اشک ریختن (بکاء) - صفحه 209

۳۱۰.مسند ابن حنبلـ به نقل از محمّد بن عمرو بن عطاء بن علقمه ـ :با ابن عمر در بازار نشسته بود[م] و سلمة بن ازرق نيز در كنارش بود ، كه جنازه اى رد شد و عدّه اى به دنبال آن گريه مى كردند . عبد اللّه بن عمر گفت : اگر كسانِ اين ميّت گريه نمى كردند ، براى ميّتشان بهتر بود .
سلمة بن ازرق گفت : تو اين را مى گويى ، اى ابو عبد الرحمان ؟
گفت : بله ، من اين را مى گويم .
[سلمه] گفت : من از ابو هريره شنيدم كه : شخصى از خانواده مروان در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند . مروان گفت : برخيز ـ اى عبد الملك ـ و اينها را از گريه كردن نهى كن .
ابو هريره گفت : [گفتم:] رهايشان كن ؛ زيرا يكى از افراد خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند . عمر بن خطّاب برخاست و به نهى و متفرّق كردن آنها پرداخت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «رهايشان كن ، اى پسر خطّاب ! چشم ، اشك مى ريزد و دل ، مصيبت ديده است و داغشان تازه است» .
ابن عمر گفت : تو اين را از ابو هريره شنيدى ؟
سلمه گفت : آرى .
ابن عمر گفت : آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كرد ؟
سلمه گفت : آرى .
ابن عمر گفت : خدا و پيامبرش داناترند .

۳۱۱.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از اَ نَس ـ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت ، يارانش گرد او حلقه زدند و بر او گريستند .

۳۱۲.امام حسين عليه السلام :فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت
و در كنار آن ، نماز مى خواند و مى گريست .

صفحه از 262