127
تفسير نورٌ علي نور ج1

177. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ... وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا...»

روض الجنان: اهل تأويل در سبب نزول آيت خلاف كردند. حسن بصرى وقتاده و ربيع گفتند: سبب نزول آيت آن بود كه، جهودان در نماز روى به مغرب كردندى و ترسايان به مشرق. ۱
200. علامه شعرانى: گرچه اين سخن در ميان مفسّران معروف است، اما معنى آن را در نيافتيم چون ترسايان روى به مشرق نمى‏كنند و يهود هم روى به مغرب ندارند در عبادت و بيت المقدس نسبت به بلاد ما غربى است و نسبت به مدينه شمالى و مسلمانان در آن هنگام كه بيت المقدس قبله بود روى به شمال مى‏ايستادند. البته يهود هم اگر روى به جانب بيت المقدس مى‏كردند روى به شمال مى‏ايستادند. ۲
روض الجنان: مجاهد و ضحّاك و عطا و سُفيان گفتند: سبب نزول آيت آن بود كه مردى بيامد و رسول را عليه‏السلام گفت: يا رسول الله! ما البِرُّ؟ برّ چه باشد؟ خداى تعالى اين آيت فرستاد، و اين آنگه بود كه قبله هنوز قرار نگرفته بود، و هر كجا كه خواستندى روى فراز كردندى لقوله تعالى: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»۳ ...، باز نمود كه اين قدر
عبادت كه شما مى‏كنى گاه متوجّه به مشرق و گاه به مغرب. ۴
201. علامه شعرانى: روى به مشرق و مغرب كردن نشانه خوبى انسان نيست تا شرايط آيه محقّق نشود و آيه بنابراين تفسير دلالت ندارد بر آنكه قبله يهود مغرب و قبله نصارا مشرق است. ۵
روض الجنان: وجوه و اقسام عهد گفته شد، و اينجا مراد عقد است و ميثاق و نذر و سوگند، از آن كه در شرع واجب است به آن وفا كردن يا مستحبّ و مسْنون* براى آنكه مورد آيت بر سبيل مدح است، و مدح بر فعل واجب و مندوب باشد، و عهدى و بيعتى كه با رسول عليه‏السلام كردند در اين باب داخل بود، و خداى (جلّ جلاله) چنان‏كه مدح كرد وفا كننده به عهد را، ذمّ كرد، آنان را كه عهد بشكافند و به عهد وفا نكنند في قولِهِ: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ...» ، ۶ و في قولِهِ: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ ... لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»۷ .
آنگه گفت: من تو را از عهد بخواهم پرسيدن** في قوله: «إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤلاً» . ۸
202. علامه شعرانى: * يعنى آن عهد و نذرى كه به عملِ واجب يا مستحب تعلّق گيرد واجب است وفا كردن، اما بر فعلِ مكروه و حرام ـ بلكه مباح ـ واجب نيست. ۹
203. ** به ظاهر مراد وجوب است، الاّ آنكه جماعتى گويند وعده و شروط ابتدايى واجب الوفا نيست و ما آن را درست نمى‏دانيم. پس اگر كسى را وعده داديم چيزى بدهيم واجب است وفا كردن به وجوب تكليفى نه آنكه حقّ وضعى آورد و به حق الناس بتوان او را تقاص كرد واقامه دعوى نمود. ۱۰روض الجنان: جماعتى را ديد تن درست جوان در گوشه مسجدى نشسته و هر يكى پوستين مسلمانى پيش گرفته. ۱۱
204. علامه شعرانى: يعنى به غيبت و بدگويى مسلمانى مشغول است و سعدى گويد: «تو نيز اگر خفتى به كه در پوستين خلق افتى» ۱۲
و نيز:
از من بگوى حاجى مردم گزاى راكو پوستين خلق به آزار مى‏درد
حاجى تو نيستى شتر است از براى آنكبيچاره خار مى‏خورد و بار مى‏برد۱۳
روض الجنان: اِشْتَدّي اَزْمَةُ تَتَفَرَّجي. ۱۴
205. علامه شعرانى: «اشتدى أزمة تنفرجى» حديث است يعنى سخت شو اى قحطى تا گشاده شوى چون سختى به غايت رسد گشايش پديد آيد و عبارت فارسى هم ظاهرا مثلى است در آن عهد كه معروف بود و در زمان ما معروف نيست چون گرماى تابستان به غايت رسد آغاز سرما بود و ما به جاى آن گوييم: تا پريشان نشود كار به سامان نرسد. ۱۵
روض الجنان:
ز باد و كوه ندانيش در مصاف بدانكچو باد حمله‏بر است و چو كوه حمله‏پذير۱۶
206. علامه شعرانى: چنان معتقد شوى كه او باد است و كوه است؛ زيرا كه هنگام حمله مانند باد است و هنگام ثبات مانند كوه، برخلاف ديگران كه هنگام حمله مانند كوه ثابتند و هنگام ثبات مانند باد گريزان. ۱۷

1.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۰۷.

2.روح الجنان، ج ۲، ص ۱۸.

3.بقره (۲): ۱۱۵.

4.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۰۸.

5.بقره (۲): ۲۷.

6.احزاب (۳۳): ۷۵ ـ ۷۶.

7.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۱۹.

8.روح الجنان، ج ۲، ص ۲۵.

9.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۲۲ـ۳۲۳.

10.گلستان سعدى، باب دوم، حكايت هفتم.

11.روح الجنان، ج ۲، ص ۲۷. گلستان سعدى، ص ۱۵۹، باب هفتم، حكايت ۱۲.

12.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۲۷.

13.روح الجنان، ج ۲، ص ۳۱.

14.روح الجنان، ج ۲، ص ۳۲.


تفسير نورٌ علي نور ج1
126

173. «إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ...»

روض الجنان:اما پوست مردار به‏نزديك ما حرام بود و پليد باشد و به دباغه پاك نشود، و به‏نزديك فقها به دباغه پاك شود، و آنچه از مردار پاك بود و حلال باشد انتفاع به او پشم است و موى و پر، چون ببرّند و بنه كنند و استخوان است و دندان و سم و سر و هرشه و شير و خايه چون پوست بالايين پوشيده باشد، و چون نباشد نشايد. ۱
197. علامه شعرانى: «سُرو» به معنى شاخ است اما «هرشه» را معنى مناسب در لغت نيافتيم و در استعمالات نديديم و دور نيست به معنى مايه پنير باشد كه به عربى «انفحه» گويند؛ چون بسيارى از فقها آن را از ميته استثناء كرده‏اند. و در برهان هرشه را به معنى لبلاب و عشقه آورده است. ۲
روض الجنان: و به‏نزديك ما فرقى نباشد ميان خوك آبى و ميان خوك بيشه در باب تحريم. ۳
198. علامه شعرانى: نه در نجاست، چون خوك آبى و هر حيوان آبى جز ماهى حرام است اما نجس نيست. ۴

174. « ...أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ...»

روض الجنان: «أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ» ؛ ايشان آنانند كه فردا قيامت به عقوبت آنچه امروز خورده‏اند از اين طعمه جز آتش دوزخ نخورند. اين قولى است. ۵
199. علامه شعرانى: يعنى آتش خوردن در قيامت قولى است نه اين كه در دنيا آتش مى‏خورند. اما بنابر آنكه اعمال مجسّم گردد و آتش اخروى صورت حقيقى همين اعمال
دنيوى است كه آنجا ظاهر مى‏شود، چنان‏كه فرمود: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً»۶ و همچنين آيه «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»۷ ، احتياج به اين توجيه و تأويلها كه مؤلّف فرمودند نيست؛ يعنى عين همان بهاى اندك كه مى‏خوردند در حقيقت آتش است و در قيامت پرده مادى برداشته مى‏شود و آن را مى‏بيند. ۸

1.روض الجنان، ج ۲، ص ۲۹۵.

2.روح الجنان، ج ۲، ص ۹. برهان قاطع، ص ۱۱۹۷.

3.روض الجنان، ج ۲، ص ۲۹۷.

4.روح الجنان، ج ۲، ص ۱۱.

5.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۰۲.

6.آل عمران (۳): ۳۰.

7.ق (۵۰): ۲۲.

8.روح الجنان، ج ۲، ص ۱۴.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 59949
صفحه از 724
پرینت  ارسال به