437
تفسير نورٌ علي نور ج1

23. «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا...»

روض الجنان: ... ابوعلى گفت: «يَخافُونَ» از جبّاران مى‏ترسيد و با آنكه مى‏ترسيدند دل به جاى مى‏كردند و مردم را دل گرمى دادند. ۱
1031. علامه شعرانى: يعنى خوددارى مى‏كردند از جزع. ۲

24. «... فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»

روض الجنان: ... بنى اسرائيل پيغامبرشان را گفتند: «اِذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ» ولكن نُقاتِلُ عَنْ يَمينكَ و شِمالكَ ومِنْ بَيْنِ يَدَيْكَ ومِنْ خَلْفِكَ وَلَوْ خُضْتَ بَحْراً لَخُضْناهُ مَعَكَ وَلَو تَسَنَّمْتَ جَبَلاً لَعَلَوْناهُ مَعَكَ وَلَوْ ذَهَبْتَ بِنا اِلى بِرْكِ الغِمارِ لتابَعْناك. ولكن كارزار كنيم از راست و چپ و پيش و پس تو و اگر در دريا شوى در آن دريا شويم با تو و اگر بر كوه روى با تو بر كوه آييم و اگر ما را به كارزار سخت برى با تو بياييم... . ۳
1032. علامه شعرانى: «كارزار سخت» به جاى كلمه «برك الغمار» است و بيشتر آن را اغماد به دال روايت مى‏كنند به ضم غين يا كسر آن. در مجمع بحارالانوار گويد: آن جايى است در يمن. و در لسان العرب هم به دال و هم به راء روايت كرده و گويد آن وادى برهوت است كه در حديث آمد ارواح كفار در آنجا است. ۴ و اين ترجمه كه مؤلّف كرده است حاصل مقصود است نه ترجمه لفظ. ۵

26. «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ...»

روض الجنان: ... خداى تعالى «منّ» بر ايشان بباريد و در آن خلاف كردند:... وهب
گفت: نان سفيد تنك بود. ۶
1033. علامه شعرانى: «نان تُنُك» آن است كه ما امروز نان لواش گوييم. ۷
روض الجنان: ... مقاتل و ابوالعاليه گفتند: خداى تعالى ابرى بفرستاد تا از اين مرغ برايشان بباريد چندان كه پهناى ميلى بود و درازناى رمحى بود بر يكديگر. ۸
1034. علامه شعرانى: يعنى در يك ميل زمين از اين مرغان بر هم انباشته بود به ارتفاع يك نيزه. ۹
روض الجنان: جامه ما شوخگن شود. ۱۰
1035. علامه شعرانى: چركين. ۱۱
روض الجنان: چون چهل سال به سر آمد موسى عليه‏السلام برفت و آن بقيه بنى اسرائيل كه مانده بودند به حرب جبّاران برد. و اهل سير خلاف كردند در آنكه فتح اريحا كه كرد؟ بعضى گفتند: موسى عليه‏السلام كرد، يوشع بر مقدّمه او بود، يوشع شهر بگشاد و موسى و بنى اسرائيل در شهر شدند و مدّتى مقام كرد آن جا و خداى تعالى قبض روح او كرد و اين قول درست‏تر است براى آنكه اجماع اهل نقل است كه عوج عنق را موسى كشت به‏عصا. ۱۲
1036. علامه شعرانى: در تورات آمده است كه «عوج» پادشاه «باشان» بود چنان‏كه گفتيم و باشان در مشرق اردن است و اريحا در غرب اردن و آن را حضرت يوشع فتح كرد و باشان و همه شرق اردن در زمان حضرت موسى عليه‏السلام فتح شد و غرب اردن پس از آن حضرت در زمان يوشع. ۱۳روض الجنان: ... خداى تَعالى هارون را جان برداشت؛ او را دفن كرد و بازآمد. ۱۴
1037. علامه شعرانى: اهل كتاب گويند قبر هارون معلوم است اما قبر حضرت موسى معلوم نيست. ۱۵
روض الجنان: ... و حشويان* اصحاب حديث در اين خبر آوردند كه چون ملك الموت عليه‏السلام آمد تا جان موسى بردارد، گفت: اجابت كن خداى را، موسى تپنجه** بر روى او زد و يك چشم او كور كرد... . ۱۶
1038. علامه شعرانى: * حشويان اهل حديث ساده لوحان‏اند كه اگر خبر مخالف عقل هم باشد مى‏پذيرند. ۱۷
1039. ** «تپنچه» سيلى است. و بايد دانست روش علماى اسلام در تحقيق مسائل و مطالب آن است كه هر قول و عقيده اگر چه باطل باشد و سست و واهى آن را نقل مى‏كنند و علت بطلان آن را مى‏گويند، اگر چه در تفسير قرآن باشد. و عوام مردم معتقدند كه بايد سخنان ضعيف و باطل را نگفت و ننوشت و به آنكه صحيح و حق است اكتفا كرد. وليكن اين طريق پسنديده نيست، زيرا كه سبب شبهه مى‏شود. و مردم متأخّر مى‏گويند متقدّمان به غلط بدون علت يا به عمد بسيارى از گفته‏هاى پيغمبر و ائمه را از ميان بردند و شايد حق در آن بود كه حذف كردند. از اين جهت، علما همه گفته‏ها را ضبط كردند تا همه كس بيند و توهم باطل نكند. و اگر در عهد عثمان مصاحف ديگر را نمى‏سوزانيدند اين همه اوهام باطل و مبالغه‏آميز در تحريف به وجود نمى‏آمد و همه مى‏ديدند اختلاف آن مصاحف با مصحف موجود بسيار ناچيز است. ۱۸
روض الجنان: ... و در تواريخ آوردند كه عمر موسى صد و بيست سال بود. بيست سال در ملك افريدون و صد سال در ملك منوچهر. چون مدّت چهل سال تيه به سر
آمد و خداى تعالى موسى را با جوار رحمت خود برد، يوشع را پيغامبرى داد و به بنى اسرائيل فرستاد و او را فرمود تا به جهاد آن جبّاران رود. او بنى اسرائيل را خبر داد او را باور داشتند و متابعت كردند و بيامدند با او و روى به شهر اريحا نهادند. ۱۹
1040. علامه شعرانى: اين روايت موافق تورات است كه شهر اريحا را يوشع فتح كرد نه حضرت موسى. و عوج كه حضرت موسى او را كشت پادشاه اريحا نبود بلكه پادشاه باشان بود. ۲۰
روض الجنان: ... و اتّفاق است كه آفتاب براى كسى بازنيامد جز سليمان وصىّ داوود عليه‏السلام و براى يوشع بن نون وصىّ موسى عليه‏السلام... . ۲۱
1041. علامه شعرانى: ايستادن آفتاب در ميان آسمان در تورات هم مذكور است (كتاب يوشع فصل10) و براى حضرت سليمان در جايى از كتب آنان نيافتم اما در تفسير «حَتّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ»۲۲ در سوره « ص » از بعض مفسرين نقل است. ۲۳
روض الجنان: اندبارها آفتاب براى امير المؤمنين عليه‏السلام باز آمد. ۲۴
1042. علامه شعرانى: «اندبارها» يعنى چندين بار. ۲۵
روض الجنان: چون آواز دَستِره كه در چوب افتد. ۲۶
1043. علامه شعرانى: «دستره» مخفّف دست اره داس كوچك دندانه‏دار واره كه به يك دست كار فرمايند. ۲۷
روض الجنان: ... و امّا از پس وفات رسول آنچه مشهور است از آن، آن است كه به
بابل آفتاب باز آمد براى او، چنان‏كه ابوالمقدام روايت كرد از جُوَيْريَة بن مُسْهِر كه با اميرالمؤمنين على بوديم به زمين بابل. وقت نماز ديگر درآمد، ما را گفت: شما نماز بكنيد كه اين زمينى است معذّب كه خداى تعالى بر اين زمين قومى را عذاب كرده است و هيچ پيغمبرى را و وصىّ پيغمبر را نشايد كه اينجا نماز كند. جويريه گفت من انديشه كردم كه اين چه حديث باشد و گفتم من نماز خود در گردن او كنم و نماز نكنم الاّ آنكه او نماز كند. و مى‏رفتم تا آفتاب فرو شد... . ۲۸
1044. علامه شعرانى: در كتاب صفين نصربن مزاحم روايت كرد كه آفتاب نزديك شد غروب كند ۲۹ و در شعر سيد حميرى نيز همين است. ۳۰
در بعض روايات آمده است كه غروب كرد. ۳۱
روض الجنان: ... اينجا ناووسى هست از نواويس يعنى مروزنه گبركان. ۳۲
1045. علامه شعرانى: «مرزونه» ترجمه ناوس به معنى قبرستان گبران است و در لغت برهان مذكور نيست اما مرزغان و مرزغن را گويد بر وزن پهلوان و كرگدن دوزخ و آتشدان و گورستان. ۳۳

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۱۷.

2.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۵۹.

3.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۱۸.

4.لسان العرب، ج ۳، ص ۳۲۷.

5.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۰.

6.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۰.

7.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۱.

8.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۱.

9.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۲.

10.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۳.

11.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۳.

12.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۴.

13.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۴.

14.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۶.

15.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۵.

16.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۷.

17.ص (۳۸): ۳۲.

18.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۶.

19.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۸.

20.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۷.

21.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۸ـ۳۲۹.

22.وقعة صفين، ص ۱۳۶.

23.خصائص الأئمة، ص ۵۲: ردّت عليه الشمس لما فاتهوقت الصلاة وقد دنت للمغرب حتّى تبلج نورها في وقتهاللعصر ثمّ هوت هوى الكوكب و عليه قد حبست ببابل مرّةاخرى وما حبست لخلق معرب

24.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۷. رك: وقعة صفين، ص ۱۳۶؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۸۴، ح ۲۱.

25.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۹.

26.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۸.


تفسير نورٌ علي نور ج1
436

21. «...وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ»

روض الجنان: ... واَمّا قوْلُهُ: «عَلى أَدْبارِكُمْ» ؛ براى تقبيح حال مرتد گفت تا صارف باشد او را ارتداد و هم چنين در حقّ منهزم و آنكه فرار كند ازحف. «فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ» و تا انفه ايشان را بر آن دارد كه اين نكنند. ۱
1029. علامه شعرانى: «انفه» آن است كه در اصطلاح فارسى به نام و ننگ تعبير مى‏كنند و امروز شرافت و وجدان مى‏گويند. يعنى انسان براى خويش ارزشى قائل باشد و از آلودن نام خويش به زشتى ننگ داشته باشد. و پيغمبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: خداوند دوست ندارد چنين مرد بى‏آبرو و بدزبان كه باك ندارد او درباره مردم هر چه خواهد گويد و مردم درباره او هر چه خواهند گويند. ۲

22. «قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبّارِينَ...»

روض الجنان: ... قوله عليه‏السلام جَرْحُ الْعَجْماء جُبارٌ. ۳
1030. علامه شعرانى: يعنى اين جراحت كه حيوان بر كسى زند هدر است و صاحب حيوان ضامن ديه آن نيست. ۴

1.روض الجنان، ج ۳۱۶.

2.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۵۸.

3.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۱۷.

4.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۵۹.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69347
صفحه از 724
پرینت  ارسال به