بَسمَله (بسم الله الرحمن الرحیم) - صفحه 24

۱۴.الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن تَفسيرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، قالَ :
الباءُ بَهاءُ اللّهِ ، وَالسِّينُ سَناءُ اللّهِ ، وَالميمُ مَجدُ اللّهِ ـ ورَوى بَعضُهُم : الميمُ مُلكُ اللّهِ ـ ، وَاللّهُ إلهُ كُلِّ شَيءٍ ، الرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ ، وَالرَّحيمُ بِالمُؤمِنينَ خاصَّةً . ۱

راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 505 (المبحث الثالث : أسماء اللّه عز و جل وصفاته) .

1.الكافي : ج ۱ ص ۱۱۴ ح ۱ ، التوحيد : ص ۲۳۰ ح ۲ ، معاني الأخبار : ص ۳ ح ۱ ، تفسير القمّي : ج ۱ ص ۲۸ عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۳۱ ح ۱۱ . علّامه مجلسى رحمه الله ، در باره عبارت «باء ، بهاى خداست» مى گويد : از بسيارى از اخبار ، چنين پيداست كه حروف مفرده ، وضع ها و معانى متعدّدى دارند كه جز حجّت هاى الهى ، كسى آنها را نمى داند ، و اين ، يكى از ابعاد علوم ايشان و استنباطشان از قرآن است . اهل سنّت ، در باره «الم (الف . لام . ميم)» از ابن عبّاس روايت كرده اند كه : الف ، به معناى آلاء (نعمت هاى) خداست ، و لام به معناى لطف او ، و ميم ، نشانگر مُلك او . «بهاء» ، به معناى زيبايى و نيكويى است ، «سناء» ، به معناى رفعت و بلندى ، و «مجد» ، به معناى بزرگوارى و شرافت . ممكن است اين مطلب بر پايه اشتقاق كبير و مناسبت ذاتى ميان الفاظ و معانى آنها باشد . بنا بر اين ، «باء» ، چون مشترك ميان معناى حرفى و بهاء است ، پس بايد ميان معانى آن دو ، مناسبتى باشد . همچنين است «اسم» و «سناء» ؛ چون در «سين» اشتراك دارند . پس در معناى بلندى و رفعت نيز اشتراك دارند . نیز «اسم» ، چون با «مجد» و «ملك» (در حرف ميم) اشتراك دارند ، پس بايد ميان معانى آنها نيز مناسبتى باشد . اين خود ، موضوع پُردامنه اى در لغت است كه براى اهل تحقيق و جستجو ، كه مبانى و معانى را شناخته باشند ، روشن مى شود . پس مراد از اين جمله ايشان كه : «سين ، سناى خداست» ، اين است كه وجود اين حرف (سين) در كلمه «اسم» ، مناط حصول اين معنا در آن است . به همين سان است بقيّه عبارات حديث . تأمّل در اين مطلب ، شدّت استبعاد از ظاهر اين كلام را از بين مى برد . اين بود آنچه در اين جا به ذهن رسيد . شايد اين برداشت ، به حقيقتْ نزديك تر باشد تا آنچه يكى از بزرگان آورده و گفته است : چون تفسير آن بر حسب معناى حرف اضافه است و از طرفى ، «نام» ، براى كسى كه به زبان آشنا باشد ، نيازى به بيان ندارد . لذا ايشان بر حسب مدلولات دور ، پاسخ داده است ، يا چون تبرّكا و بيرون از مدلول اوّل به كار رفته است ، آن را به غير آن از آنچه در تبرّك لحاظ مى شود ، تفسير كرده است و مراد از اين تفسير ، يا اين است كه اين حروف ، چون در آغاز اين كلمات ، دالّ بر اين صفات هستند ، تبرّكا اخذ شده اند ، يا اين كه اين حروف بر اين معانى دلالت دارند يا به اين دليل كه با اين معانى اى كه براى آنها وضع شده اند ، مناسبت دارند ، و چون در آغاز اين كلمات قرار دارند ، لذا مناسبتشان از ديگر حروف آن كلمات ، بيشتر و دلالتشان بر معانى آنها قوى تر است ، و يا به اين دليل كه چون حرف «باء» دلالت بر ارتباط و اضافه دارد ، و مناط ارتباط و اضافه به چيزى هم يافتن زيبايى و حُسن مطلوب براى طالب است ، پس اين حرف ، دلالت بر حسن و بها دارد كه خود ، مطلوب هر طالبى است . پس ، بر اين پايه به «بهاء اللّه » تفسير شده است . همچنين چون «اسم» از ماده «سُمُوّ» گرفته شده است كه دلالت بر رفعت و بلندى و بزرگوارى و شرافت دارد . پس هر يك از دو حرف به اضافه ديگرى دلالت بر آن مطلوب دارد . پس به دلالت بر «سناء» ، از باب مناسبت به «سين» نسبت داده شده است و آن را به سناى خدا تفسير كرده است . دلالت بر مجد يا ملك نيز بر همين پايه مناسبت ، به ميم نسبت داده شده و آن را به مجد يا به روايت ديگرى به ملك ، تفسير كرده است . و «اللّه ، به اين كه او معبود هر چيزى است» ؛ يعنى مستحق و سزاوار عبوديت براى هر چيزى است . «رحمان به مهربانى او با همه خلقش» ، بدان كه رحمان ، مبالغه اى بيشتر از رحيم دارد ؛ چرا كه بسيارى مبنا بر بسيارى معنا دلالت دارد . رحمان را يك بار به اعتبار كمّيّت در نظر مى گيريم و يك بار به اعتبار كيفيّت . بنا بر اعتبار اوّل ، گفته شده است : «يا رحمن الدنيا» ، چون مهرورزى او مؤمن و كافر را در بر مى گيرد ، و «رحيم الآخرة» ، چون در آخرت ، مهر و رحمت او اختصاص به مؤمنان دارد . بنا بر اعتبار دوم ، گفته شده است : «يا رحمن الدنيا والآخرة و رحيمهما» ، كه رحمان بر نعمت هاى بزرگ ، اختصاص داده شده است و رحيم به نعمت هاى غير بزرگ . دومى نيز احتمال دارد كه بر وجه اوّل حمل شود ؛ يعنى در هر دو سرا ، رحمان است با نعمت هاى عام ، و در هر دو سرا ، رحيم است با نعمت هاى خاص ؛ يعنى هدايت و توفيق در دنيا و نسبت درجات آن . وجه اخير در اين خبر ، ظهور بيشترى دارد (مرآة العقول : ج ۲ ص ۳۷) .

صفحه از 122