184. «أَيّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ...»
روض الجنان: عبداللهِ عمر روايت كند از رسول عليهالسلام كه او گفت: نَحْنُ اُمَّةٌ اُمّيَّةٌ لا نَكْتُبُ ولا نَحْسُبُ، الشَّهْرُ هكَذا وهكذا عَقَدَ بِيَدِهِ، گفت: ما اُمّتى اُمّييم، كتابت ننويسيم و حساب نكنيم، ماه چنين باشد و چنين باشد، و انگشت يك بار به سى روز زد، و يك بار به بيست و نه. ۱
217. علامه شعرانى: اگر گويى براى آنها كه كتابت و حساب مىدانند هم ماه سى يا
بيست و نه روز است، وجه اختصاص به امت اُمى چيست؟ گوييم: شايد مراد آن باشد كه اختيار ماه شمسى نكرديم كه مبنى بر حساب است و غالبا از سى مىگذرد و ماه قمرى را اختيار كرديم كه به حساب حاجت ندارد به رؤيت هلال ثابت مىشود و ايرانيان قبل از اسلام كه همه ماهها را سى روز مىگرفتند چون در حساب و نجوم ماهر نبودند آغاز سالشان از اول بهار مقدم مىافتاد و از عهد يزدگرد تا زمان ما بسيار تغيير كرده است. اما پس از اسلام كه از علوم بهره يافتند تاريخ جلالى را اختراع و انتخاب كردند كه مطابق حساب است و ماه قمرى مبنى بر رؤيت هلال است و متوقف بر حساب نيست، لذا براى همه امم مفيد است. ۲
روض الجنان: و شرط مسافر تا روزه بگشايد آن است كه سفرِ او طاعت بود يا مباح... و اگر سفر او تجارت بود براى زيادت مال نمازش تمام بايد كردن و روزه ببايد گشادن. ۳
218. علامه شعرانى: موافق روايتى است و مشهور آن است كه نماز را هم شكسته بخواند. ۴
روض الجنان: ده كس آنند كه ايشان را در سفر روزه بايد داشتن و نماز تمام كردن: آنكه سفر او معصيت باشد، و آنكه سفر او كمتر از هشت فرسنگ باشد، و آنكه سفر او صيد لَهْو و بَطَر باشد،* و آنكه سفر او بيش از حَضَر باشد، و حدس آن بود كه در هيچ شهر ده روز مقام نكند. و مُكارى و ملاّح و شبان، و آن كس كه در اِمارت خود گردد از شهرى به شهرى، و آن كس كه در تجارت گردد از بازارى به بازارى و مقام ده روزش نباشد، و بَدَوى كه در باديه مىگردد. ۵ **
219. علامه شعرانى: * اگر صيد لهو را حرام دانيم قسمى از سفر معصيت است و اگر حرام ندانيم قسمى على حده است. ۶220. ** هفت كس اخير از اقسام كثير السفرند. براى توضيح آنها را جداگانه نام برده است و جامع همه آن است كه چون سفر طارى بر حال كسى و خلاف عادت او باشد شكسته كند و اگر عادى او باشد و بناى او بر سفر بود گويى وقتى در سفر است در خانه خود است و به سبب سفر امرى برخلاف عادت عارض او نگشته، بايد تمام كند. و هر كس سه بار متوالى از وطن خود بيرون رود و در ميان اين سفرها ده روز در وطن نماند در سفر سيم تمام كند و بعضى گويند در سفر دويم هم تمام كند. پس هر كس ده روز اقامت كند و سفر بر وى طارى شود بشكند و چون ميان دو سفر به كمتر از ده روز بماند آن سفر عارض نباشد و تمام كند. و جماعتى از علماى عصر ما گويند تا حرفه كسى سفر نباشد در سفر تمام نكند و بنابراين كسانى هستند خانه آنها چهار فرسنگ يا بيشتر از محل شغلشان دور است و هر روز مىروند و مىآيند بايد تقصير وافطار كنند. و بنابر آنكه ما گفتيم بايد تمام كنند مگر ده روز بمانند. ۷
روض الجنان: و «اُخَر» لا ينصرف است، و سبب منع صرف او صفت است و عدل كه او معدول است عن اُخْرَيات. ۸
221. علامه شعرانى: در مجمع البيان گويد: معدول است از الاُخر با الف و لام چون نظاير آن مانند الصغر والكبر بى الف و لام استعمال نمىشود. ۹ وبالجمله اُخر جمع اُخرى است و اُخرى مونث آخر و مؤنث افعل التفضيل بايد با الف و لام باشد يا «من» وگرنه هميشه به صورت مذكر است. ۱۰
روض الجنان: بالْعاجِزِ عَنِ الصِّيام. ۱۱
222. علامه شعرانى: يعنى بتواند به دشوارى. ۱۲روض الجنان:... و «فِديه» يك بار باشد از فعل فِدا، و اين كه در زبان مردمان هست كه فَدَيْتُكَ، يعنى من در عوض تو بادام. ۱۳
223. علامه شعرانى: بادام به فارسى دعا است يعنى من عوض تو باشم. و در زمان ما الف دعا را در صيغه غايب استعمال مىكنند و گويند «چنين بادا» اما در متكلم يا مخاطب مستعمل نيست و در عهد مؤلّف مستعمل بوده. ۱۴
روض الجنان: ... مُضَيَّق و مُخَيَّر و مُرَتَّب... و مُخَيَّر چهار است: روزه اَذى حَلْقِ الرَّاْس... . ۱۵
224. علامه شعرانى: اشاره است به قوله تعالى: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ» . ۱۶
1.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۲.
2.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۳ .
3.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۵؛ در چاپ مشهد «نبايد گشادن» ضبط شده است.
4.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۵ .
5.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۶.
6.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۶.
7.مجمع البيان، ج ۲، ص ۲۷۳.
8.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۶ .
9.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۸.
10.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۶ .
11.روض الجنان، ج ۳، ص ۱۹.
12.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۷ .
13.روض الجنان، ج ۳، ص ۲۱.
14.روح الجنان، ج ۲، ص ۵۸ . بقره (۲): ۱۹۶.