345
تفسير نورٌ علي نور ج1

186. «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ...»

روض الجنان: زهرى گفت: آيت در كعب بن الأَشْرف آمد كه او رسول را هجو كرد و صحابه را، و در شعر تحريض كردى مشركان را بر مسلمانان و غزل گفتى و ذكر زنان مسلمانان كردى در شعر، و ايشان را به اين انواع ايذا كردى. رسول عليه‏السلام گفت: كيست كه مرا كفايت كند كارِ كعبِ اشرف؟ محمّد بن مَسْلَمَه گفت: من كفايت كنم اى رسول الله. آنگه بيامد و انديشه مى‏كرد تا چه حيلت سازد، و طعام و شراب نمى‏خورد الاّ مقدار آنكه سدّ رمق كردى، و كَعْب بر حصنى حصين بود. رسول عليه‏السلام را خبر دادند كه محمّد مسلمه طعام و شراب نمى‏خورد. رسول عليه‏السلام گفت: چرا دست بداشته‏اى از طعام و شراب؟ گفت: اى رسول اللّه! چيزى بگفته‏ام و نمى‏دانم وفا توانم كردن يا نه! رسول عليه‏السلام گفت: بر تو بيش از آن نيست كه جهد كنى. او گفت: اى رسول الله! لابد ما را چاره‏اى بايد ساختن و در آن ميانه حديثى ببايد كردن به تعريض، و
باشد كه زيادت و نقصانى باشد. رسول عليه‏السلام گفت: تدبير بايد كردن. ۱
780. علامه شعرانى: اگر گويى: پيغمبر فرمود: «الاسلام قيد الفتك» ۲ كشتن ناگهانى غافل اگر چه مستحق قتل بود روا نيست، شايد او را عذرى باشد و از خود دفاع كند و در عقل و مروت نيز قبيح است مرد محصور و بى‏دفاع را كه راه گريز ندارد كشتن، گوييم: در ميان بشر عهد و پيمانهاى فطرى است كه بدان ملتزمند از جمله حفظ امانت و صدق گفتار و وفاء به عهد و آزار نكردن كسى كه آزار نكرده است و امثال آن و مردمى كه به اين قواعد ملتزم باشند بايد عهد آنها را محترم شمرده، مراعات كرد، اما جهودان مدينه خويشتن را بالاتر از ساير اُمّيين ـ يعنى غيرِ بنى اسرائيل ـ مى‏دانستند و آن قواعد بشرى كه ميان خود مراعات مى‏كردند، ميان خود و غير خود مراعات نمى‏كردند و حرمتى براى اُمّيين قائل نبودند، چنان‏كه فرمود: «لَيس علينا فِى الأُمّيين سَبيل»۳ و خيانت را به هر وجه جايز مى‏دانستند. لذا مسلمانان هم با آنان معامله به‏مثل كردند. ۴
روض الجنان: و اين حديث او را لطف شد و اسلام آورد. ۵
781. علامه شعرانى: لطف چيزى است كه انسان را به طاعت نزديك كند. ۶

1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۷.

2.كافى، ج ۷، ص ۳۷۵، ح ۱۶.

3.آل عمران (۳): ۷۵.

4.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۷۹.

5.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۰.

6.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۷۸۰.


تفسير نورٌ علي نور ج1
344

182. «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِيدِ»

روض الجنان: «يداكَ أَوْكَتاوَ فُوكَ نَفَخَ». ۱
776. علامه شعرانى: «دو دست خودت بست و دهان خودت دميد» مَثَلى است كه ما به جاى آن گوييم خود كرده را چه تدبير. و اصل آن مثل آن است كه مردى در مشك دميد و دهان آن را بست و بر او نشست و در آب دريا رفت، دهانه مشك باز شد و باد بيرون رفت و او در مهلكه افتاد و استغاثه مى‏كرد، كسى اين كلام به او گفت. ۲

183. «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاّ نُؤمِنَ لِرَسُولٍ حَتّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النّارُ...»

روض الجنان: ... مفسّران گفتند: قربان و غنيمت حلال نبود بر بنى اسرائيل، اگر به قربانى بكردندى علامت قبولش آن بودى كه آتشى بيامدى سپيد كه آن را دود نبودى و آن را حفيفى و آوازى بودى، آن قربان بسوختى. و حكم غنيمت هم اين بودى، و چون مقبول نبودى بر حال خود بماندى. ۳
777. علامه شعرانى: در تفسير المنار گويد: اين اشاره به قربانى سوختنى است كه در شريعت موسى عليه‏السلام بود و آن چنان است كه كاهنان خود آتشى مى‏افروختند و در جايى مى‏نهادند ۴ و بنى اسرائيل در كفّاره گناهان و در تطهير از حيض و نفاس و ساير موارد كه بايد قربانى كنند آن حيوان ذبيحه و محصول ديگر را در آتش مى‏افكندند و مى‏سوختند و از پيغمبر ما هم همين توقع داشتند كه حكم قربانى سوختنى را اجرا
كند، مى‏گفتند: هر پيغمبرى كه بعد از موسى عليه‏السلام مبعوث مى‏شود ما با او ايمان نمى‏آوريم مگر آنكه قربانى سوختنى را تشريع كند. ۵
روض الجنان: ... بعضى دگر گفتند: «متاعُ الْغُرُور» از محقّران است كه مردمان دارند و از آن بنگزيرد. ۶
778. علامه شعرانى: چاره از آن نباشد و گزير چاره است. ۷
روض الجنان: خفيدن. ۸
779. علامه شعرانى: «خفيدن» سرفه كردن و عطسه كردن. ۹

1.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۸۹.

2.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۷۳.

3.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۰.

4.المنار، ج ۴، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷: «انّهم أرادوا شيئاً كان شائعاً عندهم، وهو أن يذبح القربان من النعم أو غيرها فيوضع فى مكان معين فتأتي نار بيضاء من السماء لها دوى فتأخذه أو تحرقه و روى ابن جرير عن ابن عباس أن الرجل منهم كان يتصدق بالصدقة فإذا تقبل منه نزلت عليه نار من السماء فأكلته».

5.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۷۴.

6.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۵.

7.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۷۷.

8.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۶.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 71792
صفحه از 724
پرینت  ارسال به