119. «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ...»
روض الجنان: «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ» ، «ها» تنبيه را باشد، «أنتُمْ» خطاب با حاضران است از مردان، و اگرچه در ميان ايشان زنان باشند على التَّغْليب، و «اُولاء» اسم جمع است و آن جمع «ذا» باشد لامِنْ لَفْظِهِ، گفت: شما كه مؤمنانيد ايشان را دوست مىداريد براى قرابتى و جوارى و حلفى و مصاهرتى كه از ميان شما هست، و ايشان شما را دوست نمىدارند براى آنكه بر دين ايشان نهاى يعنى جهودان، اين قول بيشتر مفسران است. ۱
707. علامه شعرانى: آيه عام است و شامل يهود و ديگر كفار نيز مىشود. ۲
121. «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ»
روض الجنان: زَيد بن وهب روايت كند، گويد از عبداللّه مسعود: روزى طيب نفسى يافتيم. ۳
708. علامه شعرانى: گويى عبدالله بن مسعود هميشه غمگين و دژم بود كه سخن با اوگفتن ممكن نبود، براى آزارى كه عثمان بدو رسانيد، و يك روز او را خوش دل يافتند آن را غنيمت شمردند. ۴روض الجنان: ... وغزواتى كه رسول عليهالسلام به نفس خود حاضر آمد آنجا بيست و شش غزا بود: اوّل غزاى أبْواء بود، آنگه غزاة بواط بود، آنگه غزاة العُشَيْرَة*... .
رسول عليهالسلام از اين غزوات در نه غزات كارزار كرد**: در بَدر بزرگ... در اُحد،... و خندق و بني قُرَيْظَه...، بَنى الْمُصْطَلِق و بنى لِحْيان...، و خَيْبَر...، و فتح مكّه... . حُنين... و اوّل غزا كه به نفس خود قتال كرد*** در او بدر بود، و آخر تَبوك. ۵
709. علامه شعرانى: * در غزوة العشيرة به قول ابن اسحاق پيغمبر عليهالسلام على عليهالسلام را اباتراب خواند و خبر ابن ملجم را به او داد. عمار گفت: على عليهالسلام به من گفت: برويم و اين جماعت بنىمدلج را بنگريم چگونه در چشمه و نخلستان كار مىكنند. رفتيم و اندكى نگريستيم، خواب ما را فرو گرفت و خوابيديم. ناگاه ديديم پيغمبر بر سر ما ايستاده ما را بيدار كرد، آنگاه فرمود: يا اباتراب، آيا خبر دهم شما را به شقىترين مردم كه دو تن بودند: سرخ روى ثمود كه ناقه را پى كرد و آنكه بر اينجا زند ـ و دست بر سر على نهاد ـ و اين را ترسازد ـ و دست بر محاسن آن حضرت نهاد. ۶
710. ** در آن غزوات ديگر لشكر مسلمانان رفتند و بازگشتند جنگ ناكرده. ۷
711. *** يعنى در قتال حاضر بود و به امر او كارزار واقع شد. ۸
روض الجنان: ... و غزاة عُيَيْنه بنى الْعَنبَر من تميم... . ۹
712. علامه شعرانى: يعنى عيينه كه از اصحاب رسول صلىاللهعليهوآله بود به غزاى بنى العنبر رفت كه قومى از تميم بودند. ۱۰
روض الجنان: عروَة بن الزُّبير گفت از امير المؤمنين كه: روز بدر طُعَيْمَة بن عدىّ بن
نَوْفَل از پيش من بر افتاده بود به نيزه از پشت اسپش بيفگندم چنانكه برنخاست... . ۱۱
713. علامه شعرانى: يعنى اتفاق افتاد كه پيش من آمد. ۱۲
روض الجنان: و رسول عليهالسلام مُسْتَشْعِر* مىبود، از آن اميرالمؤمنين را فرستاد و گفت: برو و بنگر تا ابوسفيان و مشركان چه مىكنند! اگر بر اسپان نشستهاند و شتران پيش كرده، آهنگ مدينه دارند. و اگر بر شتر نشستهاند و اسپان بر قَوْد** گرفته آهنگ مكّه دارند... . ۱۳
714. علامه شعرانى: * يعنى بيم آن داشت كه آهنگ مدينه كنند. ۱۴
715. ** يعنى يدك مىكشيدند. و «قود» آن است كه افسار و دهانه اسب را بگيرند. و «سوق» آنكه دابّه را از عقب برانند و ابوسفيان و ساير كفار قريش كينه كشتگان بدر در دل داشتند و به كينه جويى آمده بودند و چون قصاص كردند بازگشتند و مقصود سياسى و كشور گشايى نداشتند، چون اين اغراض بالاتر از همت آنان بود و هم از غلبه دين خود و ترويج شرك مأيوس شدند. ۱۵
1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲.
2.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۶۲.
3.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۳۸.
4.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۶۷.
5.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۴۵.
6.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۷۱.
7.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۷۲.
8.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۴۶.
9.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۵۱ .
10.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۷۵.
11.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۵۴ .
12.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۷۷.