23. «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا...»
روض الجنان: ... ابوعلى گفت: «يَخافُونَ» از جبّاران مىترسيد و با آنكه مىترسيدند دل به جاى مىكردند و مردم را دل گرمى دادند. ۱
1031. علامه شعرانى: يعنى خوددارى مىكردند از جزع. ۲
24. «... فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»
روض الجنان: ... بنى اسرائيل پيغامبرشان را گفتند: «اِذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ» ولكن نُقاتِلُ عَنْ يَمينكَ و شِمالكَ ومِنْ بَيْنِ يَدَيْكَ ومِنْ خَلْفِكَ وَلَوْ خُضْتَ بَحْراً لَخُضْناهُ مَعَكَ وَلَو تَسَنَّمْتَ جَبَلاً لَعَلَوْناهُ مَعَكَ وَلَوْ ذَهَبْتَ بِنا اِلى بِرْكِ الغِمارِ لتابَعْناك. ولكن كارزار كنيم از راست و چپ و پيش و پس تو و اگر در دريا شوى در آن دريا شويم با تو و اگر بر كوه روى با تو بر كوه آييم و اگر ما را به كارزار سخت برى با تو بياييم... . ۳
1032. علامه شعرانى: «كارزار سخت» به جاى كلمه «برك الغمار» است و بيشتر آن را اغماد به دال روايت مىكنند به ضم غين يا كسر آن. در مجمع بحارالانوار گويد: آن جايى است در يمن. و در لسان العرب هم به دال و هم به راء روايت كرده و گويد آن وادى برهوت است كه در حديث آمد ارواح كفار در آنجا است. ۴ و اين ترجمه كه مؤلّف كرده است حاصل مقصود است نه ترجمه لفظ. ۵
26. «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ...»
روض الجنان: ... خداى تعالى «منّ» بر ايشان بباريد و در آن خلاف كردند:... وهب
گفت: نان سفيد تنك بود. ۶
1033. علامه شعرانى: «نان تُنُك» آن است كه ما امروز نان لواش گوييم. ۷
روض الجنان: ... مقاتل و ابوالعاليه گفتند: خداى تعالى ابرى بفرستاد تا از اين مرغ برايشان بباريد چندان كه پهناى ميلى بود و درازناى رمحى بود بر يكديگر. ۸
1034. علامه شعرانى: يعنى در يك ميل زمين از اين مرغان بر هم انباشته بود به ارتفاع يك نيزه. ۹
روض الجنان: جامه ما شوخگن شود. ۱۰
1035. علامه شعرانى: چركين. ۱۱
روض الجنان: چون چهل سال به سر آمد موسى عليهالسلام برفت و آن بقيه بنى اسرائيل كه مانده بودند به حرب جبّاران برد. و اهل سير خلاف كردند در آنكه فتح اريحا كه كرد؟ بعضى گفتند: موسى عليهالسلام كرد، يوشع بر مقدّمه او بود، يوشع شهر بگشاد و موسى و بنى اسرائيل در شهر شدند و مدّتى مقام كرد آن جا و خداى تعالى قبض روح او كرد و اين قول درستتر است براى آنكه اجماع اهل نقل است كه عوج عنق را موسى كشت بهعصا. ۱۲
1036. علامه شعرانى: در تورات آمده است كه «عوج» پادشاه «باشان» بود چنانكه گفتيم و باشان در مشرق اردن است و اريحا در غرب اردن و آن را حضرت يوشع فتح كرد و باشان و همه شرق اردن در زمان حضرت موسى عليهالسلام فتح شد و غرب اردن پس از آن حضرت در زمان يوشع. ۱۳روض الجنان: ... خداى تَعالى هارون را جان برداشت؛ او را دفن كرد و بازآمد. ۱۴
1037. علامه شعرانى: اهل كتاب گويند قبر هارون معلوم است اما قبر حضرت موسى معلوم نيست. ۱۵
روض الجنان: ... و حشويان* اصحاب حديث در اين خبر آوردند كه چون ملك الموت عليهالسلام آمد تا جان موسى بردارد، گفت: اجابت كن خداى را، موسى تپنجه** بر روى او زد و يك چشم او كور كرد... . ۱۶
1038. علامه شعرانى: * حشويان اهل حديث ساده لوحاناند كه اگر خبر مخالف عقل هم باشد مىپذيرند. ۱۷
1039. ** «تپنچه» سيلى است. و بايد دانست روش علماى اسلام در تحقيق مسائل و مطالب آن است كه هر قول و عقيده اگر چه باطل باشد و سست و واهى آن را نقل مىكنند و علت بطلان آن را مىگويند، اگر چه در تفسير قرآن باشد. و عوام مردم معتقدند كه بايد سخنان ضعيف و باطل را نگفت و ننوشت و به آنكه صحيح و حق است اكتفا كرد. وليكن اين طريق پسنديده نيست، زيرا كه سبب شبهه مىشود. و مردم متأخّر مىگويند متقدّمان به غلط بدون علت يا به عمد بسيارى از گفتههاى پيغمبر و ائمه را از ميان بردند و شايد حق در آن بود كه حذف كردند. از اين جهت، علما همه گفتهها را ضبط كردند تا همه كس بيند و توهم باطل نكند. و اگر در عهد عثمان مصاحف ديگر را نمىسوزانيدند اين همه اوهام باطل و مبالغهآميز در تحريف به وجود نمىآمد و همه مىديدند اختلاف آن مصاحف با مصحف موجود بسيار ناچيز است. ۱۸
روض الجنان: ... و در تواريخ آوردند كه عمر موسى صد و بيست سال بود. بيست سال در ملك افريدون و صد سال در ملك منوچهر. چون مدّت چهل سال تيه به سر
آمد و خداى تعالى موسى را با جوار رحمت خود برد، يوشع را پيغامبرى داد و به بنى اسرائيل فرستاد و او را فرمود تا به جهاد آن جبّاران رود. او بنى اسرائيل را خبر داد او را باور داشتند و متابعت كردند و بيامدند با او و روى به شهر اريحا نهادند. ۱۹
1040. علامه شعرانى: اين روايت موافق تورات است كه شهر اريحا را يوشع فتح كرد نه حضرت موسى. و عوج كه حضرت موسى او را كشت پادشاه اريحا نبود بلكه پادشاه باشان بود. ۲۰
روض الجنان: ... و اتّفاق است كه آفتاب براى كسى بازنيامد جز سليمان وصىّ داوود عليهالسلام و براى يوشع بن نون وصىّ موسى عليهالسلام... . ۲۱
1041. علامه شعرانى: ايستادن آفتاب در ميان آسمان در تورات هم مذكور است (كتاب يوشع فصل10) و براى حضرت سليمان در جايى از كتب آنان نيافتم اما در تفسير «حَتّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ»۲۲ در سوره « ص » از بعض مفسرين نقل است. ۲۳
روض الجنان: اندبارها آفتاب براى امير المؤمنين عليهالسلام باز آمد. ۲۴
1042. علامه شعرانى: «اندبارها» يعنى چندين بار. ۲۵
روض الجنان: چون آواز دَستِره كه در چوب افتد. ۲۶
1043. علامه شعرانى: «دستره» مخفّف دست اره داس كوچك دندانهدار واره كه به يك دست كار فرمايند. ۲۷
روض الجنان: ... و امّا از پس وفات رسول آنچه مشهور است از آن، آن است كه به
بابل آفتاب باز آمد براى او، چنانكه ابوالمقدام روايت كرد از جُوَيْريَة بن مُسْهِر كه با اميرالمؤمنين على بوديم به زمين بابل. وقت نماز ديگر درآمد، ما را گفت: شما نماز بكنيد كه اين زمينى است معذّب كه خداى تعالى بر اين زمين قومى را عذاب كرده است و هيچ پيغمبرى را و وصىّ پيغمبر را نشايد كه اينجا نماز كند. جويريه گفت من انديشه كردم كه اين چه حديث باشد و گفتم من نماز خود در گردن او كنم و نماز نكنم الاّ آنكه او نماز كند. و مىرفتم تا آفتاب فرو شد... . ۲۸
1044. علامه شعرانى: در كتاب صفين نصربن مزاحم روايت كرد كه آفتاب نزديك شد غروب كند ۲۹ و در شعر سيد حميرى نيز همين است. ۳۰
در بعض روايات آمده است كه غروب كرد. ۳۱
روض الجنان: ... اينجا ناووسى هست از نواويس يعنى مروزنه گبركان. ۳۲
1045. علامه شعرانى: «مرزونه» ترجمه ناوس به معنى قبرستان گبران است و در لغت برهان مذكور نيست اما مرزغان و مرزغن را گويد بر وزن پهلوان و كرگدن دوزخ و آتشدان و گورستان. ۳۳
1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۱۷.
2.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۵۹.
3.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۱۸.
4.لسان العرب، ج ۳، ص ۳۲۷.
5.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۰.
6.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۰.
7.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۱.
8.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۱.
9.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۲.
10.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۳.
11.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۳.
12.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۴.
13.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۴.
14.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۶.
15.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۵.
16.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۷.
17.ص (۳۸): ۳۲.
18.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۶.
19.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۸.
20.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۷.
21.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۸ـ۳۲۹.
22.وقعة صفين، ص ۱۳۶.
23.خصائص الأئمة، ص ۵۲:
ردّت عليه الشمس لما فاتهوقت الصلاة وقد دنت للمغرب حتّى تبلج نورها في وقتهاللعصر ثمّ هوت هوى الكوكب و عليه قد حبست ببابل مرّةاخرى وما حبست لخلق معرب
24.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۷. رك: وقعة صفين، ص ۱۳۶؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۸۴، ح ۲۱.
25.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۹.
26.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۶۸.