وفات
آية الله شعرانى در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيمارى قلب و ريه شدند و زير نظر طبيب بودند و چون بيماريشان شدت يافت براى معالجه به آلمان رفتند و در بيمارستانى در شهر هامبورگ بسترى شدند ليكن معالجات سودى نبخشيد و شب يكشنبه هفتم شوال المكرم 1393 (12/8/52) سى و پنج دقيقه بعد از 12 نيمه شب در بيمارستان بدرود زندگى گفتند و روز چهارشنبه جنازه به تهران حمل شد و قبل از ظهر روز پنجشنبه تشييع جنازه گرديد و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى عليهالسلامروبهروى باغ طوطى، مقبره خانوادگى زمردى به خاك سپرده شد (اعلى الله مقامه و رفع فى فراديس الجنان اعلامه). ۱
نسخ اصل تفسير
در خاتمه طبع اوّل تفسير گويد: در كتابخانه آستانه مقدّس حضرت رضا عليهالسلامنسخه تفسير كاملى است در دو مجلّد به شماره 129 و 130 به خطّ دو كاتب و هر دو به خطّ نستعليق خوش در سال 947 و 949 نوشته شده، جلد اوّل كه در سال 949 به انجام رسيده است، تا آخر سوره توبه است و جلد دوم در 947 از سوره يونس تا آخر قرآن و نسخه كتابخانه سلطنتى از روى اين دو جلد نوشته شده است در سال 1307 و 1309 و در چهار مجلّد تجليد شده و چاپ اوّل از روى آن به طبع رسيده است.
و در كتابخانه آستان قدس چند نسخه ديگر ناقص هست كه دو نسخه آن بسيار قديم است: يكى از اواسط سوره احزاب تا آخر سوره فتح كه تاريخ كتابت آن روز
يكشنبه پنجم ربيع الاوّل 556 است به قلم حيدر بن محمد بن اسماعيل بن سليمان بن ابراهيم الاردلانى النيشابورى.
و نسخه ديگر از اوايل سوره مزمّل است تا آخر قرآن و تاريخ كتابت آن روز يكشنبه 24 جمادى الآخره 557 است به قلم ابوزيد بن بندار بن محمد بن حسين
ابن حسن بن محمد بن يونس براوستانى مقم سسده من سابوبه و دو كلمه آخر را بىنقطه نوشتهاند.
و اين دو نسخه يا در عهد صاحب كتاب نوشته شده است يا اندكى پس از رحلت او.
محرّر اين سطور گويد: نسخ خطّى تفسير ابوالفتوح بسيار نيست و دو سه نسخه كه ما ديدهايم بسيار مغلوط است و خود اين بنده نسخه ناقص خطّى دارم، كتابت آن در حدود سال 900 و آن هم مغلوط است و نسخههاى چاپ شده آن نيز درست تصحيح نشده، خصوصاً اشعار عربى آن را ممسوخ باشد گفت. و ما آنچه توانستيم در تصحيح مضايقه نكرديم گرچه وقت بسيار مصرف كرده و تتبّع بسيار نموديم. هرجا كه مشتبه بود به مدارك اصلى مراجعه كردم و اشعار را در مظانّ خود از كتب ادب و شواهد مانند ديوان حماسه ابوتمام و شرح خطيب تبريزى و اغانى ابوالفرج اصفهانى و خزانة الادب عبدالقادر بغدادى و شعراء النصرانيه از لويس شيخو و المضنون على غير اهله زنجانى و الامالى از سيّد مرتضى و هم از ابوعلى قالى و الشعر و الشعراء لابن قتيبه و الكتاب سيبويه و كامل مبرّد و كتب تفاسير و سِيَر و لغت و غير ذلك كه اِحصاى آن در اينجا فايده ندارد. و روايات مفسران را از منابع خويش جستوجو كرديم و اميدواريم به فضل و توفيق خداوند تعالى اين نسخه ما بهترين نسخ مطبوعه باشد و ضمناً ترجمه اشعار را در ذيل صفحه نوشتيم به تلخيص نه لفظ به لفظ و گاهى فوايدى غير ترجمه افزوديم و لغات فارسى غير مأنوس كه در زمان ما متداول نيست تفسير كرديم و اگر روايتى و خبرى در متن كتاب بود كه آن را ضعيف مىدانستيم يا فتواى فقهى كه موافق عقيده ما نبود يا جزئيات مسائل ديگر كه نمىپسنديديم و
صحيح نمىشمرديم و بالجمله هر مطلبى كه مطابق عقيده و رأى ما نبود خود را ملزم به ذكر آن نديديم و بيشتر توجّه به توضيح و شرح متن بوديم و سكوت خود را علامت رضايت به معنا و تصحيح مضمون متن قرار نداديم و از خوانندگان عزيز تمنّا داريم هر جا به غلط و سهو اشتباه واقف شوند، چه در تصحيح متن و چه در توضيح
حواشى، ما را معذور دارند كه انسان معصوم از خطا نيست به جز آنكه قولش حجّت باشد و از تنبيه بر آن زياده متشكر مىشويم.
و در خاتمه اين مقدّمه از مدير مكتبه اسلاميه حضرت آقاى حاج سيّد كتابچى و اخوان ايشان بى نهايت تقدير و تشكر مىكنيم كه اقتداءً باسلافهم خصوصاً مرحوم مغفور حاج سيّد احمد كتابچى (تغمّده الله برحمته) در طبع و نشر كتب دينى و اعتقادى به بهترين صورت از بذل مال و صرف عمر دريغ ندارند و طلباً لمرضات الله وترويجاً لآثار الائمه عليهمالسلام در آن مىكوشند.
وفّقهم الله وإيّانا لكلّ أمر خير بحقّ محمد وآله.
وأنا العبد الحاج ابوالحسن بن محمد المدعوّ بالشعراني (عفي منه)
علامه شعرانى در پايان جلد سوم كتاب نيز چند صفحه به عنوان «تذكار لازم» بدين شرح آورده است:
بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحيم
چون جلد اول و دويم اين تفسير شريف منتشر گشت چند تن از دوستان كه به نيكى فطرت خويش، نه از لياقت حقير، حسن ظنى داشتند، نامههايى محبتآميز نگاشته و از تصحيح و ترجمه ابيات و اعراب آن اظهار رضايت فرمودند و براى تكميل فوايد چند پيشنهاد نيك نمودند كه از انجام آن به عللى عذر خواستيم و براى آنكه حمل بر تقصير نشود به بيان عذر خويش در چند مورد مبادرت ورزيديم.
از جمله، يكى از خوانندگان مرقوم داشته است كه در ترجمه ابيات شواهد، بهتر
بود همه جا اول لغات غريب را تفسير، آنگاه همه شعر را ترجمه مىكرديم چنانكه در بعضى ابيات بدين طريق عمل شده است. و من عذر خواستم كه خواننده چون اهل فضل و ادب باشد، از ترجمه، معنى لغات غريب را استنباط خواهد كرد و ديگران مطلقا آن قسمت از تفسير كه مشتمل بر دقائق علمى و ادبى است [را] نمىخوانند و به
معانى و قصص اكتفا مىكنند و بيش از اين تطويل حواشى مناسب نبود.
يكى از دوستان نوشته است: عبارت اين تفسير به شيوه قديم نثر فارسى است، بهتر آن بود كه به عبارت عصرى تبديل مىشد. و اين توقع را نامناسب ديدم چون در عبارات ديگران تصرف و تغيير جايز نيست و من خود عبارت آن عصر را بهتر از شيوه نثر امروز مىپسندم و آنكه غير مأنوس باشد به اندك ممارست مأنوس مىگردد.
ديگرى گويد: در اين تفسير و ساير تفاسير نيز روايت ضعيف بسيار است كاش آنها را در حواشى معين مىفرموديد كه موجب گمراهى نشود. در جواب گفتيم: گمراهى در اصول دين است اگر كسى به خلاف واقع معتقد باشد، مانند جبر و تفويض و تجسم و عدل و امامت. و در اين تفسير سخن ضعيف در اين مسائل مطلقا نيافتم؛ اما ساير قصص و حكايات، مانند آنكه كشتى نوح چند ذرع بود و از چه چوب ساخته شد؟ و سنگ حضرت موسى عليهالسلام از كجا به دست او آمد؟ و چشمهها چگونه از آن تراويد؟ و سگ اصحاب كهف چه نام داشت؟ و امثال آن چيزى نيست كه از دانستن و ندانستن آن خللى در دين لازم آيد و كسى كه معتقد به خلاف واقع شود، گمراه باشد يا حديث ضعيفى را صحيح پندارد يا صحيحى را ضعيف شمارد، خداوند در قيامت از او مؤاخذه كند و اگر مثلا ماهى يونس، او را در بحر فارس برده و كسى گمان برد وى را به بحر الروم برد، خداوند او را بر اين عقيده باطل عقاب فرمايد با اين حال اگر روايتى را به قرينه قطعى غير صحيح دانستيم بدان اشارت كرديم.
ديگر از نكات لازم آنكه گاهى ابيات شواهد و عبارات ديگر كه در اين تفسير آمده است در كتب ديگر به صورت ديگر آمده، و اختلاف در روايات اشعار بسيار است آن
را حمل بر تصحيف نبايد كرد.
در ترجمه اشعار به حفظ اصل معنى و سلاست الفاظ و روشنى مقصود بيشتر توجه داشتيم و چون با ترجمه تحت اللفظ مراعات اين امور ممكن نيست از آن اجتناب ورزيده و حتى المقدور كوشيدم مفاد هر كلمه عربى در عبارت فارسى
گنجانيده شود. و خود تعجب مىكردم چرا ترجمه متن قرآن در تفسير به شيوه عهد مؤلّف نيست و نقل لفظ به لفظ به شيوه عهد صفوى و تبديل حروف غير مستقله به معانى اسم مستقل عبارت وى را سنگين و خشن كرده است و تصور تحريف مىكردم تا نسخه بسيار قديم و معتبر به دست آمد متعلق به جناب دانشمند و اديب فاضل آقاى كى استوان (وفقه الله لمرضاته) كه از غايت لطف و مرحمت بى دريغ در اختيار اين بنده گذاشتند و از اين جهت منّتى عظيم دارند بر من و بر خوانندگان، و اين نسخه از اواسط سوره آل عمران است تا مقدارى از سوره مائده، و ترجمههاى آن را ملاحظه كردم، نظر خود را در تحريف نسخههاى جديد صائب ديديم و ترجمه آن را با ترجمههاى مطبوعه سنجيدم فرق بسيار داشت. و ترجمه قرآن در اين قسمت مطابق نسخه ايشان است.
اينك از اختلاف ترجمه چند مثال مىآوريم: در اوايل سوره مائده آيه وضو را در نسخ جديد چنين ترجمه كردهاند: اى آنان كه گرويديد، هنگامى كه برپا شويد به سوى نماز، پس بشوئيد رويهاتان را، و دستهاى خود را تا مرفقها، و مسح كنيد به سرهاى خود و پايهاى خود تا دو كعب، و اگر بوده باشيد جُنب؛ پس غسل كنيد و اگر بوده باشيد بيمار يا بر سفرى يا بيايد يكى از شما را از غائط الى آخره.
و در نسخه قديم جناب آقاى كى استوان چنين است: اى آنان كه بگرويدهاى، چون برخيزى به نماز، بشوئيد رويهايتان و دستهايتان تا بأرشنه، و مسح كنى بر سرهايتان و پايهايتان تا به كعبها، و اگر باشى جنب، غسل بكنى و اگر باشى بيماران يا بر سفر يا آيد يكى از شما به حاجت گاه الخ. و ترجمه مرفق به أرشنه فايدتى است كه از ترجمه
جديد فوت شده است. و كلمه ارشنه را گرچه در برهان قاطع و امثال آن نيافتيم، اما ارش كه در آن عهد واحد طول بود و از انگشتان تا آرنج را مىگفتند، مؤيد آن است. همچنين ترجمه غائط ـ كه به معنى باغ يا زمين پست است ـ به حاجت گاه نيز از فوايدى است كه در ترجمه جديد مستفاد نمىشود.
مثال ديگر، ترجمه «وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» در نسخ جديد چنين است: و بترسيد خدا را به درستى كه خدا دانا است به حقيقت سينهها.
و در نسخه قديم چنين است: بترسى از خداى كه خدا دانا است به آنچه در دلها است.
ناسخ جديد آن را غلط پنداشت و گمان برد اگر «إنَّ» را «به درستى كه» ترجمه نكند در عبارت خلل است و «ذاتِ الصُّدُورِ» را به حقيقت سينهها ترجمه كرد؛ چون ذات به معنى حقيقت است و صدر به معنى سينه؛ اما مفاد عبارت عربى از اين جمله فارسى مفهوم نمىگردد و معنى جمله همان است كه در نسخه جناب آقاى كى استوان مرقوم افتاده است.
اين نسخه گرچه در ترجمه آيات با نسخ جديد فرق بسيار دارد؛ اما در عبارت متن تفسير كاملا مطابق است و تحريف عمدى در نسخ جديد به عمل نيامده است، مگر سهو كاتب، كه نسخه قديم هم از آن مصون نيست؛ اما گاهى كاتب متعصب شيعى منقبت عظيم در عبارت يكى از مخالفان ديده و دريغ آمدش آن را منسوب به غير ائمه عليهمالسلام دارد، تغيير داد و تحريف كرد چنانكه در صفحه 435 از همين جلد در ذيل تفسير آيه «حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» عبارت نسخه قديم چنين است: عكرمه گفت: مراد به پيغمبران محمّد مصطفى است صلىاللهعليهوآله و به صديقان ابوبكر صديق و به شهدا عمر و عثمان و على و به صالحان باقى صحابه الى آخره. و عكرمه ـ قائل اين قول مذهب ـ شيعه نداشت و از او عجب نباشد اين گونه تفسير كند؛ اما كاتب نسخه جديد شيعى متعصب بود دريغ آمدش چنين مدحى درباره خلفا گفتن. آن را تغيير داد چنانكه در صفحه مذكور گذشت. عوام مردم اين گونه تحريفات بسيار كنند چون حفظ حقوق
ديگران را اگر مانع مقصد خويش بينند واجب نمىشمارند بلكه اين گونه خيانت را امر خير و خدمت به دين مبين و مرضى خداوند دانند.
و در خاتمه ذكر اين نكته لازم است كه عدد آيات در همه مصاحف مطابق يكديگر نيست و آن شمارهها كه جناب آقاى غفارى مصحح كتاب (وفقه الله لمرضاته) در متن
قرآن در اين تفسير اختيار كردند مطابق با كشف الايات متداول است كه به جلد اول منضم گرديده است و ممكن است با عددى كه مؤلّف معين فرموده، مطابق نباشد، چنانكه در اول سوره بقره صفحه 59 از جلد اول پنج شماره در متن قرآن مطابق چهار آيه به تعيين مؤلّف است و آن را حمل بر تقصير يا قصور نبايد كرد.
خداى تعالى همه را به راه خير هدايت فرمايد و توفيق سعادت دهد تا در آنچه رضاى او است بكوشيم.
و در خاتمه از ساعيان در نشر آثار خير و مآثر بزرگان دين عموماً و به خصوص جناب آقاى حاج سيد اسماعيل كتابچى، مدير مكتبه و مطبعه اسلاميه، و اخوان گرام ايشان (زاد الله فى توفيقاتهم) غايت تشكر بايد داشت. از بذل مال و صرف وقت و همت بى دريغ ايشان نهايت امتنان بايد نمود كه اقتداء بأسلافهم مفاخر گذشتگان را زنده نگاه مىدارند.
والحمد للّه على هذه النعمة، والصلاة على الرسول والطاهرين من ولده واهل بيته والصالحين من تابعيه واتباعه الى يوم الدين.
حرره الاحقر أبوالحسن المدعو بالشعرانى