11. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ...»
روض الجنان: تيغ برآهيخت. ۱
1006. علامه شعرانى: برآهيختن و آختن و آهيختن تيغ بيرون كشيدن از غلاف است. ۲
روض الجنان: ... رسول عليهالسلام گفت: خداى مرا خبر داد از انداخت و كيد شما. ۳
1007. علامه شعرانى: «انداخت»، قصد سوء و مكر است. ۴
روض الجنان: ... و نورده جامه را اين كُفّه گويند. ۵
1008. علامه شعرانى: نورده جامه نوار و سجاف است كه بر جامه دوزند تا ريشهها و نخهاى آن بيرون نيايد. ۶
12. «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً...»
روض الجنان: ... حسن بصرى گفت: ضمين باشد آنكه پايندان و عاقله قوم بود. ۷
1009. علامه شعرانى: پايندان به معنى ضامن است. ۸
روض الجنان: «كندهگر» را نقّار گويند. ۹
1010. علامه شعرانى: كندهگر آن است كه امروز قلمزن گويند و گاه بر حكاك و آنكه
سنگ آسيا را مىتراشد تا خشن شود هم اطلاق مىكند. ۱۰
روض الجنان: ... و چون عزم رفتن مصمّم كرد لشكر او دوازده سبط بودند از دوازده فرزند يعقوب عليهالسلام به فرمان خداى بر هر سبطى نقيبى فرو كرد* تا كفيل قوم و عاقله قومش باشد. موسى عليهالسلام ايشان را نصب كرد به فرمان خداى و نامهاى ايشان اين است از سبط روبيل: شامل بن ركن بود. و از سبط شمعون: شافاطر بن جزى بود. و از سبط يهوذا: كالب بن يوفنّا بود و از سبط ايين** حابل بن يوسف بود... . ۱۱
1011. علامه شعرانى: * فرو كردن به معنى نصب كردن. ۱۲
1012. ** در اسامى اسباط بنىاسرائيل و نقباى آنان تصحيف بسيار است چون نام عربى نيست و راويان ضبط آن را نمىدانستند و در تورات نام اسباط بنىاسرائيل چنين است روبين. شمعون. يهودا. يساكار. زبولون. بنيامين. دان. اشير. جاد. نفتالى. لاوى. يوسف كه دو قسمت مىشوند: افرائيم. منسه و اسامى نقباى آنان در سفر عدد فصل اول تا آيه 15 مذكور است به تربيت اسباط: شموع بن زكوره. شافاط بن حورى. كالب بن يفنه. يجآل بن يوسف. جديئيل بن سودى. فلطى بن رافو. عميئيل بن حملى. ستود بن ميخائيل. جأوئيل بن ماكى. نحبى بن وفسى. و از سبط لاوى كسى را نام نبرده است اما از سبط يوسف دو تن هوشع بن نون از افرايم و جدى ابن سوسى از منسّه و به شباهت كتابت مىتوان لفظ صحيح هر يك را دانست. و هوشع همان يوشع است نام اصلى او هوشع بود يعنى او نجات مىدهد و حضرت موسى بن عمران (على نبينا و عليه السلام) چون نام او را پرسيد و گفتند تغيير داد و به يوشع مبدل ساخت، يعنى خدا نجات مىدهد چنانكه گاهى پيغمبر ما هم صلىاللهعليهوآله نام مردم را تغيير مىداد. ۱۳
روض الجنان: ... از جمله جبّاران آن شهر يكى عوج عنق بود و گفتهاند:* طول او
بيست و سه هزار گز بود و سيصد و سى و سه گز و ثلثى از گزى. ۱۴
1013. علامه شعرانى: عوج به گفته تورات پادشاه كشورى بود به نام باشان و بسيار قوى و شجاع بود به جنگ حضرت موسى و بنى اسرائيل آمد و شكست خورد و كشور او به تصرف حضرت موسى درآمد و اريحا از ملك او نبود و افسانههاى مبالغهآميز كه درباره عوج آوردهاند غالبا در تواريخ مشهوره راه مىيابد و از آن عجب نبايد داشت. ۱۵
روض الجنان: او را در سر و روى سينه پيختى. ۱۶
1014. علامه شعرانى: پيختن به معنى پيچيدن. ۱۷
روض الجنان: و در خبر است كه او را سه هزار عمر بود و عنق نام مادر او بود و گفتهاند: عناق دختر آدم بود عليهالسلام و اوّل كسى بود كه بغى كرد بر زمين و هر انگشتى از انگشتان سه گز بود و در دو گز* بر هر ناخنى انگشتى از آهن بمانند داسى و چون بر زمين بنشستى يك گربان** به آن زمين مشغول كردى او از دشت مىآمد و درزه*** هيزم بر سر نهاده لايق او چون آن دوازده كس را ديد از ايشان عجب آمد او را. ۱۸
1015. علامه شعرانى: * اگر انگشت سه گز يا دو گز باشد قامت كه تقريبا هفده برابر انگشت است بيش از پنجاه و يك گز نخواهد بود، با مقادير ديگر كه درباره عوج آوردهاند مناسب نيست. ۱۹
1016. ** گربان جريب است. ۲۰
1017. *** «درزه» توده و پشته علف و در تورات عناق نام مرد است و عوج پسر او نبوده بلكه او مردى ديگرى است از طايفه و شهر ديگر و عوج از طايفه ديگر و هر دو
طايفه قوى هيكل و بزرگ اندام بود و الله العالم. ۲۱
روض الجنان: ... و روايتى ديگر آن است كه او در زمين بغى و طغيان از حدّ ببرد... . ۲۲
1018. علامه شعرانى: اين حكايات درباره عوج و بزرگى قوم او از ثعلبى است ۲۳ نه از ائمه معصومين عليهمالسلام و مرحوم مجلسى (عليه الرحمه) هم بر خلاف قاعده خويش در بحار الانوار آن را از ثعلبى روايت كرده است ۲۴ تا كتابش از اين حكايات خالى نباشد. اختلاف روايت دليل آن است كه مؤلّف به صحت هيچ يك معتقد نيست و آن را براى اعجاب نقل كرد چون اين گونه قصص غريب در ذهن مردم مىماند خواه صحيح و خواه باطل و مىخواهند تفصيل آن را بدانند و چون به كتب تفسير مراجعه كنند و نيابند كتاب را ناقص دانند و علماى سلف (رضوان الله عليهم) در هر علم اقوال ضعيف و باطل را نقل مىكردند و در فقه و كلام و حديث و غير آن و اين اقوال متناقض كه مؤلّف در اين كتاب از مفسرين آورده معتقد به صحت همه آنها نبوده است و اين كه بعض اهل زمان ما گويند نبايد اقوال ضعيف را در كتب نقل كرد صحيح نيست بلكه امانت علما مقتضى آن است كه همه چيز را نقل كنند و باب تحقيق را باز گذراند. ۲۵
1.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۸۹.
2.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۳۸.
3.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۰.
4.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۳۹.
5.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۱.
6.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۵.
7.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۲.
8.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۶.
9.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۲.
10.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۳.
11.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۷.
12.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۴.
13.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۷؛ در چاپ مشهد در متن به جاى «گربان»، «گز» و در پاورقى «كريو» ضبط شده است.
14.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۹.
15.رك: عرائس المجالس، ص ۲۱۳ـ۲۱۴.
16.بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۱۸۶ـ۱۸۹، تتميم ۲.
17.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۴۵.