37
تفسير نورٌ علي نور ج1

ط) آشنايى با زبانهاى خارجى

زبان عامل مهم و مؤثر در انتقال علوم و تبادل افكار است و هيچ محقق و دانشمندى از فراگيرى آن بى نياز نيست. و از سويى جهانشمولى اسلام ايجاب مى‏كند كه عالم مسلمان به زبان مخاطبانش حتى المقدور آشنا باشد و زبان ديگر ملل را بداند. آية الله شعرانى با درك اين مهم به زبانهاى فرانسوى، تركى، انگليسى، و عبرى تسلط كافى داشت.

فرزندان ۱

از مرحوم آية الله شعرانى هشت فرزند به جاى مانده كه فرزندان ذكور آن مرحوم عبارتند از آقايان:
1. محمد شعرانى متولد 1320 در تهران كه در سال 1339 از دبيرستان دارالفنون تهران ديپلم گرفتند و از سال 1340 تا 1350 تحصيلات خود را در هامبورگ آلمان گذراندند و در رشته صنايع چوب و جنگل به دريافت درجه مهندسى؛ و در رشته كامپيوتر به دريافت تخصص در قسمتهاى مختلف برنامه ريزى، و رياضيات كامپيوتر نائل آمدند.
2. احمد شعرانى متولد 1323 در تهران كه بخشى از تحصيلات خود را در آلمان، رشته ساختمان طى كردند.
3. محمد شعرانى متولد 1334 در تهران كه در دانشكده فنى تبريز در رشته الكترونيك تحصيل كرده‏اند.
4. على شعرانى متولد 1338 در تهران كه تحصيلات دبيرستانى را كه در دبيرستان مروى سپرى كرده‏اند.

1.اطلاعات اندك و ناقص ما در اين بخش مربوط به حدود ۳۰ سال قبل است و از چهره درخشان برگرفته شده و طبعاً فرزندان و خلف صالح آن بزرگوار ممكن است به مدارج علمى بالاترى دست يافته باشند و از اين بابت اگر قصورى رخ داده بر ما خواهند بخشيد.


تفسير نورٌ علي نور ج1
36

ح) بلند همتى

آية الله شعرانى لحظه‏هاى عمر را غنيمت مى‏دانستند و با همتى بلند و ستودنى و بى وقفه، حتى در روزهاى تعطيل، اوقات شريفشان صرف علم و فضيلت و خدمت، تدريس، تحقيق و تأليف مى‏گرديد.
حضرت آية الله حسن‏زاده آملى، يكى از شاگردان برجسته ايشان، در اين باره مى‏فرمايند:
خدمت ايشان كه بودم، در سال، تعطيلى نداشتيم. بنده يادم نمى‏رود كه سال بر ما گذشت و دو روز تعطيل كرديم. يكى روز عاشورا، يكى روز شهادت حضرت امام مجتبى عليه‏السلام و بقيه روزها را درس خوانديم. ايشان خودشان شايق بودند چه بسا براى من پيش آمده بود كه بين الطلوعين خدمت ايشان مى‏رفتم و گاه مى‏ديدم كه اذان ظهر مى‏گويند و عجيب بود حوصله ايشان، و آن بزرگوارى و قوت و قدرت روحى و ايمانى ايشان و الاّ با بنيه عادى وفق نمى‏دهد. يكى از خاطرات خوشى كه از محضر شريف ايشان دارم، اين است كه: يك زمستان كه برف خيلى سنگينى آمده بود من از حجره (مدرسه مروى) بيرون آمدم، برف را نگاه كردم و مردد بودم كه به كلاس درس بروم يا نروم. اگر نمى‏رفتم، دليل بر تنبلى من و عدم عشق و شوق من بود به هر حال تصميم گرفتم بروم. رفتم تا در خانه ايشان در سه راه سيروس، خواستم در بزنم. با آن برف سنگين كه آمده بود خجالت كشيدم. مدتى ايستادم كه كسى بيرون بيايد، اما كسى نيامد. ديدم وقت درس هم دارد مى‏گذرد. در هر صورت در زدم. آقازاده ايشان در را باز كرد، وارد شدم و رفتم ديدم ايشان مشغول نوشتن هستند. با انفعال وارد شدم. سلام كردم و به محض نشستن عذرخواهى كردم. گفتم: آقا در اين برف مزاحم شدم، مى‏خواستم نيايم. گفتند: چرا؟ گفتم: در اين برف نمى‏خواستم مزاحم بشوم. گفتند: مگر شما كه از مدرسه مروى تا اينجا مى‏آمديد، گداها در راه ننشسته بودند و گدايى
نمى‏كردند؟ گفتم: چرا، گفتند: امروز آنها بودند يا نبودند؟ گفتم: چرا بودند امروز كه روز كسب و كار آنهاست. ايشان گفتند: خوب آنها كه تعطيل نكردند، ما چرا تعطيل كنيم؟ ۱ .

1.همان، ش پنجم، (مرداد ۶۳)، ص ۵ ـ ۶، با اندكى تلخيص؛ مجله حوزه، شماره ۲۱، ص ۲۵.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69293
صفحه از 724
پرینت  ارسال به