تبليغ - صفحه 49

«و به سوى [قوم] ثمود ، صالح ، برادرشان را [فرستاديم] . گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد . براى شما معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شترِ خدا براى شماست ، كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورَد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا ]شما را عذابى دردناك فرو گيرد ؛ و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم] عاد ، جانشينان [آنان ]گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد . در دشت هاى آن [براى خود] كاخ هايى اختيار مى كرديد ، و از كوه ها خانه هايى [زمستانى ]مى تراشيديد . پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين ، سر به فساد بر مداريد» . سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح ، از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟ گفتند : «بى ترديد ، ما به آنچه وى بِدان رسالت يافته است ، مؤمنيم» . كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بِدان ايمان آورده ايد ، كافريم . پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سر پيچيدند و گفتند : اى صالح ! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى ، براى ما بياور . آن گاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا در آمدند . پس [صالح] از ايشان روى بر تافت و گفت : «اى قوم من ! به راستى ، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد»» .

«[داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بِدان جا آمدند ، براى آنان مَثَل بزن ، آن گاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم ، و[لى ]آن دو را دروغزن پنداشتند ، تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تأييد كرديم . پس [رسولان] گفتند : «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم» . گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد و [خداى] رحمان ، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد . گفتند : «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم ، و بر ما [وظيفه اى ]جز رسانيدن آشكار [پيام ]نيست» . پاسخ دادند : ما [حضور ]شما را به شگونِ بد گرفته ايم . اگر دست بر نداريد ، سنگسارتان مى كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد . [رسولان ]گفتند : «شومىِ شما ، با خود شماست . آيا اگر شما را پند دهند [ ، باز كفر مى ورزيد] ؟ بلكه شما قومى اسرافكاريد» و [در اين ميان ]مردى از دورترين جاىِ شهر ، دوان دوان آمد [و ]گفت : «اى مردم ! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد . از كسانى كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[نيز] بر راه راست قرار دارند ، پيروى كنيد . آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مى يابيد ؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند ، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند ؟ در آن صورت ، من قطعا در گم راهى آشكارى خواهم بود . من به پروردگارتان ايمان آوردم . [اقرار ]مرا بشنويد» . [سرانجام به جرم ايمان ، كشته شد و بدو ]گفته شد : به بهشت وارد شو! گفت : «اى كاش ، قوم من مى دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزان قرار داد!»» .

«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت ، گفت : «آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد : پروردگار من خداست و مسلّما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده ؟ و اگر دروغگو باشد ، دروغش به زيان اوست ، و اگر راستگو باشد ، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد ، به شما خواهد رسيد ؛ چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغزن باشد ، هدايت نمى كند . اى قوم من ! امروز ، فرمان روايى از آنِ شماست [و] در اين سرزمين مسلّطيد ؛ و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا ـ اگر به ما برسد ـ حمايت خواهد كرد ؟» . فرعون گفت : جز آنچه مى بينم ، به شما نمى نمايم و شما را جز به راه راست ، راهبر نيستم . و كسى كه ايمان آورده بود ، گفت : «اى قوم من ! من از [روزى ]مثل روز دسته ها[ى مخالف خدا] بر شما مى ترسم ، [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] ، و[گر نه ]خدا بر بندگان [خود] ، ستم نمى خواهد ؛ و ـ اى قوم من ـ من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم ]ندا در مى دهند ، بيم دارم . روزى كه پشت كنان [به عُنف] باز مى گرديد ، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گم راه كند ، او را راهبرى نيست» . و به يقين ، يوسف پيش از اين ، دلايل آشكارى براى شما آورد ، و از آنچه براى شما آورد ، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت ، گفتيد : «خدا پس از او هرگز فرستاده اى را بر نخواهد انگيخت» . اين گونه ، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است ، بى راه مى گرداند» .

ر . ك : هود : آيه 57 ، آل عمران : آيه 20 ، مائده : آيه 92 ـ 99 ، رعد : آيه 40 ، نمل : آيه 35 ـ 38 ، نور : آيه 54 ، عنكبوت : آيه 18 ، تغابن : آيه 12 ، جن : آيه 23 .

صفحه از 424