بیعت - صفحه 71

۲۸.المناقب ، كوفى:از ابن عبّاس در باره آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند ، و آنچه را در دل هايشان بود، باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد» ، روايت شده است كه گفت : بر كسانى [آرامش فرو فرستاد ]كه مى دانست [به بيعتشان] وفا مى كنند .

۲۹.المصنّف ، ابن ابى شيبهـ به نقل از اياس بن سلمه، از پدرش ـ :قريش، خارجة بن كُرز را فرستادند تا از لشكر اسلام براى آنها خبر بياورد . او رفت و چون باز گشت، شروع به تعريف و تمجيد كرد . قريش به او گفتند : تو باديه نشينى و برايت سلاح جنبانده اند و از چكاچك شمشيرهايشان ترسيده اى و نفهميده اى كه چه به تو گفته شده و تو چه گفته اى !
سپس عروة بن مسعود را فرستادند . او آمد و گفت : اى محمّد ! قصّه چيست ؟ تو به خدا فرا مى خوانى و سپس با مشتى آدم فرومايه آشنا و ناشناس، به سوى قومت مى آيى تا پيوندهاى خويشاوندى را ببُرى و آبرو و خون و مالشان را روا شمارى ؟ !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من نزد قومم جز براى صله ارحامشان نيامده ام . خداوند، دينى بهتر از دينشان ، و زندگى اى بهتر از اين زندگى كه دارند، به آنان داده است» .
عروه نيز باز گشت و شروع به تعريف و تمجيد كرد . پس بر رنج و گرفتارى مسلمانانى كه در دست مشركان بودند ، افزوده گشت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عمر را فرا خواند و فرمود : «اى عمر ! آيا حاضرى پيغام مرا به برادران مسلمان اسيرت برسانى ؟ ».
عمر گفت : اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند، من در مكّه عشيره اى ندارم ! ديگران عشيره بيشترى از من دارند !
پس پيامبر صلى الله عليه و آله ، عثمان را فرا خواند و او را نزد قريش فرستاد . عثمان، سوار بر اُشترش روانه شد و به اردوگاه مشركان رفت . مشركان، او را سرزنش كردند و به وى ناسزا گفتند . ابان بن سعيد بن عاص ، پسرعموى عثمان ، او را پناه داد و سوار بر مركب خويش كرد و خود در ترك او نشست . چون وارد مكّه شد ، به او گفت : پسرعمو ! چه شده است كه تو را شكسته و با ازار كوتاه مى بينم ؟ (اِزار عثمان تا وسط ساق پايش بود) .
عثمان گفت : اِزار رهبر ما، اين گونه است .
عثمان، پيغام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به تمام اسيران مسلمان در مكّه رسانيد . نيم روز بود و ما خفته بوديم كه ناگاه جارچى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جار زد : اى مردم ! بيعت ، بيعت ! روح القدس نازل شده است .
ما به طرف پيامبر خدا كه زير درخت طلحى بود، دويديم و با او بيعت كرديم . اين است معناى سخن خداوند كه : «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير آن درخت با تو بيعت مى كردند» .
پيامبر صلى الله عليه و آله از جانب عثمان، يك دست خود را با دست ديگرش بيعت داد . مردم گفتند: خوشا به حال ابو عبد اللّه ! او در حال طواف است و ما اين جا هستيم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «او اگر چندين و چند سال هم [در مكّه] بماند، طواف نمى كند، تا اين كه من طواف كنم» .

صفحه از 187