فصل اوّل : احوال و آثار علامه شعرانى
علامه ميرزا ابو الحسن شعرانى از عالمان وارسته و متقى و مخلص و پرتلاش، نويسندهاى توانا، مدرسى خستگىناپذير، بىاعتنا به زخارف دنيا، و عشق به خدا و دين سراسر وجودش را فراگرفته بود.
در حكمت، رياضيات، نجوم و هيئت، ادبيات، تاريخ فقه و اصول و حديث و تفسير دستى توانا و سهمى وافر داشت و در همه يا بيشتر اين رشتهها تدريس كرد و يا آثار قلمى بر جاى نهاد و نكاتى نو آورد. افزون بر اينها به زبانهاى فرانسه، عبرى و تركى مسلط بود و به زبان انگليسى نيز آشنايى داشت. صفاى باطن، طهارت روح، تواضع و بى آلايشى و بىادعايى مزيد بر اينها شده و از او انسانى نمونه ساخته بود. و از سوى ديگر منيع الطبع، قلهسان، سخت كوش و بلند همت بود. امروزه در حوزههاى علوم دينى كمتر كسى است كه به اندازه او در ادبيات عربى دست داشته باشد تا چه رسد به رياضيات و نجوم و... .
موجز نويس و داراى قلمى سنگين بود و از تكرار مكررات و «تسويد مبيّضات» بيزار بود. او خود در آغاز ترجمه و شرح تبصره المتعلمين علامه حلى گفته است:
چنين گويد ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعرانى (عفى عنه) كه مدتى از عمر خويش كه در فنون علوم دينى از معقول و منقول مصروف مىگرديد هنگام مطالعه كتب از
تفاسير و احاديث و اصول و فروع نكاتى لطيف به خاطر مىرسيد و در وقت ثبت مىشد تا آنكه به توفيق خدا بسيارى از آنها به رسم تعليق در حواشى بعضى كتب ضبط گرديد... و مناسب ديديم بعضى نكات فقهى نيز جايى فراهم گردد و تأليف مستقل را براى گنجانيدن آن مناسب نيافتم؛ چون در تأليف بايد به استنساخ مطالب موجود و تكرار مكرر پرداخت. كتب موجود را نيز ديدم غالباً فروع بسيار دارد با مطالب غير محتاج اليه و جزئيات و تفاصيل ملال آور كه به كار خواص اهل فن مىآيد نه عامه مردم... اما ناچار حاشيه بايد بر متنى معلّق شود، ضمناً كتاب تبصره علامه را ديدم جامع همه ابواب فقه است و عمده احكام، بى زوايد و فروعى كه به كار نمىآيد، مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسى با حفظ اصطلاح فقها، ترجمه كنم... و اگر قيدى لازم بود بر آن افزايم و نكات منظور در آن آميزم.
و بدينگونه از تكرار مكررات و تطويل بلا طائل پرهيز كرد و هم كتاب سودمندى مانند تبصره را به فارسى روان ترجمه كرد و هم نكات مورد نظر خويش را در آن گنجاند.
او در پايان اين اثر گويد:
... اگر اختيار با من بود اذن نمىدادم كسى مطالب اين كتاب را براى نفع دنيا و تحصيل مال و جاه بخواند؛ چون دنيا اشرف از دين نيست و غايت هر عمل بايد اشرف از عمل باشد و خداى ناكرده كسى كه دين را براى دنيا آموزد، دنيا را اشرف از دين مىداند.
در اينجا به اين تذكر تنبّه آفرين ايشان گوش جان مىسپاريم كه فرمود:
آخرين نصيحت آنكه علم بىتقوا و ورع را به چيزى نشمرند و سخن علماى دين را سست نگيرند و تعظيم آنان را چه مرده و چه زنده موجب مزيد توفيق دانند.
... و من فرصت را اينجا غنيمت مىشمرم و طلاب علوم دينى را كه مانند خود من به كمال علم نرسيدهاند بر حذر مىدارم كه هرگز سوءظن به بزرگان علماى دين نبرند كه كمترين كيفر اين عمل محروميت از فيض علوم آنهاست. زهى شقاوت كه كسى به بزرگان علماى دين بدبين باشد و سخنان آنان را به بى اعتنايى نگرد. اگر يكى از علما را بينى كه بر كلام ديگرى انگشتى نهد و خرده گيرد براى آن است كه حقيقت را بيش از همه چيز دوست دارند و اگر كسى سهوى يا خطايى كرده است ـ كه بايد بر كلامش نكته
گرفت ـ براى آن است كه معصوم نبود و در مطلبى چنان كه بايد، دقت نكرد و زود بگذشت و آن سهو در كلامش ماند كه اگر باز بار ديگر نظر مىكرد اصلاح مىفرمود. ۱
در سال 1372 مصادف با بيستمين سال خاموشى اين بزرگمرد، نگارنده توفيق داشت با همكارى و هميارى بعضى دوستان و سروران چون حضرات آقايان حاج سيد باقر خسروشاهى و حاج شيخ رضا مختارى يادنامهاى براى گرامى داشت ايشان به عنوان ويژهنامه مجله نور علم (ش 50 ـ 51) منتشر كند.
البته در تجليل از اين عالم وارسته حق تقدم با جناب دكتر قوامى است كه در سال 1348 به مناسبت چهلمين روز درگذشت ايشان جزوهاى با عنوان چهره درخشان منتشر كرد. و اين نخستين شرح حال علامه شعرانى محسوب مىشود.
اخيراً نيز يادنامهاى با عنوان فرزانه ناشناخته به همت مؤسسه بوستان كتاب قم منتشر شده كه ـ گذشته از ويرايش ناقص و مغلوط بودن بعضى مقالات آن ـ كارى بزرگ و قابل تقدير است.
درباره علامه شعرانى ناگفتهها بسيار است و مناسب است شرح حالى در خور و شامل همه ابعاد وجودى و آثار مكتوب ايشان سامان داده شود. اما براى خالى نبودن عريضه شرح حالى كه دوست نويسنده و فاضل ما حضرت آقاى حاج سيد ابوالحسن مطلبى (دامت توفيقاته) براى يادنامه پيشگفته (ش 51 ـ 52 مجله نور علم) تدوين كرد و در آنچا چاپ شده را با اندكى تصرف و تلخيص، در اينجا مىآوريم.