بدا - صفحه 29

۶.امام صادق عليه السلامـ در باره اين سخن خداى عز و جل :«خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا تثبيت مى كند»ـ :آيا جز آنچه ثبت بوده، محو مى شود ؟ و آيا جز آنچه نبوده ، تثبيت ( ايجاد) مى شود؟

۷.امام باقر عليه السلام :على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام مى فرمود : «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، همانا از آنچه تا روز قيامت رُخ مى داد ، به شما خبر مى دادم » .
به ايشان گفتم : آن ، كدام آيه است ؟
فرمود : «اين سخن خداوند عز و جل : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا تثبيت مى كند ، و البتّه اصل كتاب ، نزد اوست» » .

۸.تفسير العيّاشىـ به نقل از ابو حمزه ثمالى ـ :امام باقر عليه السلام فرمود : همانا خداى ـ تبارك و تعالى ـ فوج هايى از فرشتگان را به نزد آدم عليه السلام سوى زمين فرستاد . آن هنگام ، آدم عليه السلام در واديى بين طائف و مكّه بود كه به آن رَوحاء مى گويند . پس [بزرگ فرشتگان ]بر پشت آدم دستى كشيد و ذريّه او را كه همچون مورچه هاى ريزى بودند ، صدا زد . آنان ، همچنان كه مورچه ها از لانه هايشان خارج مى شوند ، بيرون آمدند و در كناره آن وادى اجتماع نمودند . خداوند به آدم عليه السلام فرمود : «چه مى بينى؟» .
آدم عليه السلام گفت : مورچه هاى ريزِ بسيارى در كناره وادى .
خداوند فرمود : «اى آدم! آنان ، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بيرونشان آوردم تا از آنان به پروردگارى خودم و پيامبرى محمّد ، پيمان بگيرم ، همچنان كه در آسمان ، اين پيمان را از آنان گرفتم» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! چگونه پشتِ من ، اين همه را در خود جاى داده است؟
خداوند فرمود : «اى آدم! با دقّتِ ساخت من و اِعمال قدرتم» .
آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! در پيمان ، از آنان چه مى خواهى؟ خداوند فرمود : «اين كه چيزى را شريك من قرار ندهند» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! هر كدامشان كه از تو فرمان بَرَد ، پاداشش چيست؟ فرمود : «در بهشتم ساكنش مى كنم» . آدم عليه السلام گفت : هر كه نافرمانى ات كند ، كيفرش چيست؟ فرمود : «در جهنّمم ساكنش مى كنم» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! همانا تو درباره آنان ، عدالت ورزيدى ؛ ولى به يقين ، اگر تو آنان را حفظ نكنى ، بيشتر آنان نافرمانى ات مى كنند .
سپس خداوند ، نام هاى پيامبران و عمرشان را بر آدم عليه السلام عرضه داشت . آدم عليه السلام به نام داوودِ پيامبر كه رسيد ، ديد عمرش چهل سال است . با تعجّب گفت : پروردگارا! چه قدر عمر داوود ، اندك و عمر من ، طولانى است ؟ پروردگارا! اگر من از عمرِ خود سى سال به عمر داوود بيفزايم ، آيا اجرا مى شود؟ فرمود : «آرى ، اى آدم!» .
گفت : پس من ، سى سال از عمرم را به عمر او افزودم . برايش حساب كن و نزد خود ، ثبت نما و آن را از عمر من بكاه.
خداوند براى عمر داوود عليه السلام ، سى سال را ثبت نمود ، در حالى كه اين عمر در نزد خداوند براى او ثابت نبود ، و سى سال از عمر آدم عليه السلام كاست ، در حالى كه اين عمر براى او نزد خداوند ، ثابت بود .
اين ، همان [معناى] سخن خداوند است كه : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب ، نزد اوست» . پس خداوند ، آنچه را نزد او براى آدم عليه السلام ثابت بود ، محو نمود و آنچه را نزد او براى داوود ، نبود ثبت كرد .
وقتى عمر آدم عليه السلام به پايانش نزديك شد ، فرشته مرگ بر او فرود آمد تا قبض روحش كند . آدم عليه السلام بدو گفت : اى فرشته مرگ! هنوز سى سال از عمر من ، باقى مانده است .
فرشته مرگ بدو گفت : مگر هنگامى كه خداوند ، نام هاى پيامبران از فرزندانت و عمرشان را به تو عرضه داشت و تو در آن روز ، در وادى رَوحاء بودى ، آن را براى فرزندت داوودِ پيامبر قرار ندادى و آن را از عمرت نكاستى؟
آدم عليه السلام گفت : اى فرشته مرگ! آن را به ياد نمى آورم .
فرشته مرگ بدو گفت : اى آدم! خود را به نادانى نزن . مگر تو از خدا نخواستى كه آن سى سال را براى داوود ، ثبت كند و از عمر تو محو نمايد و خدا آن را در زبور براى داوود عليه السلام ثبت نمود و از عمر تو از لوح ، محو كرد ؟ آدم عليه السلام گفت : كتاب را بياور تا از آن آگاه شوم .
امام باقر عليه السلام فرمود : «آدم عليه السلام راست مى گفت و به ياد نداشت» .
از آن روز ، به دليل فراموشى آدم عليه السلام و انكار چيزى كه بر عهده خودش قرار داده بود ، خداوند به بندگان فرمان داد كه وقتى براى مدّتى معيّن به همديگر قرض مى دهند و معامله اى مى كنند ، آن را بين خود بنويسند .

صفحه از 126