفت .