331
تفسير نورٌ علي نور ج1

169. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»

روض الجنان: ... آنگه حق تعالى خواست تا پايه آنان كه در بدر و احد شهيد شدند به خلقان نمايد تا مؤمنان شاد شوند و رغبت افتد ايشان را در جهاد و شهادت، و منافقان راغم و ذليل شوند، گفت: ... «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ» ؛ مپندار و گمان مبر كه آنان را كه در سبيل خداى بكشتند ايشان مردگانند؛ بل زندگانند به نزديك خداى ـ جلَّ جلاله ـ روزى مى‏دهند ايشان را، و شادمانه‏اند به آنچه خداى به ايشان مى‏دهد. و اين آيت دليل آن است كه شهدا به اجسام و ارواح زنده‏اند... . ۱751. علامه شعرانى: قاضى بيضاوى گويد: اين آيت دلالت دارد كه انسان غير اين هيكل محسوس است بلكه جوهرى است به ذات خويش ادراك مى‏كند و به خرابِ بدن فانى نمى‏شود و ادراك و لذت بردن و درد كشيدن او توقف بر بدن ندارد. و مؤيد اين است قوله تعالى فى آل فرعون: «النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا...»۲ ، و روايت ابن عباس در مرغان سبز. ۳
روض الجنان: ... عبداللهِ عبّاس روايت كرد از رسول عليه‏السلام كه گفت در حقّ شهيدان اُحد: جَعَلَ اللّه اَرْواحَهُمْ في اَجوافِ طَيْرٍ خُضرٍ تَرِدُ أنهارَ الجنَّةِ وتأكلُ مِنْ ثِمارها وتَسْرَحُ منَ الجنَّةِ حَيثُ شاءَتْ وتأوي إلى قناديلَ من ذَهبٍ تَحْتَ الْعَرْشِ، گفت: خداى تعالى جانهاى* ايشان در شكمهاى مرغان سبز نهاد كه از جويهاى بهشت آب مى‏خورند و از درختان بهشت ميوه مى‏خورند و در بهشت چنان‏كه خواهند مى‏گردند و مأواى و منزل ايشان قنديلهاست از زر، و در زير عرش ربّ العزّت آويخته... . ۴
752. علامه شعرانى: بنابر اين روايت مراد حيات ارواح است نه حيات بدن. و حقيقت آن است كه در زندگى دنيا نيز حيات خاصّ روح است و بدن به مجاورت روح نام زندگى به عاريت گرفته، مانند آنكه گويند آب دريا شور است و حقيقت آنكه آب هر جا باشد شيرين است و آن شورى نمك است كه به آب دريا آميخته. اكنون هم بدن در دنيا مرده است و آن حيات كه مى‏بينيم از روح است كه به بدن تعلق دارد. در روايات ديگر آمده است كه ارواح مؤمنان پس از مرگ در بدنى تعلق گيرد مانند بدن دنيا كه اگر بينى بشناسى و بدين مضمون آيتى در سوره بقره هست كه در جلد اوّل همين تفسير در صفحه 378 گذشت ۵ و ما سخنى از قاضى بيضاوى نقل كرديم و شرحى گفتيم. ۶روض الجنان: جابرِ عبداللهِ انصارى گفت: پدر مرا ـ عبدالله را ـ به احد شهيد كردند، و او جماعتى اطفال را به من رها كرد. يك روز رسول عليه‏السلاممرا گفت: يا جابر! بشارت دهم تو را؟ گفتم، بلى يا رسول الله! گفت: پدرت را چون به احد شهيد كردند، خداى تعالى او را زنده كرد و بى واسطه با او سخن گفت... . ۷
753. علامه شعرانى: در اينجا گويد: خداى تعالى او را زنده كرد. و در سطر بعد از اين گويد: بارخدايا، مرا زنده كنى. و اگر كسى گويد: خداى تعالى او را زنده كرد پس تمنّاى زنده كردن چيست؟ گوييم: آن زنده كردن اول زنده كردن برزخى است و سنخ زندگى آخرت و اين آرزو كه كرد زنده كردن دنيوى است و اطلاق زنده كردن خاص به زندگى دنيا نيست و آنكه در آنجا زنده شود عين همين انسان دنيوى است و به اختلاف نشآت گونه گونه شود؛ نظير آنكه قوه برق به حركت چرخها پديد آيد و در سيم روان گردد و به صورت نور در چراغ ظاهر گردد. ۸
روض الجنان: اَنَس مالك روايت كند از رسول عليه‏السلام كه او گفت: هيچ كس نبود كه بميرد و او را خداى تعالى منزلتى باشد كه او تمنّاى رجوع با دنيا كند مگر شهيدان* كه با دنيا آيند و دگر باره شهيد شوند از آن منازل و درجات و كرامات كه ايشان را به‏نزديك خداى باشد. ۹
754. علامه شعرانى: اين حديث دلالت صريح دارد بر آنكه زنده بودن پس از مرگ منحصر به شهدا نيست بلكه همه زنده‏اند چنان‏كه از قاضى بيضاوى نقل كرديم. فلاسفه الهى از چند علامت دانستند كه روح ناشى از مزاج و تركيب عناصر و اركان بدن نيست بلكه خود به عالمِ ديگرِ غير مادى اتصال دارد و به فساد بدن فانى نمى‏شود، مانند نورى كه از خورشيد به در و ديوار مى‏تابد چون وجودش اتصال به خورشيد دارد اگر ديوار خراب شود او فانى نمى‏شود و مانند نور چراغ نيست كه از
شكستن و فانى شدن چراغ فانى گردد. و از جمله گويند قوه جسمانى به سبب پيرى و ضعف نقصان مى‏پذيرد مانند باصره و سامعه و حافظه، اما قوه عاقله محفوظ مى‏ماند يا بيشتر مى‏شود. ديگر آنكه قواى جسمانى پس از ادراك قوى ضعيف را درك نمى‏كند چون متأثر نمى‏شود، بر خلاف قوه عاقله. و در منظومه حكيم سبزوارى ده دليل شمرده است كه محل تفسير آن جاى ديگر است. بالجمله، عالم باطنى است كه روح انسان بدان اتصال دارد و در رؤياى صادق و حقيقى از آن عالم اقتباس معلومات غيبى مى‏كند، پس از رحلت در همان عالم مى‏رود. و در اين باب حديثى وارد است كه يكى از پيغمبران سلف هرچه از آخرت مى‏گفت مردم باور نمى‏كردند تا خداوند خواب ديدن را بر مردم مسلّط كرد. ۱۰
روض الجنان: ... اين مرد كيست كه او را از كارزارگاه به آسمان بردند تا از بالاى آسمانش ببردند؟ ۱۱
755. علامه شعرانى: ترجمه اين عبارت است: «و رأيته رفع بين السماء و الأرض حتّى رأيت السماء من دونه» (سيره ابن هشام). ۱۲
روض الجنان: ... اسحاق بن ابى طلحه گفت از انس بن مالك كه او گفت: خداى در باب شهيدان بئر معُونه قرآن بفرستاد، و هوَ: بَلَّغوا قَوْمَنا عنّا اَنَّهُ قَدْ لقينا ربَّنا فَرضىَ عنّا و رَضينا عَنْهُ، آنگه تلاوتش منسوخ شد بس آنكه ما مدّتى مى‏خوانديم، و خداى تعالى اين آيت فرستاد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ...» . ۱۳
756. علامه شعرانى: بعض علماى ما و مخالفين گويند: ممكن است بعض آيات را خداوند تعالى بر پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل فرمود، مدتى مردم تلاوت كنند آن‏گاه آن را نسخ كرده از قرآن حذف كنند و آن را منسوخ التلاوة گويند و آن مربوط به تحريف قرآن
نيست چون تحريف آن است كه ديگران تغيير دهند نه خداوند خود منسوخ فرمايد. چنان‏كه مؤلّف هر كتاب اگر از آنچه نوشته است خود چيزى از كتاب خود حذف كند تحريف نيست و اگر ديگران تغيير دهند تحريف است. و حق آن است كه نسخ تلاوت اگر چه ممكن است اما به روايت صحيح وجود آن ثابت نشده است و اين روايات ثابت نيست. ۱۴
روض الجنان: ... بعضى دگر گفتند براى آن گفت: «بَلْ اَحْياءٌ» ، كه ايشان ثواب اعمالى كه كردندى ايشان را همچنان مى‏نويسند، و هر جهادى كه مجاهدى كند از آن روز تا روز قيامت ايشان را مثله اين مى‏نويسند، براى آنكه بذل جهد كردند و جان فدا كردند تا ديگران به ايشان اقدا كنند و اين اقوال اقتضاى كند آن كند «بَلْ أَحْياءٌ» مجاز باشد*.
و بعضى دگر گفتند: براى آنكه ارواح ايشان در زير عرش خداى را سجده مى‏كند چنان‏كه زندگان كنند، و چنان‏كه ارواح مؤمنانى كه ايشان بر وضوء بخسپند، على ماجاءَ في أَخْبارِ الاحاد**. ۱۵
757. علامه شعرانى: * و اگر گويى: «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» منافى مجاز باشد يعنى نزد پروردگار روزى مى‏خورند و آنكه حقيقةً زنده نباشد روزى نمى‏خورد، گوييم: به نظر اينان كه حيات را مجازى دانند روزى خوردن هم به معنى مجازى است يا ترشيح است؛ چنان‏كه شاعر در مدح پهلوانى كه او را تشبيه به شير كرده گويد: «له لبد أظفاره لم تقلم»؛ يعنى يال دارد و پنجه هايش بريده نشده است. ۱۶
758. ** اخبار احاد آن است كه يكى دو نفر روايت كنند و از قول آنان علم حاصل نشود و مؤلّف آن را حجت نمى‏داند و مقصود او تضعيف اين روايت است. و بايد دانست كه اين سخنان هيچ يك صحيح نيست، نه آنكه گفت مراد از زندگى نام نيك است كه به روزگار مى‏ماند و نه آنكه گفت در حكم زنده‏اند؛ ثواب بر آنها هميشه
نوشته مى‏شود. و نه آنكه گفت بدن آنها در قبر نمى‏پوسد و اينها را كسانى گفتند كه از روح و تجرد آن خبر ندارند و انسان را عبارت از همين قالب و بدن مى‏دانند. و صحيح همان است كه از روايت ابن عباس و تفسير بيضاوى نقل كرديم. ۱۷
روض الجنان: عبدالرّحمن بن عبدالله بن عبدالرَّحْمن بن أَبي صَعْصَعَه گفت: عمروبن الْجَمُوح و عبدالله بن عمرو بن حازم از جمله كشتگان احد بودند، ايشان هر دو را در يك گور نهاده بودند. وقتى سيلى عظيم بيامد ـ و گور ايشان بر گذر سيل بود ـ و گور ايشان را خاك ببرد و ايشان در گور ظاهر شدند درست كه پنداشتى ايشان را هم آن ساعت نهاده‏اند... . ۱۸
759. علامه شعرانى: شايد يك تن در قبر نپوسد اما حكم كلى نمى‏توان كرد؛ چون بسيار ديديم از مردان نيك و علما و حاملان قرآنكه پوسيده بودند. در روايت حضرت عسكرى آمده است كه قسّيس نصرانى در دعاى استسقا از استخوان پيغمبرى تبرّك جست تا باران آمد. و حق آن است كه نپوسيدن بدن فخر و شرف نيست، و اين روايت ضعيف است. ۱۹
روض الجنان: و عُبَيد بن عُمَيْر روايت كند كه: رسول عليه‏السلام روز احد به مُصْعَب بن عمير بگذشت، او كشته افگنده بود، بر بالين او بايستاد و اين آيت مى‏خواند: «مِنَ الْمُؤمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ...» ، آنگه گفت: رسول خداى گواهى مى‏دهد كه اينان فردا قيامت گواهان باشند به‏نزديك خداى (جلَّ جلالُه) بياييد و اينان را زيارت كنيد و بر اينان سلام كنيد كه به آن خداى كه جان من به امر اوست كه هيچ كس نباشد كه بر ايشان سلام كند و الاّ جوابش باز دهند، و اين يك دو خبر دليل آن مى‏كند كه ايشان بر حقيقت زنده باشند* و ظاهر قرآن بر اين است، حمل بر ظاهر بايد كردن كه آن
اولى‏تر است و از آن مانعى نيست، و چيزى كه حمل كند بر آنكه از ظاهر عدول كنند.** ۲۰
760. علامه شعرانى: * يعنى همچنان‏كه در دنيا زنده‏اند، پس از مرگ هم زنده‏اند. و اگر گويى بدن شهيدان چون ديگر مردگان است و حس و حركت ندارد و اگر به فرض حس داشته باشد ظلم است آن را زير خاك كردن در ترس و تاريكى و تنهايى و سرما، و اگر مراد زندگى روح است شهيدان و غير شهيدان در حيات روح شريكند، در جواب گوييم: اثبات حيات براى شهيدان نفى حيات از ديگران نمى‏كند با آنكه چون ثواب و كرامت آنان بيش از ديگر مؤمنان است آنان را به خصوص ذكر كرد و اين معنى را بيضاوى در تفسير خود آورده، و در جلد اول صفحه 378 گذشت. ۲۱
761. ** يعنى چيزى هم نيست كه به سبب آن عدول از ظاهر كنند. ۲۲

1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۵.

2.غافر (۴۰): ۴۶.

3.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۳. انوار التنزيل، ج ۱، ص ۱۹۲.

4.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۶.

5.مطابق تعليقه شماره ۱۸۲ همين مجموعه.

6.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۳.

7.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۷.

8.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۴.

9.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۸.

10.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۰.

11.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۶. سيرة النبى، ج ۳، ص ۶۸۰.

12.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۱.

13.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۷.

14.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۲.

15.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۸.

16.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۲ ـ ۱۵۳.

17.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۳.

18.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۹.


تفسير نورٌ علي نور ج1
330

167. «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا...»

روض الجنان: ... قولى دگر گفتند كه: «علم» به معنى رؤيت است، چنان‏كه رؤيت به معنى علم آيد، يعنى تا خداى تعالى آنچه مى‏داند در حقّ شما و آن معدوم ببيند، و ممكن نباشد كه نبيند تا در وجود نيايد كه معدوم نتوان ديدن، و اين وجهى قريب باشد پس از آنكه درست شود كه «علم» به معنى «رؤيت» آمده است. ۱750. علامه شعرانى: معنى سخن آن است كه خداى تعالى پيش از وجود مى‏داند اما نمى‏بيند و آن را موجود كرد تا ببيند نه آنكه بداند. و اين سخن را گرچه مؤلّف پسنديده و نزديك شمرده است اما به مقتضاى قواعد عقلى صحيح نمى‏نمايد؛ چون واجب الوجود محل حوادث نيست و تغيير در ذات او راه ندارد و اگر پيش از وجود اشياءِ آنها را نبيند و پس از وجود بيند لازم آيد در ذات او تغيّرى حادث شود، علت آنكه انسان و حيوان تا چيزى موجود نباشد نمى‏بيند آن است كه ديدن ما به متأثّر شدن قوه باصره چشم است از نور و چون مرئى موجود نباشد نورى از آن به چشم نمى‏تابد. اما ديدن خداوند به تابش نور از جسم مرئى و تأثير در مردمك چشم نيست بلكه حضور و شهودى است به نحو ديگر كه ما از آن خبر نداريم و شايد آن با فاصله زمانى و مكانى ممكن باشد بلكه ديدن با غير چشم مثلاً با حسّ مشترك كه توقف بر نور ندارد. در انسان هم با فاصله زمان و مكان ممكن است؛ چنان‏كه فرعون از هفت سال پيش سالهاى قحط را در رؤيا ديد و حقيقت بود. ۲

1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۴.

2.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۴۱.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 85938
صفحه از 724
پرینت  ارسال به