نیکی (برّ) - صفحه 15

۸.مسند ابن حنبلـ به نقل از وابصة بن مَعبَد ـ :خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و مى خواستم هيچ نيك و بدى را وا نگذارم، مگر آن كه در باره آن ، از ايشان پرسيده باشم . گروهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودند . در حالى كه از ميان مردم رد مى شدم، به سوى ايشان رفتم . مردم گفتند: اى وابصه! كنار برو و جلوى پيامبر خدا ميا .
گفتم: من وابصه ام. بگذاريد به ايشان ، نزديك شوم . او از همه مردم برايم دوست داشتنى تر است كه نزديكش شوم .
پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «نزديك بيا، وابصه! نزديك بيا، وابصه!» .
به ايشان نزديك گشتم، تا حدّى كه با او زانو به زانو شدم . فرمود: «آيا خبر بدهم كه آمده اى چه بپرسى، يا خودت مى پرسى؟» .
گفتم: اى پيامبر خدا! شما خبر دهيد .
فرمود : «آمده اى تا از من ، درباره نيكى و گناه بپرسى» .
گفتم : آرى .
ايشان ، سه انگشت خود را گِرد آورد و در حالى كه به سينه من تَلَنگُر مى زد ، مى فرمود: «اى وابصه! از دلت بپرس . نيكى، آن است كه دل و جانت ، با آن آرام مى گيرد ؛ و گناه، آن است كه در دلت ، اضطراب ايجاد مى كند و در سينه ات ، مُردّد و بى قرار است هر چند مردم [ بر خلاف آنچه دلت مى فهمد] ، فتوايت دهند» .

صفحه از 98