آزمايش الهى - صفحه 107

۳۸.تفسير الطبرىـ به نقل از ابن عبّاس ـ :خداوند، روز جمعه را كه براى شما عيد [و تعطيلى] قرار داده است، براى بنى اسرائيل نيز روز عيد [و تعطيلى] قرار داد ؛ امّا آنها بر خلاف فرمان خدا ، شنبه را تعطيلى خود قرار دادند و آن را بزرگ داشتند و فرمان خدا را وا نهادند ، و چون حاضر شدند از روز شنبه دست بردارند، خداوند، آن روز را وسيله آزمايششان قرار داد و آنچه را در روزهاى ديگر برايشان روا شمرده بود، در آن حرام كرد .
آنان در آبادى اى ميان اَيله و طور ، به نام «مدين» ، زندگى مى كردند . خداوند، صيد و خوردن ماهى در روز شنبه را بر آنان حرام نمود . چون روز شنبه مى شد، ماهى ها به ساحل دريايشان هجوم مى آوردند و شنبه كه مى گذشت ، مى رفتند و حتّى يك ماهى ، كوچك يا بزرگ ، ديده نمى شد ، و باز شنبه كه مى رسيد، هجوم مى آوردند و شنبه كه سپرى مى شد ، مى رفتند .
اين وضع ادامه داشت تا آن كه مدّتى دراز گذشت و مردم به شدّت، ماهى هوس كردند . مردى از آنان در روز شنبه مخفيانه ماهى اى گرفت و آن را با نخى بست و سپس در آب رهايش كرد و ميخى در ساحل كوبيد و سر آن نخ را به ميخ، محكم بست و رفت و فردايش آمد و آن ماهى را گرفت ؛ يعنى اين كه من آن را شنبه نگرفته ام و سپس آن را برد و خورد . او شنبه آينده نيز همين كار را كرد .
مردم ، بوى ماهى شنيدند . اهل آبادى گفتند : به خدا كه بوى ماهى مى شنويم . سپس متوجّه كارى كه آن مرد كرده بود ، شدند و آنها نيز همان كارِ او را انجام دادند. زمانى دراز ، مخفيانه مى خوردند و خداوند در مجازات آنان شتاب نكرد، تا آن كه آشكارا به صيد ماهى و فروختن آن در بازارها پرداختند .
گروهى از ايشان ـ كه اهل پرهيزگارى بودند ـ ، گفتند : «واى بر شما ! از خدا بترسيد » و آنها را از كارى كه مى كردند ، باز مى داشتند . گروهى ديگر كه ماهى نمى خوردند و آن ماهيگيران را هم از كارشان باز نمى داشتند ، [به آن گروه اوّل ]گفتند : «چرا مردمى را نصيحت مى كنيد كه خدا ايشان را هلاك خواهد كرد يا با عذابى سخت عذابشان خواهد نمود ؟ گفتند : تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» كه ما از كردار آن عدّه ناخشنوديم «و [نيز] شايد كه بپرهيزند» .

صفحه از 123