بهتان - صفحه 25

۱۲.مجمع البيانـ در تفسير سخن خداوند متعال :«ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم ... همانا خدا اين را كه به او شرك آورده شود ، نمى آمرزد»ـ :اين آيات در باره پسران اُبَيرِق، نازل شد . آنان سه برادر به نام هاى بِشر و بُشَير و مُبَشِّر بودند . كنيه بُشَير ، ابو طعمه بود و در هجو ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شعر مى سرود و سپس مى گفت : اين را فلانى سروده است .
اين سه برادر، هم در جاهليت و هم در روزگار اسلام، فقير بودند . روزى ابو طعمه بالاخانه رفاعة بن زيد را از پشت ، سوراخ كرد و مقدارى خوراك و شمشير و زرهى را به سرقت برد . رفاعه موضوع را با برادرزاده اش قَتادة بن نعمان ـ كه از مجاهدان بدر بود ـ ، در ميان گذاشت و هر دو ، به اتّفاق هم ، خانه را گشتند و از اهل خانه پرس و جو كردند . پسران اُبَيرِق گفتند : به خدا سوگند كه دزد شما، كسى جز لُبَيد بن سهل نيست . لُبَيد كه مردى محترم و با اصل و نسب بود، شمشيرش را بر كشيد و به سراغ آنان رفت و گفت : اى پسران اُبَيرِق ! آيا به من نسبت دزدى مى دهيد، در حالى كه شما خود به اين كار، از من سزاوارتريد ؟! شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كنيد و آن [هجو] را به قريش ، نسبت مى دهيد . يا اقرار مى كنيد، يا شما را از دم تيغ مى گذرانم !
پسران اُبيرق با او از درِ مدارا و نرمش در آمدند . قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! خانواده اى از ما خانواده نابابى هستند و به خانه عمويم تجاوز و بالاخانه او را از پشت، سوراخ كرده اند و خوراك و سلاحش را برده اند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در كار خود، بيشتر فكر كنيد» .
چون مردى از تيره آنان به نام اُسَير بن عروه اين ماجرا را شنيد ، مردانى از خاندان را جمع كرد و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت : قَتادة بن نعمان و عمويش نزد خانواده اى از ما كه مردمانى محترم و با اصل و نسب و صالح هستند، رفته و آنها را به كارى زشت ، سرزنش كرده اند و به ايشان كارى را نسبت داده اند كه شايسته نيست . و رفت .
پس از آن، قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا با ايشان صحبت كند؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با او برخورد تندى كرد و فرمود : «نزد خانواده اى محترم و با اصل و نسب رفته اى و آنها را به كارى زشت ، سرزنش كرده اى و آنچه نشايد، گفته اى ؟».
قتاده از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و پيش عمويش باز گشت و گفت : كاش مرده بودم و با پيامبر خدا، صحبت نكرده بودم ؛ زيرا او با من سخنى گفت كه خوش نمى دارم !
عمويش رفاعه گفت : خدا كمك مى كند ! پس اين آيات، نازل شد : «ما اين كتاب را به سوى تو فرو فرستاديم» تا «خدا اين را كه به او شرك آورده شود ، نمى آمرزد» . خبر نازل شدن اين آيات در باره بُشير، به او رسيد و او به مكّه گريخت و به كفر ، باز گشت .

صفحه از 60