51
تفسير نورٌ علي نور ج1

پاسخ به شبهات روز

جدا از توضيحات ذيل تفسير براى شرح و احياناً نقد بعضى اقوال، گاهى علامه شعرانى نكاتى را توضيح مى‏دهد كه ناظر به مسائل روز و در واقع پاسخ به برخى شبهات مطرح شده است.
1. مؤلف در ذيل آيه 40 سوره مائده مى‏گويد:
«يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ» آن را كه خواهد عذاب كند و آن را كه خواهد بيامرزد.
در اوّل اعني در باب عذاب استحقاق معتبر است به ادلّه عقل و اجماع امّت كه از روى حكمت جز آن را نخواهد كه عقاب كند كه مستحقّ باشد و عقاب نامستحق نخواهد. ۱
علامه شعرانى در حاشيه به بيان حكمت حدّ سرقت پرداخته و محاسن حد شرعى سرقت به حبس و مضرّات زندانى كردن سارق را بر شمرده است:
اين همه تأكيد براى دفع توهم ملاحده و منكران دين اسلام است كه بعيد مى‏شمارند براى اندكى مال دست مردى ناقص شود و به حكمت پروردگار در حدّ سرقت ايراد مى‏كنند. از اين جهت ملاحظه شود كه عطوفت كاذب و سستى ايمان در اكثر ممالك
اسلامى و تقليد نصارا آنان را از اجراى حكم الهى باز مى‏دارد و به جاى آن چند حكم درباره دزد مجرى مى‏دارند كه مؤيّد فساد و مروّج دزدى است؛ از جمله آنان را حبس مى‏كنند و مردم بايد به دادن ماليات مصارف معيشت او را بر عهده گيرند. ديگر آنكه دزدان در زندان تبادل فكر مى‏كنند و نوآموزان از استادان فن دزدى ياد مى‏گيرند و كامل مى‏شوند. سيم آنكه زن و فرزند آنها كه غالبا فقير و بى‏سرپرست مى‏مانند در كوچه‏ها آواره و به فساد و دزدى مجبور مى‏شوند. چهارم آنكه دزدان را كه آزاد كرده‏اند و مدت زندان به سر آمد اجازه كسب و كار نمى‏دهند و چاره ديگر غيرِ دزدى ندارد. ۲
2. مؤلف در ذيل آيه 63 سوره مائده گويد:
... در خبر است كه خداى تعالى وحى كرد به يُوشَع بن نون كه: من از قوم تو صد هزار آدمى را هلاك خواهم كردن، چهل هزار صالح و نيكان و شصت هزار بدان. يُوشع گفت: بار خدايا! دانم كه بدان مستحقّ هلاكند، نيكان را چرا هلاك خواهى كردن؟ گفت: ... براى آنكه ايشان براى خشم من خشم نگرفتند و به آن فاسقان مؤاكله و مشاربه و مخالطه كردند. ۳
علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
مردمان عهد ما را تنبيهى بزرگ است كه فاسقان بسيارند و مردم صالح از آنها پرهيز نمى‏كنند بلكه از معاشرت آنان فخر و مباهات دارند. و نهى از منكر آن است كه اگر بتواند فاسقان را به پند و موعظه به صلاح آورد و اگر نااميد باشد ترك معاشرت كند تا قبح عمل خود را بهتر بدانند. ۴
3. مؤلف در ذيل آيه 162 سوره انعام گويد:
آنگه گفت: بگوى اى محمّد «إِنَّ صَلاتِي» كه نماز من. «وَنُسُكِي» ، در او سه قول گفتند: سعيد جبير و مجاهد و قتاده و سُدّى و ضحّاك گفتند مراد ذبيحه است كه براى حج و عمره كشى و حسن بصرى گفت: مراد دين است. زجّاج و جُبّايى گفتند:
عِبادَتي، و قول اوّل از روى لغت قريب‏تر است و بر توسّع در دگر عبادات استعمال كنند. ۵
علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
در زمان ما گروهى بدين آيه متمسّك شده و ذبح حيوان را به عنوان نذر يكى از اوليا حرام مى‏دانند، چنان كه براى امامزادگان نذر مى‏كنند. و تصور وجه سخن و استدلال آنان براى من واضح نيست؛ زيرا كه اگر ذبيحه با شرايط شرعى بكشند و روى به قبله بسم الله بگويند علتى براى حرمت آن تعقل نمى‏شود، هرچند نذر كند آن را در مكان معيّن ذبح كند براى اطعام گروهى خاص به طورى كه عمل وى در آن مكان براى اطعام آن گروه رجحان داشته باشد. و همچنان كه عقيقه براى مولود نيست، كشتن گوسفند براى اطعام مجاورين يا زائرين امامزاده نيز عبادت امامزاده محسوب نمى‏شود. ۶
4. مؤلف در ذيل آيه 12 سوره حجرات مى‏نويسد:
... ابوقلابه گفت: ابو محجن الثَّقفيّ خمر مى‏خورد او و اصحابش. عمر آنجا بگذشت، تجسُّس كرد واقف شد بر آن. در سراى شد. ابومحجن حاضر بود با يك مرد. گفت: يا اميرالمؤمنين خطا كردى. گفت: چه خطا كردم؟ گفت: دو خطا يكى تجسُّس ـ و خداى تعالى گفت: «وَ لا تَجَسَّسُوا» ، و دگر بى دستورى در سراى من آمدى ـ و خداى تعالى مى‏گويد: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها» ، ۷ عمر گفت: چه مى‏گويى؟ گفت: اينكه شنيدى، زيد بن ثابت و عبدالله بن اَرْقم حاضر بودند گفتند: يا اميرالمؤمنين چنين است كه او گفت تاوان برماست. ۸
و علامه شعرانى در حاشيه مى‏گويد:
يعنى غرامت گناه و تقصير از ماست. در شرع اسلام تتبع گناه نبايد كرد، بلكه اگر اتفاقاً از كسى گناهى ديده شود منع بايد كرد وحد بايد زد. و در رسم سياستمداران امر برخلاف اين است، حتى در ممالك نصارا آنچه را جرم و گناه شناسند مأموران در مورد سوءِظن به تحقيق و تفتيش مى‏پردازند وحتى به حبس و شكنجه از متهم اقرار
مى‏گيرند. و به نظر مى‏رسد در اسلام در اتهام به قتل نيز اگر آثار جرم در قاتل ديده شود و ولىّ دم بداند او قاتل است غير از پنجاه قسامه تضييق ديگرى بر او نمى‏تواند كرد واگر نداند او قاتل است خود قسامه هم نمى‏تواند بخورد. ۹

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸.

2.روح الجنان، ج ۴، ص ۲۰۴. مطابق تعليقه شماره ۱۰۶۷ اين مجموعه.

3.روض الجنان، ج ۷، ص ۴۹ ـ ۵۰ .

4.روح الجنان، ج ۴، ص ۲۶۷. مطابق تعليقه شماره ۱۱۰۹ اين مجموعه.

5.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۱۳ـ۱۱۴؛ عبارت داخل قلاب در چاپ مشهد نيامده است.

6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۰۸. مطابق تعليقه شماره ۱۳۰۹ اين مجموعه.

7.نور (۲۴): ۲۷.

8.روض الجنان، ج ۱۸، ص ۳۳ ـ ۳۴؛ در چاپ مشهد به جاى «تاوان»، «تابان» ضبط شده است.

9.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۵۶. مطابق تعليقه شماره ۲۶۶۴ اين مجموعه.


تفسير نورٌ علي نور ج1
50

آيَةُ التَّسمِيَة

1. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

روض الجنان: خالد بن الوليد با لشكرى به زير حصن حيره فرو آمد و گفت: مردى عاقل را به من فرستى تا با او سخنى گويم. عبدالمسيح بن نُفَيلَة الغَسّاني را بر او فرستادند، و او از جمله معمّران بود. چون بيامد، خالد دروى نگريد، گفت: مِنْ أيْنَ أقصى أَثَرِكَ اَيُّهَا الشَّيخُ؟ قال: مِنْ ظَهْرِ أبي، قال: مِنْ أينَ خَرَجْتَ؟ فقال: مِنْ بَطْنِ اُمّى. قال: علامَ أَنْتَ؟ قال: عَلَى الاَرض. قال: فيم اَنْتَ؟ قال: في ثِيابى. قالَ: ابنُ كَمْ اَنْتَ؟ قال: ابْنُ رَجُلِ واحدٍ... . ۱
10. علامه شعرانى: دو سؤال اول از قبيله و نژاد او است و سؤال سيم و چهارم از اينكه بنا بر صلح و تسليم دارى يا جنگ و در سؤال پنجم «ابن كم أنت»؛ يعنى چند ساله‏اى؟ ۲روض الجنان: [در بيان ادله اثبات آيه بودن بسمله اوايل سوره‏ها از جمله مى‏گويد: ]طريقى ديگر اعتبارى آن است كه، اين آيت از چهار وجه بيرون نيست: يا براى اوّل سوره نبشتند... . ۳
11. علامه شعرانى: يعنى خودِ ناسخان نوشتند بى آنكه از آسمان فرود آمده باشد، مانند «سورة فلان و هي مدينة أو مكّية» كه مردم بالاى هر سوره مى‏نويسند، در آن زمان هم صحابه براى آنكه معيّن باشد اولِ سوره از اينجا است نوشتند. و اين احتمال صحيح نيست براى آنكه در اولِ برائت ننوشتند. ۴
روض الجنان: [در بيان يكى ديگر از ادله اثبات جزء قرآن بودنِ آيه بسمله ـ به ويژه در سوره حمد ـ مى‏گويد:] وجهى ديگر آن است كه: «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ...» ، آيتى شمرند و ابتدا به «غَيْرِ» كنند، نيكو نباشد در علم نحو. ۵
12. علامه شعرانى: يعنى به كلمه غير در «غَيْرَ الْمَغْضُوبِ» ابتدا نشايد كرد؛ چون يا مجرور است چنان‏كه قرائت مشهور است ـ يا منصوب. ۶
روض الجنان: ابراهيم بن يزيد گفت: عمرو بن دينار را گفتم فضل رَقاشىّ مى‏گويد: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ، نه از قرآن است. گفت: چه دلير است بر خداى تعالى، أَىْ سُبْحانَ اللّهِ! من از سعيدِ جُبَير شنيدم كه او گفت از عبداللهِ عبّاس شنيدم كه از رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدم كه گفت: علامت آنكه من بدانستمى كه سورت تمام شد، آن بودى كه جبريل عليه‏السلامبيامدى، و در اوّل سورت ديگر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آوردى به من. ۷
13. علامه شعرانى: چون «بسم الله» را از آسمان جبرئيل فرود آورد، پس از قرآن است و بايد تلاوت شود. ۸روض الجنان: أُمِّ سَلَمه (رحمة الله عليها) گفت: رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چون نماز كردى، قرائت چنين خواندى: «بِسْمِ اللهِ الرّحْمنِ الرَّحيمِ * اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعآلمينَ، الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * مالكِ يَوْمِ الدّينِ» ، يعنى آيت آيت مقطّع كردى و به هر سر آيتى وقفى كردى تا آنگه كه هفت آيت بشمرد عددِ اعراب. ۹
14. علامه شعرانى: يعنى با انگشت هفت آيه بشمرد و مانند عرب عقدِ انامِل كرد. ۱۰
روض الجنان: اگر گويند: اسم را اشتقاقش از «سُمُوّ» باشد، چه معنى دارد كه معنى «سِمَت» بر اسم مَخيل است كه اسم مسمّى را علامت باشد؟ ۱۱
15. علامه شعرانى: يعنى در كلمه «اسم» معنى سمة كه علامت است ـ مندرج است و به خيال متبادر مى‏شود. ۱۲
روض الجنان: ابن دُرسْتَوَيْهْ گفت: «الله»، خداى (جلّ و عزّ) به مثابه اسم علم است. و ابن كَيْسان گفت: لقب است، و قول ايشان به معنى متقارب است، و لقب درست نيست براى آنكه لقب بر خداى تعالى روا نبود، لقب بر آن روا بود كه غيبت و حضور بر او روا بود، چه لقب در غيبت، بدل اشارت است در حضور. درست آن است كه از اسماء مفيده است... ۱۳ .
16. علامه شعرانى: كذا و كلمه صحيح كه به جاى كلمه «مفيده» واقع بوده نمى‏دانيم، اما به قرينه مى‏فرمايد: «الله» در اصل عَلَم نبوده و معنى جنسى داشته است اما در اصطلاح خاصْ براى نام خدا گرديده و مانند عَلَم شده است. و محتمل است كه در نسخه اصل «از اسماء مشتقّه» بوده، تصحيف شده. ۱۴
روض الجنان: اين اقوال اهل لغت است از طريق اشتقاق.
فامّا از طريق تحقيق معنى، اين لفظ در اصطلاح: «الله»، نام ذاتى است قادر بر اصول نعم چون با مكلّفان بكند از ايشان مستحق عبادت گردد. و بر اين قاعده مرجع او با قادرى باشد و از صفات نفس بود، و براى آن بر اين قدر قناعت نكردند كه اهل لغت گفتند كه: «اله» مستحقّ عبادت بود كه بر اين قول در لايزال اله بود و در ازل اِله نبود، چه در ازل مستحقِّ عبادت نبود. پس قادرى در آورند تا شامل بود ازل و لايزال را، و تعليق قادرى به اصول نعم براى آن كردند كه جز قديم تعالى، بر آن قادر نيست. و ديگر استحقاق عبادت بر اين باشد، ولابد حدود اصطلاحى را نسبت بايد به مواضعه اهل لغت، آنگه به حسبِ دليل زيادت و نقصان مى‏كنند و تغيير و تبديل. ۱۵
17. علامه شعرانى: يعنى: قيد كردند قادر بر اصول نعم نه هر قادرى، به دو علت: يكى آنكه غير خداى تعالى قادر بر اصول نعم نيست. ديگر آنكه استحقاق عبادت كسى دارد كه بر اصول نعم قادر باشد. مطلب ديگر آنكه معنى اصطلاحى بايد با لغت تناسب داشته باشد، آن گاه در اصطلاح قيودى بر آن زياده يا از آن نقصان كنند. ۱۶
روض الجنان: روا داشتمانى. ۱۷
18. علامه شعرانى: يعنى: روا داشتيم. و در بعضى شهرها نظير اين مستعمل است، چنان‏كه در كرمانشاه و قم گويند: داشتيمان، رفتيمان. ۱۸

1.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۱ و ۴۲.

2.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۴.

3.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۵.

4.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۶.

5.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۶.

6.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۷.

7.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۷.

8.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۷.

9.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۳ .

10.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۱.

11.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۵ .

12.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۳.

13.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۷ .

14.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۵.

15.روض الجنان، ص ۵۹ .

16.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۶.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 76946
صفحه از 724
پرینت  ارسال به