128. «لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ»
روض الجنان: عكْرِمَه و مِقْسَم گفتند: مردى از هُذَيل نام او عبدالله بن قُمَيْئه روز اُحد روى رسول عليهالسلام خون آلود كرد. رسول عليهالسلام بر او دعا كرد، خداى تعالى تَيْسى را بر او مسلّط كرد تا او را به سُرو بكشت. ۱
716. علامه شعرانى: «تيس» بز نر است و«سرو» به معنى شاخ. ۲روض الجنان: ... و شعبى و محمّد بن اسحاق بن يسار گفتند: روز اُحد چون كارزار منقرض شد، جماعتى مشركان بر بالايى شدند. رسول عليهالسلام گفت: برانى اينان از اينجا. ايشان را براندند، و رسول عليهالسلام بر آن بالا شد و بنگريد، هند را ديد و جماعتى زنان با او، مر كشتگان مسلمانان را مُثْلَه مىكردند گوش و بينى و انگشتان و مذاكير مىبريدند و با رشته مىكردند. و هند (عليْهَا اللَّعْنَةُ) شكم حمزه بشكافته بود و جگر او بگرفته و در دهن نهاده خواست تا بخايد، خداى تعالى تمكين نكرد و در دهن او سنگى شد. ۳
717. علامه شعرانى: از اين داستان توان دانست كه آن مردم چه اندازه پست همت و دون بودند و در زندگانى خويش هيچ غرض دنيوى و دينى نداشتند و جز كينه جويى و انتقام چيزى نمىخواستند، بر خلاف مسلمانان كه براى مقصود بزرگى مجاهدت مىكردند: هم سعادت دنيا بود و هم سعادت آخرت. و چون دو گروه چنين با يكديگر نبرد كنند البته پيروزى آن را است كه مرامى پسنديده دارد نه آنكه هيچ نمىداند جز ارضاى هواى نفس و قضاى شهوات خود. ۴
روض الجنان: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ وَالْأرْضِ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»۵ ؛ و بشتابيد به آمرزش از خدايتان و بهشتى كه پهناى آن آسمان و زمين بود كه بجاراند براى پرهيزگاران. ۶
718. علامه شعرانى: «بجاردن» را به معنى آماده كردن بسيار استعمال كرده است و بايد دانست كاتبان و ناسخان در ترجمههاى زير خط قرآن تصرف بسيار كردهاند و هر چه سخن سست و عبارات غلط و لغات نادرست در ترجمه ديده شود از شيخ ابوالفتوح نيست. ۷روض الجنان: ابره. ۸
719. علامه شعرانى: «ابره» رويه جامه است مقابل آستر. ۹
روض الجنان: در بنى اسرائيل مردى به سر تُولهاى بگذشت. ۱۰
720. علامه شعرانى: در برهان توله را به معنى گل پنيرك و بچه سگ و وزنى در هندوستان آورده است. ۱۱ و معنى مناسب آن در اينجا معلوم نيست. ۱۲
1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۵۹ .
2.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۸۱.
3.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۶۰.
4.آل عمران (۳): ۱۳۳.
5.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۶۲ ـ ۶۳ ؛ در چاپ مشهد «نهادهاند» ضبط شده است.
6.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۸۴.
7.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۶۷؛ در چاپ مشهد «اخره» ضبط شده است.
8.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۸۷.
9.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۷۷.
10.برهان قاطع، ص ۳۲۹.
11.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۹۴.