شرح حال مؤلّف و خاندان او
خاندان شيخ جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على بن محمد بن احمد رازى و پدران وى در نيشابور بودند و جدّ او ابو احمد بن حسين از نيشابور به رى آمد و مؤلّف خود در تفسير سوره فتح، آيه «هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...»۱ گويد: بديل بن ورقاء خزاعى از پدران ماست ۲
و هم در تفسير آيه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيل
اللّهِ»۳ گويد: نافع بن بديل بن ورقاء الخزاعى از پدران ماست ۴ و اين نافع و بديل از صحابه كرام رسول خدا صلىاللهعليهوآلهبودند و شرح حال آنان در كتب سِيَر رسول صلىاللهعليهوآله و كتب معرفة الصحابه مانند اسد الغابه و الاصابه و استيعاب مستوفا آمده است، حاجت به نقل آن نيست و از اين جهت مؤلّف را به خزاعى وصف كردهاند. پس خاندان او اصلاً عرب بودند، امّا در عجم پرورش يافته و فارسى زبان شده بودند.
كتبى كه ذكر مؤلّف كرده و شرح حال او را آوردهاند و در دست ماست از جمله فهرست شيخ منتجب الدين على بن عبدالله بن حسن بن حسين بن بابويه است كه شاگرد مؤلّف بود و فهرست او در بحار الانوار در تهران به طبع رسيده است. و ديگر كتاب معالم العلماء تأليف شيخ ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب سروى مازندرانى كه او نيز شاگرد مؤلّف بود. در كتاب مجالس المؤمنين تأليف قاضى نورالله ششترى (عليه الرحمه) نيز شرح حالى از او آمده است.
در كتاب روضات الجنات مير محمد باقر خوانسارى و كتاب مستدرك از حاجى ميرزا حسين النورى، در خاتمه، ذكر مؤلّف و تأليفات او هست و محقق دانشمند سيّد محمد كاظم بن محمد يوسف طباطبائى تبريزى در مقدّمه چاپ اوّل ترجمهاى نوشته است و مرحوم قزوينى در خاتمه طبع اوّل اين تفسير از كتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفى و كتاب حديقة الشيعه فوايدى نقل كرده و متأخّر از متقدّم روايت آورده و ما بدانها اشارتى خواهيم كرد، إنشاءالله تعالى.
از اجداد و نياكان شيخ ابوالفتوح صاحب ترجمه كه علماى رجال به خصوص نام بردهاند، يكى ابوبكر احمد بن حسين بن احمد خزاعى است، نزيل رى، شاگرد سيّدمرتضى و سيّد بن زهره ۵ و شيخ ابوجعفر طوسى (عليهم الرحمه)، و از مؤلّفات
اوست امالى الحديث در چهار جلد و كتاب عيون الاحاديث و روضه در فقه و سنن و مفتاح در اصول و غير ذلك و در فهرست شيخ منتجب الدين كتاب مناسك بر اين افزوده است. ۶ تاريخ وفات او را ننوشتند؛ امّا فرزندش عبدالرحمان را ابن حجر گويد: در 445 درگذشت ۷ و اگر او پيش از فرزندش وفات يافته، بر حسب غالب عادات، معاصرِ سيّد مرتضى و مقدّم بر شيخ ابو جعفر طوسى است؛ چون شيخ طوسى در سال 460 رحلت كرد و سيّد مرتضى در 435 و حق آن است كه وفات عبدالرحمان در سال 445 صحيح نيست، چنان كه خواهيم گفت.
يكى ديگر از بزرگان اين خاندان به قول شيخ منتجب الدين، ابو محمد عبدالرحمان فرزند ابوبكر احمد بن حسين سابق الذكر است و او را به مفيد نيشابورى وصف كرده گويد:
شيخ اصحاب ما بود در رى و حافظ و واعظ آنان، در اطراف بلاد سفر كرد و به شرق و غرب رفت و احاديث از اهل سنّت و شيعه بسيار شنيد. از مؤلّفات وى سفينة النجاة است در مناقب اهل بيت و ديگر العلويات الرضويات، أمالى، عيون الأخبار. و مختصرى چند در مواعظ و آداب، او هم مانند پدر خود نزد سيَّدَين رضى و مرتضى و شيخ طوسى علم آموخت و نيز از ابن برّاج و سلاّر و شيخ كراجكى دانش فرا گرفت. ۸ انتهى.
اين مرد ميان عامّه نيز معروف است. وى را در رجال حديث ذكر كردهاند؛ از جمله سمعانى و حافظ ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان و نصّ عبارت وى اين است پس از ذكر نام و نسب:
سمع من هناد النسفي وابن المهتدي وابن النقور ورحل إلى الشام والحجاز وخراسان، روى عنه عمر بن إبراهيم الزيدي وأحمد بن عبدالوهاب
الصيرفي وغيرهما. قال ابن السمعاني: طالعت عدّة من أماليه بالري فرأيت فيها مجلساً أملاه في إسلام أبي طالب وكان شيعياً إلاّ أنه كان مكثراً من الحديث وله به الشغف. وقال يحيى بن أبي طي: كان من أعلم الناس بالحديث و أبصرهم به و برجاله ويقال كان في مجلسه أكثر من ثلاثة آلاف محبرة وكان إذا قيل له هذا الحديث في الصحيحين. قال: وروى عن المكسورين والله لو أنصف الناس ما سلم منهما إلاّ القليل. قال: وماسئل عن حديث إلاّ وعرف صحّته من سقمه وكان يقول أحفظ مائة ألف حديث وكان يقول لو كان لي سلطان يشدّ على يدي لأسقطت خمسين ألف حديث يعمل بها ليس لها أصل ولا صحّة. قال الذهبي في تاريخ الإسلام: هذا الكلام كلام مَن في قلبه غلّ على الإسلام وأهله وكان غالياً في التشيّع. مات سنة خمس وأربعين وأربع مائة. ۹ انتهى.
حاصل آنكه مردى حافظ بود و مىگفت: صد هزار حديث ازبر دارم و در مجلس او سه هزار رُوات بود كه حديث او را مىنوشتند و مىگفت: اگر قدرتى داشتم پنجاه هزار حديث را از اعتبار خارج مىكردم، از آنها كه مردم بدان عمل مىكنند و اصل ندارد و هر حديثى كه مىپرسيدند صحّت و سقم آن را مىدانست و هرگاه كسى مىگفت: فلان حديث در صحيح مسلم و بخارى است؟ مىگفت: آرى، در مكسورين، يعنى در آن دو كتاب شكسته ناصحيح هست و سوگند به خدا اگر مردم انصاف دهند از احاديث آن دو جز اندكى سالم نماند. تا آنكه گويد: در سال 445 درگذشت.
و به نظر ما اين تاريخ صحيح نيست؛ چون شيوخ وى همه پس از اين تاريخ درگذشتند؛ مثلاً هناد نسفى در سال 465 و ابن النقور در سال 470 و شيخ طوسى در سال 460 و ابن برّاج در 481 درگذشت. پس نسخه لسان الميزان مصحّف است يا ابن حجر اشتباه كرده.
و يكى از شاگردان او به نصّ لسان الميزان، عمر بن ابراهيم زيدى متوفا به سال 539 است كه تولد او در كوفه به سال 442 بود، سه سال پيش از تاريخ وفات صاحب
ترجمه به قول ابن حجر و اگر عمر بن ابراهيم در بيست سالگى او را درك كرده باشد، بايد عبدالرحمانِ مفيد در سال 462 زنده باشد در عراق، زيرا عمربن ابراهيم در كوفه بود و نقل نكردند به رى يا خراسان آمد. دليل ديگر آنكه شيخ ابوالفتوح صاحب تفسير از وى روايت كرده است به نقل شيخ منتجب الدين كه گويد: خبر دادند به كتب او جماعتى از جمله سيّد مرتضى و سيّد مجتبى ابنا الداعى الحسنى و برادرزاده او شيخ ابوالفتوح و اگر عبدالرحمانِ مفيد در سال 445 وفات كرده باشد ممكن نيست شيخ ابوالفتوح او را ملاقات كرده و از او روايت كند مگر به واسطه، و اگر كسى گويد: به جاى 445 درسال 485 درگذشت، به صواب نزديكتر باشد، الاّ آنكه ملاقات و شاگردىِ او سيّد رضى را صحيح نخواهد بود؛ چون سيّد در سال 406 درگذشت، امّا پدرش ابوبكر احمد ممكن است سيّد رضى را درك كرده باشد و صاحب روضات هم در روايت عبدالرحمان مفيد از سيّدين گويد: بالإسناد روايت كرده است؛ ۱۰ يعنى به واسطه. بالجمله شاگرد سيّد رضى بودن و استادىِ عمر بن ابراهيم زيدى كردن و وفات درسال 445 با هم جمع نخواهد شد؛ امّا مرحوم قزوينى تاريخ وفات را صحيح دانسته است با آن همه قراين بر عدم صحّت آن و صاحب روضات حاجى ميرزا حسين نورى را تخطئه كرده.
يكى از مشايخ عبدالرحمان مذكور ـ چنان كه منتجب الدين گفته است ـ قاضى ابن برّاج است، شاگرد شيخ طوسى و او در 438 از خدمت شيخ به طرابلس رفت و قاضى آن جا بود تا در سال 481 درگذشت. و سلاّر بن عبدالعزيز به قول سيوطى متوفا در 448 و به قول رياض در 463 درگذشت و او هم از مشايخ عبدالرحمانِ مفيد است و كراجكى در 449 رحلت نمود.
ديگر از علماى خاندان ابوالفتوح جدِّ او ابوسعيد بن محمد بن احمد بن حسين بن احمد است، برادرِ عبدالرحمانِ موصوف به مفيد سابق الذكر و او حافظ و ثقه بود، از
مؤلّفات وى در فهرست شيخ منتجب الدين الروضة الزهرا است و كتاب الاربعين عن الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين، كتاب منى الطالب فى ايمان ابى طالب، كتاب المولى، الفرق بين المقامين و تشبيه على بذي القرنين ۱۱ و خود شيخ ابوالفتوح در تفسير از كتاب الروضة الزهراء نقل كرده است ۱۲ در تفسير آيه «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ»۱۳ در سوره آل عمران چنان كه مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك گفته است. ۱۴ و در معالم العلماى ابن شهرآشوب بر مؤلّفات وى كتاب التفهيم فى بيان التقسيم، الرسالهالواضحة فى بطلان دعوى الناصبة ، مالابد من معرفته، افزوده است.
ديگر از علماى اين خاندان ابوالفتوح محسن بن حسين بن احمد، عمّ محمد بن احمد بن حسينِ سابق، و شيخ منتجب الدين فرمايد: او حافظ، ثقه و واعظ بود و از اوست الامالى، كتاب السير، كتاب اعجاز القرآن، كتابى در شرحِ من كنت مولاه. ۱۵
1.فتح (۴۸): ۲۵.
2.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۴.
3.آل عمران (۳): ۱۶۹.
4.روض الجنان، ج ۵، ص ۱۴۸.
5.در مقدّمه طبع اوّل چنين آمده است و صاحب روضات سيدَين گفته است، ناقل از آن سيّد مرتضى و ابن زهره فهميده است.
6.فهرست منتجب الدين، ص ۳۲، ش ۱.
7.لسان الميزان، ج ۳، ص ۴۰۵، ش ۱۵۹۵.
8.فهرست منتجب الدين، ص ۷۵، ش ۲۱۹.
9.لسان الميزان، ج ۳، ص ۴۰۴ ـ ۴۰۵، ش ۱۵۹۵.
10.روضات الجنات، ج ۲، ص ۳۱۵.
11.فهرست منتجب الدين، ص ۱۰۲، ش ۳۶۱.
12.روض الجنان، ج ۴، ص ۳۱۹.
13.آل عمران (۳): ۴۲.
14.رك: خاتمة المستدرك، ج ۳، ص ۷۴.
15.معالم العلماء، ص ۱۵۱، ش ۷۷۴.