39
تفسير نورٌ علي نور ج1

فصل دوم : چند نمونه از تعليقات عالمانه علامه شعرانى

مجموعه‏اى كه پيش رو داريد شامل حدود سه هزار تعليقه بر تفسير روض الجنان در موضوعات متنوع علمى از جمله كلام، حكمت، فقه، اصول، تاريخ، حديث، لغت، ادبيات فارسى، ادبيات عربى، بلاغت و... است. در اين فصل نمونه‏اى از اين تعليقات در هر يك از موضوعات مى‏آوريم:

نقد تفسير روض الجنان

علامه شعرانى بسيارى از روايات و اقوالى را كه شيخ ابو الفتوح نقل كرده شرح مى‏دهد و عبارات عربى آنها را ترجمه مى‏كند و در بسيارى موارد با نگاه عالمانه و نقادانه آنها را جرح و تعديل نموده است. به چند نمونه آن توجه كنيد:
1. مؤلف ذيل آيه 22 سوره بقره درباره آفرينش آسمان داستانى به اين شرح نقل مى‏كند:
راويان اخبار روايت كرده‏اند كه: چون خداى (تعالى) خواست تا آسمان و زمين بيافريند، جوهرى سبز بيافريد چند هفتِ آسمان و هفتِ زمين، آنگه به نظر هيبت بدان جوهر نگريد، از ترس خداى (عزَّوجلّ) گداخته شد، آبى گشت لرزان.
آنگه فرمان داد تا از آن آب بخارى و دودى برآمد، از آن دود يك آسمان بيافريد. و خداى تعالى از بهشت گاوى بفرستاد كه او را چهل هزار سُرُو بود و چهل هزار دست و
پاى. و آن فريشته قدم بر سَنام آن گاو نهاد، قدمش نيك قرار نگرفت... . ۱
علامه شعرانى هم ذيل آن، البته با توجيه عمل ابو الفتوح در نقل اين داستان، مى‏نويسد:
اين عبارت نقل عملِ كسى است كه در ضمن كار تجربه آموزد و از اول نداند چه بايد كرد و خداى تعالى چنين نيست. و حديث البته ضعيف است و مطلق خبر واحد در اين ابواب قابل اعتماد نيست و مؤلّف براى تصوير عظمت خلق پروردگار نقل كرده است. ۲
2. همچنين هنگامى كه مؤلف در ذيل آيه 102 سوره بقره حكايتى نقل كرده است كه در آن نسبت گناه به فرشتگان داده شده است، ۳ مى‏نويسد:
اين حكايات ضعيف است ونسبت معصيت به فرشتگان جايز نيست و آمدن ملائكه به زمين و شهوت رانى كردن و امثال آن مشتمل بر پند و عبرت نيز نمى‏باشد. مؤلّف براى آنكه تفسيرش از قول مفسّران خالى نباشد آورده است. والله العالم. ۴
3. مؤلف در ذيل آيه 96 سوره آل عمران در مورد فاصله بناى مسجد الحرام و بيت المقدس روايتى به اين شرح نقل مى‏كند:
ابوذر غفارى روايت كند از رسول عليه‏السلام كه او را پرسيدند از اوّل مسجدى كه در زمين ساختند براى عبادت، گفت: مسجد الحرام بود، و آنگه بيت المقدّس. گفتند: اى رسول الله! چه مدّت بود ميان ايشان؟ گفت: چهل سال... . ۵
علامه شعرانى در ذيل آن در حاشيه مى‏نويسد:
اين روايت ضعيف است؛ زيرا كه ميان حضرت ابراهيم عليه‏السلامكه بناى كعبه نهاد و حضرت داود عليه‏السلام كه آغاز ساختمان بيت المقدس كرد نزديك هزار سال است. ۶
4. مؤلف ذيل آيه 195 سوره آل عمران سخن گفتن بهشت را تأويل به سخن گفتن خازنان بهشت كرده، گويد:
عبدالله بن عمرو روايت كرد از رسول عليه‏السلام كه گفت: حق تعالى فرداى قيامت
بفرمايد تا بهشت بيارايند و چونان كه عروس را بر داماد عرض كنند، او را بر خلايق عرضه كنند. او گويد: يعنى خازنان او ـ كجايند آنان كه ايشان در ره من جهاد كردند... . ۷
علامه شعرانى تأويل را بر خلاف ظاهر مى‏داند و قياس آخرت به دنيا را صحيح نمى‏داند:
تأويلى است بر خلاف ظاهر. چون فرمود بهشت خود سخن مى‏گويد و مؤلّف گويد بهشت خود سخن نمى‏گويد بلكه خازنان بهشت سخن مى‏گويند، و علت تأويل آن است كه بهشتِ آخرت را قياس به باغهاى دنيا كرد. و صحيح آن است كه تأويل نكنيم چون قياس آخرت به دنيا صحيح نيست و شايد در آن عالم بهشت خود سخن‏گوى باشد. ۸
5 . مؤلف در ذيل آيه 17 سوره هود مى‏گويد:
يك روز اميرالمؤمنين عليه‏السلام گفت: بر منبر كوفه: بپرسى مرا از پيش آنكه مرا نيابى، كه علم از ميان پهلوهاى من موج مى‏زند اگر راه يابد، و الا مرا نپرسى از هيچ گروهى باغى و ديگرى هادى، و الا خبر دهم شما را به هادى ايشان و باغى اشان و سايق ايشان و قايد ايشان تا به روز قيامت. ابن الكوّا بر پاى خاست، گفت: ما ادّعى مِثْلَهُ نَبىٌّ ولا وَصىٌّ؛ چنين دعوى هيچ پيغامبر نكرد و هيچ وصىّ پيغامبر. اميرالمؤمنين گفت: غرض تو علم نيست، تعنّت است، گفت: دستور باش تا سؤال كنم؟ گفت: سَلْ تَفَقُّهاً ولا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً؛ چيزى كه پرسى بر سبيل تفقّه بپرس و بر سبيل تعنّت مپرس. وَسَلْ عَمّا يَعْنيك؛ و چيزى بپرس كه تو را به كارآيد، گفت: جز چيزى نمى‏پرسم كه مرا به كار است، گفت: بپرس. گفت: اخْبِرنى ما... «الذّاريات ذَرْوًا»۹ ، قال تلك الرّياحُ... .
گفت: خبر ده مرا من قوله تعالى: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً»۱۰ ، گفت: اهل حروراءاند، يعنى خارجيان.
گفت: خبر ده مرا از مجرّة، قال: اَشْراجُ السَّماءوَمنها هَبَطَ الْماءُ المُنْهَمِرُ. ۱۱علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
در بحار از كتاب الغارات ابراهيم الثقفى اين حديث را روايت كرده و به جاى شراج، شرج به صيغه مفرد آورده است و شرج مجراى آب است از كوهسار به دشت. و در روايت آمده است كه آبى از مجراى سيل شراج الحره مى‏آمد زبير به مردى انصارى در آن اختلاف كردند پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهفرمود: با زبير تو آن را حبس كن تا به پايه ديوار رسد آن‏گاه براى انصارى رها كن. ۱۲
و در روايت است كه بستگان معاويه با اهل مدينه در شرج حره مقاتله كردند و در اينجا گويد مجره يعنى كهكشان مجراى سيل آسمان است، يعنى اين خط سفيد در ميان ستارگان مانند مجراى سيل است در زمين سنگلاخ چنان كه ما آن را به راه كاه كشان اعنى برندگان كاه تشبيه مى‏كنيم. در بحار گويد: ريزش آب در زمان طوفان نوح از آن بود و البته بايد گفت اين زياده از راويان است و الحاق به روايت شده و يكى از آنان ذهنش به طوفان نوح رفته و آن را ملحق كرده است و ديگرى باز تصرفى بيش از اين كرده و گويد: مجره اثر شكافى است كه در زمان نوح در آسمان پديد آمد و باز به هم پيوست.
بارى اميرالمؤمنين عليه‏السلام مجره را تشبيه به مجراى آب كرده و هر كس چيزى فهميده و در نقل به معنى شبهاتى پديد آمده است. ۱۳
6 . مؤلف در ذيل آيه 28 سوره كهف مى‏گويد:
عبد اللهِ عبّاس گفت: آيت در عيَيْنة بن حِصْن الفزارىّ آمد كه او به‏نزديك رسول آمد پيش از آنكه ايمان آورد جماعتى درويشان به‏نزديك رسول بودند، چون: سلمان پارسى و عمّار و خبّاب و عامر ابن فُهَيْرَه و مِهْجع و صُهيب. ۱۴
و علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
سوره كهف به اتفاق مكى است و سلمان فارسى در مدينه پس از هجرت حضرت خدمت پيغمبر مشرف گرديد؛ پس اين روايت صحيح نيست. ۱۵

1.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۵۵.

2.روح الجنان، ج ۱، ص ۹۹. مطابق تعليقه شماره ۵۰ اين مجموعه.

3.روض الجنان، ج ۲، ص ۸۳ .

4.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۷۴. مطابق تعليقه شماره ۱۴۴ اين مجموعه.

5.روض الجنان، ج ۴، ص ۴۴۰.

6.روح الجنان، ج ۳، ص ۱۱۴. مطابق تعليقه شماره ۶۸۰ اين مجموعه.

7.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۲۲۲.

8.روح الجنان، ج ۳، ص ۲۹۵. مطابق تعليقه شماره ۸۰۲ اين مجموعه.

9.ذاريات (۵۱): ۱.

10.المبسوط، ج ۸ ، ص ۸۸ .

11.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۴۸ـ۲۵۰.

12.بحارالانوار، ج ۵۵ ، ص ۹۲ ـ ۹۳، ح ۱۳؛ الغارات، ج ۱، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.

13.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۸. مطابق تعليقه شماره ۱۶۵۳ اين مجموعه.

14.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۴۶.

15.روح الجنان، ج ۷، ص ۳۳۰. مطابق تعليقه شماره ۲۰۵۷ اين مجموعه.


تفسير نورٌ علي نور ج1
38

وفات

آية الله شعرانى در اواخر عمر دچار ضعف و نقاهت و بيمارى قلب و ريه شدند و زير نظر طبيب بودند و چون بيماريشان شدت يافت براى معالجه به آلمان رفتند و در بيمارستانى در شهر هامبورگ بسترى شدند ليكن معالجات سودى نبخشيد و شب يكشنبه هفتم شوال المكرم 1393 (12/8/52) سى و پنج دقيقه بعد از 12 نيمه شب در بيمارستان بدرود زندگى گفتند و روز چهارشنبه جنازه به تهران حمل شد و قبل از ظهر روز پنجشنبه تشييع جنازه گرديد و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنى عليه‏السلامروبه‏روى باغ طوطى، مقبره خانوادگى زمردى به خاك سپرده شد (اعلى الله مقامه و رفع فى فراديس الجنان اعلامه). ۱

نسخ اصل تفسير

در خاتمه طبع اوّل تفسير گويد: در كتابخانه آستانه مقدّس حضرت رضا عليه‏السلامنسخه تفسير كاملى است در دو مجلّد به شماره 129 و 130 به خطّ دو كاتب و هر دو به خطّ نستعليق خوش در سال 947 و 949 نوشته شده، جلد اوّل كه در سال 949 به انجام رسيده است، تا آخر سوره توبه است و جلد دوم در 947 از سوره يونس تا آخر قرآن و نسخه كتابخانه سلطنتى از روى اين دو جلد نوشته شده است در سال 1307 و 1309 و در چهار مجلّد تجليد شده و چاپ اوّل از روى آن به طبع رسيده است.
و در كتابخانه آستان قدس چند نسخه ديگر ناقص هست كه دو نسخه آن بسيار قديم است: يكى از اواسط سوره احزاب تا آخر سوره فتح كه تاريخ كتابت آن روز
يكشنبه پنجم ربيع الاوّل 556 است به قلم حيدر بن محمد بن اسماعيل بن سليمان بن ابراهيم الاردلانى النيشابورى.
و نسخه ديگر از اوايل سوره مزمّل است تا آخر قرآن و تاريخ كتابت آن روز يكشنبه 24 جمادى الآخره 557 است به قلم ابوزيد بن بندار بن محمد بن حسين
ابن حسن بن محمد بن يونس براوستانى مقم سسده من سابوبه و دو كلمه آخر را بى‏نقطه نوشته‏اند.
و اين دو نسخه يا در عهد صاحب كتاب نوشته شده است يا اندكى پس از رحلت او.
محرّر اين سطور گويد: نسخ خطّى تفسير ابوالفتوح بسيار نيست و دو سه نسخه كه ما ديده‏ايم بسيار مغلوط است و خود اين بنده نسخه ناقص خطّى دارم، كتابت آن در حدود سال 900 و آن هم مغلوط است و نسخه‏هاى چاپ شده آن نيز درست تصحيح نشده، خصوصاً اشعار عربى آن را ممسوخ باشد گفت. و ما آنچه توانستيم در تصحيح مضايقه نكرديم گرچه وقت بسيار مصرف كرده و تتبّع بسيار نموديم. هرجا كه مشتبه بود به مدارك اصلى مراجعه كردم و اشعار را در مظانّ خود از كتب ادب و شواهد مانند ديوان حماسه ابوتمام و شرح خطيب تبريزى و اغانى ابوالفرج اصفهانى و خزانة الادب عبدالقادر بغدادى و شعراء النصرانيه از لويس شيخو و المضنون على غير اهله زنجانى و الامالى از سيّد مرتضى و هم از ابوعلى قالى و الشعر و الشعراء لابن قتيبه و الكتاب سيبويه و كامل مبرّد و كتب تفاسير و سِيَر و لغت و غير ذلك كه اِحصاى آن در اينجا فايده ندارد. و روايات مفسران را از منابع خويش جست‏وجو كرديم و اميدواريم به فضل و توفيق خداوند تعالى اين نسخه ما بهترين نسخ مطبوعه باشد و ضمناً ترجمه اشعار را در ذيل صفحه نوشتيم به تلخيص نه لفظ به لفظ و گاهى فوايدى غير ترجمه افزوديم و لغات فارسى غير مأنوس كه در زمان ما متداول نيست تفسير كرديم و اگر روايتى و خبرى در متن كتاب بود كه آن را ضعيف مى‏دانستيم يا فتواى فقهى كه موافق عقيده ما نبود يا جزئيات مسائل ديگر كه نمى‏پسنديديم و
صحيح نمى‏شمرديم و بالجمله هر مطلبى كه مطابق عقيده و رأى ما نبود خود را ملزم به ذكر آن نديديم و بيشتر توجّه به توضيح و شرح متن بوديم و سكوت خود را علامت رضايت به معنا و تصحيح مضمون متن قرار نداديم و از خوانندگان عزيز تمنّا داريم هر جا به غلط و سهو اشتباه واقف شوند، چه در تصحيح متن و چه در توضيح
حواشى، ما را معذور دارند كه انسان معصوم از خطا نيست به جز آنكه قولش حجّت باشد و از تنبيه بر آن زياده متشكر مى‏شويم.
و در خاتمه اين مقدّمه از مدير مكتبه اسلاميه حضرت آقاى حاج سيّد كتابچى و اخوان ايشان بى نهايت تقدير و تشكر مى‏كنيم كه اقتداءً باسلافهم خصوصاً مرحوم مغفور حاج سيّد احمد كتابچى (تغمّده الله برحمته) در طبع و نشر كتب دينى و اعتقادى به بهترين صورت از بذل مال و صرف عمر دريغ ندارند و طلباً لمرضات الله وترويجاً لآثار الائمه عليهم‏السلام در آن مى‏كوشند.
وفّقهم الله وإيّانا لكلّ أمر خير بحقّ محمد وآله.
وأنا العبد الحاج ابوالحسن بن محمد المدعوّ بالشعراني (عفي منه)
علامه شعرانى در پايان جلد سوم كتاب نيز چند صفحه به عنوان «تذكار لازم» بدين شرح آورده است:
بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحيم
چون جلد اول و دويم اين تفسير شريف منتشر گشت چند تن از دوستان كه به نيكى فطرت خويش، نه از لياقت حقير، حسن ظنى داشتند، نامه‏هايى محبت‏آميز نگاشته و از تصحيح و ترجمه ابيات و اعراب آن اظهار رضايت فرمودند و براى تكميل فوايد چند پيشنهاد نيك نمودند كه از انجام آن به عللى عذر خواستيم و براى آنكه حمل بر تقصير نشود به بيان عذر خويش در چند مورد مبادرت ورزيديم.
از جمله، يكى از خوانندگان مرقوم داشته است كه در ترجمه ابيات شواهد، بهتر
بود همه جا اول لغات غريب را تفسير، آن‏گاه همه شعر را ترجمه مى‏كرديم چنان‏كه در بعضى ابيات بدين طريق عمل شده است. و من عذر خواستم كه خواننده چون اهل فضل و ادب باشد، از ترجمه، معنى لغات غريب را استنباط خواهد كرد و ديگران مطلقا آن قسمت از تفسير كه مشتمل بر دقائق علمى و ادبى است [را] نمى‏خوانند و به
معانى و قصص اكتفا مى‏كنند و بيش از اين تطويل حواشى مناسب نبود.
يكى از دوستان نوشته است: عبارت اين تفسير به شيوه قديم نثر فارسى است، بهتر آن بود كه به عبارت عصرى تبديل مى‏شد. و اين توقع را نامناسب ديدم چون در عبارات ديگران تصرف و تغيير جايز نيست و من خود عبارت آن عصر را بهتر از شيوه نثر امروز مى‏پسندم و آنكه غير مأنوس باشد به اندك ممارست مأنوس مى‏گردد.
ديگرى گويد: در اين تفسير و ساير تفاسير نيز روايت ضعيف بسيار است كاش آنها را در حواشى معين مى‏فرموديد كه موجب گمراهى نشود. در جواب گفتيم: گمراهى در اصول دين است اگر كسى به خلاف واقع معتقد باشد، مانند جبر و تفويض و تجسم و عدل و امامت. و در اين تفسير سخن ضعيف در اين مسائل مطلقا نيافتم؛ اما ساير قصص و حكايات، مانند آنكه كشتى نوح چند ذرع بود و از چه چوب ساخته شد؟ و سنگ حضرت موسى عليه‏السلام از كجا به دست او آمد؟ و چشمه‏ها چگونه از آن تراويد؟ و سگ اصحاب كهف چه نام داشت؟ و امثال آن چيزى نيست كه از دانستن و ندانستن آن خللى در دين لازم آيد و كسى كه معتقد به خلاف واقع شود، گمراه باشد يا حديث ضعيفى را صحيح پندارد يا صحيحى را ضعيف شمارد، خداوند در قيامت از او مؤاخذه كند و اگر مثلا ماهى يونس، او را در بحر فارس برده و كسى گمان برد وى را به بحر الروم برد، خداوند او را بر اين عقيده باطل عقاب فرمايد با اين حال اگر روايتى را به قرينه قطعى غير صحيح دانستيم بدان اشارت كرديم.
ديگر از نكات لازم آنكه گاهى ابيات شواهد و عبارات ديگر كه در اين تفسير آمده است در كتب ديگر به صورت ديگر آمده، و اختلاف در روايات اشعار بسيار است آن
را حمل بر تصحيف نبايد كرد.
در ترجمه اشعار به حفظ اصل معنى و سلاست الفاظ و روشنى مقصود بيشتر توجه داشتيم و چون با ترجمه تحت اللفظ مراعات اين امور ممكن نيست از آن اجتناب ورزيده و حتى المقدور كوشيدم مفاد هر كلمه عربى در عبارت فارسى
گنجانيده شود. و خود تعجب مى‏كردم چرا ترجمه متن قرآن در تفسير به شيوه عهد مؤلّف نيست و نقل لفظ به لفظ به شيوه عهد صفوى و تبديل حروف غير مستقله به معانى اسم مستقل عبارت وى را سنگين و خشن كرده است و تصور تحريف مى‏كردم تا نسخه بسيار قديم و معتبر به دست آمد متعلق به جناب دانشمند و اديب فاضل آقاى كى استوان (وفقه الله لمرضاته) كه از غايت لطف و مرحمت بى دريغ در اختيار اين بنده گذاشتند و از اين جهت منّتى عظيم دارند بر من و بر خوانندگان، و اين نسخه از اواسط سوره آل عمران است تا مقدارى از سوره مائده، و ترجمه‏هاى آن را ملاحظه كردم، نظر خود را در تحريف نسخه‏هاى جديد صائب ديديم و ترجمه آن را با ترجمه‏هاى مطبوعه سنجيدم فرق بسيار داشت. و ترجمه قرآن در اين قسمت مطابق نسخه ايشان است.
اينك از اختلاف ترجمه چند مثال مى‏آوريم: در اوايل سوره مائده آيه وضو را در نسخ جديد چنين ترجمه كرده‏اند: اى آنان كه گرويديد، هنگامى كه برپا شويد به سوى نماز، پس بشوئيد رويهاتان را، و دستهاى خود را تا مرفقها، و مسح كنيد به سرهاى خود و پايهاى خود تا دو كعب، و اگر بوده باشيد جُنب؛ پس غسل كنيد و اگر بوده باشيد بيمار يا بر سفرى يا بيايد يكى از شما را از غائط الى آخره.
و در نسخه قديم جناب آقاى كى استوان چنين است: اى آنان كه بگرويده‏اى، چون برخيزى به نماز، بشوئيد رويهايتان و دستهايتان تا بأرشنه، و مسح كنى بر سرهايتان و پايهايتان تا به كعبها، و اگر باشى جنب، غسل بكنى و اگر باشى بيماران يا بر سفر يا آيد يكى از شما به حاجت گاه الخ. و ترجمه مرفق به أرشنه فايدتى است كه از ترجمه
جديد فوت شده است. و كلمه ارشنه را گرچه در برهان قاطع و امثال آن نيافتيم، اما ارش كه در آن عهد واحد طول بود و از انگشتان تا آرنج را مى‏گفتند، مؤيد آن است. همچنين ترجمه غائط ـ كه به معنى باغ يا زمين پست است ـ به حاجت گاه نيز از فوايدى است كه در ترجمه جديد مستفاد نمى‏شود.
مثال ديگر، ترجمه «وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» در نسخ جديد چنين است: و بترسيد خدا را به درستى كه خدا دانا است به حقيقت سينه‏ها.
و در نسخه قديم چنين است: بترسى از خداى كه خدا دانا است به آنچه در دلها است.
ناسخ جديد آن را غلط پنداشت و گمان برد اگر «إنَّ» را «به درستى كه» ترجمه نكند در عبارت خلل است و «ذاتِ الصُّدُورِ» را به حقيقت سينه‏ها ترجمه كرد؛ چون ذات به معنى حقيقت است و صدر به معنى سينه؛ اما مفاد عبارت عربى از اين جمله فارسى مفهوم نمى‏گردد و معنى جمله همان است كه در نسخه جناب آقاى كى استوان مرقوم افتاده است.
اين نسخه گرچه در ترجمه آيات با نسخ جديد فرق بسيار دارد؛ اما در عبارت متن تفسير كاملا مطابق است و تحريف عمدى در نسخ جديد به عمل نيامده است، مگر سهو كاتب، كه نسخه قديم هم از آن مصون نيست؛ اما گاهى كاتب متعصب شيعى منقبت عظيم در عبارت يكى از مخالفان ديده و دريغ آمدش آن را منسوب به غير ائمه عليهم‏السلام دارد، تغيير داد و تحريف كرد چنان‏كه در صفحه 435 از همين جلد در ذيل تفسير آيه «حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً» عبارت نسخه قديم چنين است: عكرمه گفت: مراد به پيغمبران محمّد مصطفى است صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و به صديقان ابوبكر صديق و به شهدا عمر و عثمان و على و به صالحان باقى صحابه الى آخره. و عكرمه ـ قائل اين قول مذهب ـ شيعه نداشت و از او عجب نباشد اين گونه تفسير كند؛ اما كاتب نسخه جديد شيعى متعصب بود دريغ آمدش چنين مدحى درباره خلفا گفتن. آن را تغيير داد چنان‏كه در صفحه مذكور گذشت. عوام مردم اين گونه تحريفات بسيار كنند چون حفظ حقوق
ديگران را اگر مانع مقصد خويش بينند واجب نمى‏شمارند بلكه اين گونه خيانت را امر خير و خدمت به دين مبين و مرضى خداوند دانند.
و در خاتمه ذكر اين نكته لازم است كه عدد آيات در همه مصاحف مطابق يكديگر نيست و آن شماره‏ها كه جناب آقاى غفارى مصحح كتاب (وفقه الله لمرضاته) در متن
قرآن در اين تفسير اختيار كردند مطابق با كشف الايات متداول است كه به جلد اول منضم گرديده است و ممكن است با عددى كه مؤلّف معين فرموده، مطابق نباشد، چنان‏كه در اول سوره بقره صفحه 59 از جلد اول پنج شماره در متن قرآن مطابق چهار آيه به تعيين مؤلّف است و آن را حمل بر تقصير يا قصور نبايد كرد.
خداى تعالى همه را به راه خير هدايت فرمايد و توفيق سعادت دهد تا در آنچه رضاى او است بكوشيم.
و در خاتمه از ساعيان در نشر آثار خير و مآثر بزرگان دين عموماً و به خصوص جناب آقاى حاج سيد اسماعيل كتابچى، مدير مكتبه و مطبعه اسلاميه، و اخوان گرام ايشان (زاد الله فى توفيقاتهم) غايت تشكر بايد داشت. از بذل مال و صرف وقت و همت بى دريغ ايشان نهايت امتنان بايد نمود كه اقتداء بأسلافهم مفاخر گذشتگان را زنده نگاه مى‏دارند.
والحمد للّه على هذه النعمة، والصلاة على الرسول والطاهرين من ولده واهل بيته والصالحين من تابعيه واتباعه الى يوم الدين.
حرره الاحقر أبوالحسن المدعو بالشعرانى

1.چهره درخشان، ص ۱۷، به تلخيص و اندكى تصرف.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69170
صفحه از 724
پرینت  ارسال به