429
تفسير نورٌ علي نور ج1

11. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ...»

روض الجنان: تيغ برآهيخت. ۱
1006. علامه شعرانى: برآهيختن و آختن و آهيختن تيغ بيرون كشيدن از غلاف است. ۲
روض الجنان: ... رسول عليه‏السلام گفت: خداى مرا خبر داد از انداخت و كيد شما. ۳
1007. علامه شعرانى: «انداخت»، قصد سوء و مكر است. ۴
روض الجنان: ... و نورده جامه را اين كُفّه گويند. ۵
1008. علامه شعرانى: نورده جامه نوار و سجاف است كه بر جامه دوزند تا ريشه‏ها و نخهاى آن بيرون نيايد. ۶

12. «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً...»

روض الجنان: ... حسن بصرى گفت: ضمين باشد آنكه پايندان و عاقله قوم بود. ۷
1009. علامه شعرانى: پايندان به معنى ضامن است. ۸
روض الجنان: «كنده‏گر» را نقّار گويند. ۹
1010. علامه شعرانى: كنده‏گر آن است كه امروز قلمزن گويند و گاه بر حكاك و آنكه
سنگ آسيا را مى‏تراشد تا خشن شود هم اطلاق مى‏كند. ۱۰
روض الجنان: ... و چون عزم رفتن مصمّم كرد لشكر او دوازده سبط بودند از دوازده فرزند يعقوب عليه‏السلام به فرمان خداى بر هر سبطى نقيبى فرو كرد* تا كفيل قوم و عاقله قومش باشد. موسى عليه‏السلام ايشان را نصب كرد به فرمان خداى و نامهاى ايشان اين است از سبط روبيل: شامل بن ركن بود. و از سبط شمعون: شافاطر بن جزى بود. و از سبط يهوذا: كالب بن يوفنّا بود و از سبط ايين** حابل بن يوسف بود... . ۱۱
1011. علامه شعرانى: * فرو كردن به معنى نصب كردن. ۱۲
1012. ** در اسامى اسباط بنى‏اسرائيل و نقباى آنان تصحيف بسيار است چون نام عربى نيست و راويان ضبط آن را نمى‏دانستند و در تورات نام اسباط بنى‏اسرائيل چنين است روبين. شمعون. يهودا. يساكار. زبولون. بنيامين. دان. اشير. جاد. نفتالى. لاوى. يوسف كه دو قسمت مى‏شوند: افرائيم. منسه و اسامى نقباى آنان در سفر عدد فصل اول تا آيه 15 مذكور است به تربيت اسباط: شموع بن زكوره. شافاط بن حورى. كالب بن يفنه. يجآل بن يوسف. جديئيل بن سودى. فلطى بن رافو. عميئيل بن حملى. ستود بن ميخائيل. جأوئيل بن ماكى. نحبى بن وفسى. و از سبط لاوى كسى را نام نبرده است اما از سبط يوسف دو تن هوشع بن نون از افرايم و جدى ابن سوسى از منسّه و به شباهت كتابت مى‏توان لفظ صحيح هر يك را دانست. و هوشع همان يوشع است نام اصلى او هوشع بود يعنى او نجات مى‏دهد و حضرت موسى بن عمران (على نبينا و عليه السلام) چون نام او را پرسيد و گفتند تغيير داد و به يوشع مبدل ساخت، يعنى خدا نجات مى‏دهد چنان‏كه گاهى پيغمبر ما هم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نام مردم را تغيير مى‏داد. ۱۳
روض الجنان: ... از جمله جبّاران آن شهر يكى عوج عنق بود و گفته‏اند:* طول او
بيست و سه هزار گز بود و سيصد و سى و سه گز و ثلثى از گزى. ۱۴
1013. علامه شعرانى: عوج به گفته تورات پادشاه كشورى بود به نام باشان و بسيار قوى و شجاع بود به جنگ حضرت موسى و بنى اسرائيل آمد و شكست خورد و كشور او به تصرف حضرت موسى درآمد و اريحا از ملك او نبود و افسانه‏هاى مبالغه‏آميز كه درباره عوج آورده‏اند غالبا در تواريخ مشهوره راه مى‏يابد و از آن عجب نبايد داشت. ۱۵
روض الجنان: او را در سر و روى سينه پيختى. ۱۶
1014. علامه شعرانى: پيختن به معنى پيچيدن. ۱۷
روض الجنان: و در خبر است كه او را سه هزار عمر بود و عنق نام مادر او بود و گفته‏اند: عناق دختر آدم بود عليه‏السلام و اوّل كسى بود كه بغى كرد بر زمين و هر انگشتى از انگشتان سه گز بود و در دو گز* بر هر ناخنى انگشتى از آهن بمانند داسى و چون بر زمين بنشستى يك گربان** به آن زمين مشغول كردى او از دشت مى‏آمد و درزه*** هيزم بر سر نهاده لايق او چون آن دوازده كس را ديد از ايشان عجب آمد او را. ۱۸
1015. علامه شعرانى: * اگر انگشت سه گز يا دو گز باشد قامت كه تقريبا هفده برابر انگشت است بيش از پنجاه و يك گز نخواهد بود، با مقادير ديگر كه درباره عوج آورده‏اند مناسب نيست. ۱۹
1016. ** گربان جريب است. ۲۰
1017. *** «درزه» توده و پشته علف و در تورات عناق نام مرد است و عوج پسر او نبوده بلكه او مردى ديگرى است از طايفه و شهر ديگر و عوج از طايفه ديگر و هر دو
طايفه قوى هيكل و بزرگ اندام بود و الله العالم. ۲۱
روض الجنان: ... و روايتى ديگر آن است كه او در زمين بغى و طغيان از حدّ ببرد... . ۲۲
1018. علامه شعرانى: اين حكايات درباره عوج و بزرگى قوم او از ثعلبى است ۲۳ نه از ائمه معصومين عليهم‏السلام و مرحوم مجلسى (عليه الرحمه) هم بر خلاف قاعده خويش در بحار الانوار آن را از ثعلبى روايت كرده است ۲۴ تا كتابش از اين حكايات خالى نباشد. اختلاف روايت دليل آن است كه مؤلّف به صحت هيچ يك معتقد نيست و آن را براى اعجاب نقل كرد چون اين گونه قصص غريب در ذهن مردم مى‏ماند خواه صحيح و خواه باطل و مى‏خواهند تفصيل آن را بدانند و چون به كتب تفسير مراجعه كنند و نيابند كتاب را ناقص دانند و علماى سلف (رضوان الله عليهم) در هر علم اقوال ضعيف و باطل را نقل مى‏كردند و در فقه و كلام و حديث و غير آن و اين اقوال متناقض كه مؤلّف در اين كتاب از مفسرين آورده معتقد به صحت همه آنها نبوده است و اين كه بعض اهل زمان ما گويند نبايد اقوال ضعيف را در كتب نقل كرد صحيح نيست بلكه امانت علما مقتضى آن است كه همه چيز را نقل كنند و باب تحقيق را باز گذراند. ۲۵

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۸۹.

2.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۳۸.

3.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۰.

4.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۳۹.

5.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۱.

6.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۵.

7.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۲.

8.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۶.

9.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۲.

10.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۳.

11.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۷.

12.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۴.

13.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۷؛ در چاپ مشهد در متن به جاى «گربان»، «گز» و در پاورقى «كريو» ضبط شده است.

14.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۹.

15.رك: عرائس المجالس، ص ۲۱۳ـ۲۱۴.

16.بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۱۸۶ـ۱۸۹، تتميم ۲.

17.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۵.


تفسير نورٌ علي نور ج1
428
  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69613
صفحه از 724
پرینت  ارسال به