آزمايش الهى - صفحه 99

1 / 17

آزمايش شنبه اى ها

قرآن

«و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو ، آن گاه كه به [حكمِ] روز شنبه تجاوز مى كردند ، آن گاه كه روز شنبه آنان ، ماهى هايشان روى آب مى آمدند ، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى آمدند . اين گونه ما آنان را به سبب آن كه نافرمانى مى كردند ، مى آزموديم» .

حديث

۳۶.امام زين العابدين عليه السلامـ در باره ياران شنبه ـ :اينان قومى بودند كه در ساحل يك دريا زندگى مى كردند و خدا و پيامبرانش صيد ماهى در روز شنبه را بر آنان ممنوع ساختند و آن قوم، به حيله اى متوسّل شدند تا از طريق آن، آنچه را خداوند برايشان حرام كرده بود ، بر خود روا سازند . بدين جهت ، گودال هايى كندند و با حفر آبراهه هايى، آنها را به دريا وصل كردند، به طورى كه ماهى ها از آن آبراهه ها وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند؛ ولى زمانى كه مى خواستند به دريا باز گردند، بيرون رفتن از آنها برايشان ممكن نبود . پس در روز شنبه، ماهى ها ـ كه خداوند، آن روز را برايشان امن قرار داده بود ـ مى آمدند و وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند و چون شب فرا مى رسيد، مى خواستند به دريا باز گردند تا از صيّادانشان در امان بمانند ؛ امّا هر چه سعى كردند ، نتوانستند و آن شب را به ناچار در مكانى مى ماندند و روز يكشنبه آنها را بدون صيد كردن ، مى گرفتند ؛ چون در آن مكان گرفتار بودند و راه فرارى نداشتند .
مردم در روز يكشنبه آنها را مى گرفتند و مى گفتند: ما در روز شنبه صيد نكرده ايم ؛ بلكه در روز يكشنبه صيد كرده ايم . دروغ مى گفتند اين دشمنان خدا ! بلكه به واسطه گودال هايى كه روز شنبه حفر كرده بودند ، ماهى ها را صيد مى كردند ، تا آن كه از اين طريق، مال و ثروت آنها زياد شد و از زن و غير زن، متنعّم گشتند ؛ زيرا دستشان در اين زمينه باز بود .
در آن شهر، هشتاد و چند هزار نفر زندگى مى كردند كه هفتاد هزار نفرشان اين كار را مى كردند و بقيّه مخالف بودند ، چنان كه خداى متعال حكايت كرده است : «و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو» تا آخر آيه .
گروهى از ايشان ، آنها را نصيحت و منع كردند و از عذاب خدا مى ترساندند و از انتقام او و خشم شديدش بر حذر مى داشتند ؛ ولى ديگران در جواب نصيحت هاى آنها مى گفتند: نه! «چرا مردمانى را نصيحت مى كنيد كه خدا هلاك كننده ايشان است؟» ، يعنى آنها را به سبب گناهانشان ريشه كن «يا به عذابى سخت عذابشان مى كند» .
و نصيحت كنندگان ، در جواب كسانى كه اين سخن را به آنان مى گفتند ، اظهار مى داشتند : «تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» ، يعنى اين نصيحت هاى ما به آنها، براى اين است كه نزد پروردگارتان معذور باشيم ؛ زيرا او ما را مكلّف به امر به معروف و نهى از منكر كرده است . پس ما نهى از منكر مى كنيم تا پروردگارمان بداند كه ما با ايشان مخالفيم و عمل آنها را خوش نمى داريم . گفتند : «و شايد كه آنان بپرهيزند» ، يعنى : همچنين به اين دليل، آنها را موعظه و نصيحت مى كنيم تا بلكه موعظه ها در آنها كارگر افتد و از اين گناه مهلك و از كيفر آن، دورى ورزند .
خداوند متعال مى فرمايد : «پس چون سركشى كردند» يعنى مخالفت كردند و روى گرداندند و از سر تكبّر حاضر نشدند كه باز ايستند، «از آنچه از آن نهى شده بودند ، پس به آنان گفتيم : بوزينگانى رانده شده باشيد» ، يعنى دور و رانده شده از خير .
وقتى آن ده هزار و اندى نفر ديدند كه آن هفتاد هزار نفر، نصيحت هاى آنها را نمى پذيرند و به بيم و هشدارهاى آنان اعتنايى نمى كنند ، با رفتن به آبادى ديگرى در نزديك آبادى شان ، از آنها كناره گرفتند و گفتند : خوش نداريم كه وقتى عذاب خدا بر آنها نازل مى شود، ما نيز در ميانشان باشيم .
پس يك شب، خداوند، همه آنها را به بوزينگانى رانده شده مبدّل ساخت، به طورى كه دروازه شهر، همچنان بسته ماند و هيچ كسى به آن، رفت و آمد نداشت .
اين خبر به گوش مردم آبادى ها رسيد و به جانب آنان حركت كردند و از ديوارهاى شهر بالا رفتند و آنها را تماشا كردند . ديدند همگى ، از مرد و زن ، بوزينگانى هستند كه از سر و كول هم بالا مى روند . تماشاگران، آشنايان و نزديكان و دوستان خود را مى شناختند . به بعضى از آنها مى گفتند : «تو فلان مرد هستى ؟» «تو فلان زن هستى ؟» و آن كس اشك مى ريخت و با سرش اشاره مى كرد كه: آرى ، يا نه .
آنان سه روز، بدين حال بودند . سپس خداوند عز و جل باران و بادى بر آنان فرستاد كه همگى شان را به دريا برد ، و سپس از سه روز، ديگر مسخ شده اى باقى نماند ، و آنچه شما از اين حيواناتى كه به صورت آنها هستند، مى بينيد ، در واقع ، شبيه آنها هستند ، نه خودشان و نه از نسل ايشان .

صفحه از 123