153. «يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ...»
روض الجنان: سُدّى و محمّد بن كعب القرظىّ گفتند: جهودان رسول را عليهالسلامگفتند كتابى نوشته باشد چنانكه موسى تورات آورد بر الواح نوشته، نه چنانكه تو را آيت آيت مىآرند... . ۱
959. علامه شعرانى: در سوره فرقان اعتراض ايشان مذكور است: «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً»۲ و براى جواب بدانجا مراجعه بايد كرد. ۳
154. «وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ...»
روض الجنان: «وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ» عبداللهِ عبّاس گفت: خداى تعالى بفرمود تا چندانى كه پهناى لشكرگاه موسى بود طور گسسته شد و بر بالاى سر ايشان بداشتند*... . ۴
960. علامه شعرانى: قضيه طور در سوره بقره آيه60 گذشت و ما سخن صاحب المنار و توجيه اهل كتاب را در ذيل نقل كرديم. و الله العالم. ۵
157. «وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ...»
روض الجنان: ... و بعضى دگر گفتند خداى تعالى شبه عيسى بر روى ططيانوس افكند... . ۶961. علامه شعرانى: جماعتى از قدماى مسيحيان، قتل حضرت مسيح را منكر بودند از جمله مارسيون و اتباع وى اين عقيده داشتند. و يكى از بزرگان علماى آنان در عصر اول به نام ايرينيوس مىگفت مردى را به نام شمعون قيروانى با مسيح اشتباه كردند و امروز در كتب اورپاييان به نام سيمون دوسيرن مذكور است. اما عيسويان عهد اخير اين آراء را بدعت مىشمارند. و هر چه باشد اختلاف صدر اول دليل آن است كه شهرت قتل آن حضرت به تواتر ثابت نشده است. اما نام ططيانوس را در كتب آنان نيافتم. ۷
روض الجنان: ... اگر گويند روا باشد كه خداى تعالى شبه شخصى بر شخصى افكند چنانكه او را ازين بازنشناسندنه تجويز اين وثاقه بردارد به مشاهدات و مؤدّى بود با سفسطه؟ گوييم اين بر استمرار نشايد جز بر سبيل خرق عادت تا معجز بعضى انبيا باشد يا بعضى ائمه يا كرامت بعضى اوليا و صالحان... اگر گويند چگونه شايد كه خلقى بسيار كه عدد ايشان به اين حدّ باشد كه ترسايان هستند و جهودان خبر دهند از چيزى و مُخبَر به خلاف خبر باشد نه اين قول مؤدّى بود با آنكه وثاقت مرتفع شود به اخبار متواتر و اين مذهب سُمَنى* باشد گوييم ايشان خبر كه دادند از ظنّ و اعتقاد خود دادند براى القاء شُبَه و آنكه از ظنّ خود و اعتقاد خود خبر دهد از چيزى، بر اطلاق نگويند كاذب است و خبر او را كذب بخوانند پس اين مؤدّى نباشد با بطلان اخبار** «وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ» ، و آنان كه در او اختلاف كردند*** يعنى در عيسى در حال القاى شُبَه ايشان به شك بودند كه آنكه او را كشتند عيسى است يا عيسى نيست. ۸
962. علامه شعرانى: * «سمنى» گروهىاند از هنود، گويند: اعتبارى به اخبار متواتر نيست و از آن علم حاصل نمىشود. ۹
963. ** خلاصه سخن مؤلّف آن است كه يهود و نصارا خبر دادند به تواتر كه ما
ديديم عيسى عليهالسلام را به دار آويخته و راست گفتند چون كسى را بر دار ديده بودند، و ما منكر خبر متواتر آنان نيستيم. اما اشتباه در آن كردند و مصلوب عيسى عليهالسلام نبود. اما صحيح آن است كه به جواب قرآن اكتفا كنيم و اين تكلفات را مرتكب نشويم. ۱۰
964. *** نصارا خود اختلاف داشتند كه حضرت مسيح كشته شد يا نشد و همين اختلاف دليل آن است كه تواتر قتل او متصل به زمان آن حضرت نيست؛ يعنى در قرن اول و دويم بعضى مسيحيان مىگفتند آن حضرت را نكشتند اگر چه در عصر اخير متفّق شدند بر كشتن او و از اين جهت متواتر نيست و از آن علم حاصل نمىشود.
و نظير آن در اسلام، اختلاف مسلمانان صدر اول است در اين كه معراج حضرت رسالت صلىاللهعليهوآله جسمانى بود يا روحانى و در عهد اخير اتفاق است بر آنكه هم جسمانى است و هم روحانى و اگر مورخ غير مسلمان تاريخ اسلام را بخواند و اختلاف مسلمانان صدر اول را ببيند يقين نمىكند به آنكه معراج پيغمبر نزد مسلمانان جسمانى بوده است و ما خود به دليل ديگر معراج جسمانى را ثابت مىكنيم. ۱۱
روض الجنان: ... زجّاج گفت وجه اختلاف ترسايان از آن بود كه بعض ازيشان گفتند عيسى اله است او را كس نتواند كشتن و بعضى گفتند پسر خدات بر او راه نيابند و بعضى گفتند خدا نيست بل بنده خداست روا باشد كه او را بكشند* چنانكه دگر پيغامبران را، ازين وجه مشتبه شد بر ترسايان. ۱۲
965. علامه شعرانى: سخن زجّاج از ساير مفسران در وجه اشتباه مردم آن عهد واضحتر و معقولتر است و آن گروه كه عيسى عليهالسلام را خدا دانستند و فرزند خدا و باز به كشتن او معترف گشته قتل را نسبت به جنبه ناسوت او دادند يعنى انسانيت ظاهر او. گويند آن حوارى منافق يهودا اسخريوطى نام داشت و سپاهيان او را از عيسى عليهالسلامتميز نمىدادند. هم او را در تاريكى شب گرفتند و به دار آويختند و بر آنها شبهه شد و
روز ديگر جسد او را بعضى مردم بالاى دار ديدند خونآلود و زخمى شده و تاجى از خار بر سرش نهاده.بعضى گفتند خودِ مسيح است و بعضى دقيقتر بودند و گفتند او نيست. و همه نصارا متّفقند كه جنازه يهودا را كشته و خفه شده يافتند و شكمش دريده بود و رودهها بيرون ريخته. و هم خودِ آنان گويند چون آن را كه به اعتقاد آنان مسيح بود بر دار آويختند دشنه بر پهلوى او زدند. بارى بهترين نشانه عدم تواتر قتل آن حضرت اختلاف خود نصاراى عصر اول است. ۱۳
1.روض الجنان، ج ۶، ص ۱۷۴ـ ۱۷۵.
2.فرقان (۲۵): ۳۲.
3.روح الجنان، ج ۴، ص ۵۸ .
4.روض الجنان، ج ۶، ص ۷۵..
5.روح الجنان، ج ۴، ص ۵۸ .
6.روض الجنان، ج ۶، ص ۱۷۹.
7.روح الجنان، ج ۴، ص ۶۱.
8.روض الجنان، ج ۶، ص ۱۸۰ـ۱۸۱.
9.روح الجنان، ج ۴، ص ۶۲.
10.روض الجنان، ج ۶، ص ۱۸۱.
11.روح الجنان، ج ۴، ص ۶۳.