آيَةُ التَّسمِيَة
1. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
روض الجنان: خالد بن الوليد با لشكرى به زير حصن حيره فرو آمد و گفت: مردى عاقل را به من فرستى تا با او سخنى گويم. عبدالمسيح بن نُفَيلَة الغَسّاني را بر او فرستادند، و او از جمله معمّران بود. چون بيامد، خالد دروى نگريد، گفت: مِنْ أيْنَ أقصى أَثَرِكَ اَيُّهَا الشَّيخُ؟ قال: مِنْ ظَهْرِ أبي، قال: مِنْ أينَ خَرَجْتَ؟ فقال: مِنْ بَطْنِ اُمّى. قال: علامَ أَنْتَ؟ قال: عَلَى الاَرض. قال: فيم اَنْتَ؟ قال: في ثِيابى. قالَ: ابنُ كَمْ اَنْتَ؟ قال: ابْنُ رَجُلِ واحدٍ... . ۱
10. علامه شعرانى: دو سؤال اول از قبيله و نژاد او است و سؤال سيم و چهارم از اينكه بنا بر صلح و تسليم دارى يا جنگ و در سؤال پنجم «ابن كم أنت»؛ يعنى چند سالهاى؟ ۲روض الجنان: [در بيان ادله اثبات آيه بودن بسمله اوايل سورهها از جمله مىگويد: ]طريقى ديگر اعتبارى آن است كه، اين آيت از چهار وجه بيرون نيست: يا براى اوّل سوره نبشتند... . ۳
11. علامه شعرانى: يعنى خودِ ناسخان نوشتند بى آنكه از آسمان فرود آمده باشد، مانند «سورة فلان و هي مدينة أو مكّية» كه مردم بالاى هر سوره مىنويسند، در آن زمان هم صحابه براى آنكه معيّن باشد اولِ سوره از اينجا است نوشتند. و اين احتمال صحيح نيست براى آنكه در اولِ برائت ننوشتند. ۴
روض الجنان: [در بيان يكى ديگر از ادله اثبات جزء قرآن بودنِ آيه بسمله ـ به ويژه در سوره حمد ـ مىگويد:] وجهى ديگر آن است كه: «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ...» ، آيتى شمرند و ابتدا به «غَيْرِ» كنند، نيكو نباشد در علم نحو. ۵
12. علامه شعرانى: يعنى به كلمه غير در «غَيْرَ الْمَغْضُوبِ» ابتدا نشايد كرد؛ چون يا مجرور است چنانكه قرائت مشهور است ـ يا منصوب. ۶
روض الجنان: ابراهيم بن يزيد گفت: عمرو بن دينار را گفتم فضل رَقاشىّ مىگويد: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ، نه از قرآن است. گفت: چه دلير است بر خداى تعالى، أَىْ سُبْحانَ اللّهِ! من از سعيدِ جُبَير شنيدم كه او گفت از عبداللهِ عبّاس شنيدم كه از رسول صلىاللهعليهوآله شنيدم كه گفت: علامت آنكه من بدانستمى كه سورت تمام شد، آن بودى كه جبريل عليهالسلامبيامدى، و در اوّل سورت ديگر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آوردى به من. ۷
13. علامه شعرانى: چون «بسم الله» را از آسمان جبرئيل فرود آورد، پس از قرآن است و بايد تلاوت شود. ۸روض الجنان: أُمِّ سَلَمه (رحمة الله عليها) گفت: رسول صلىاللهعليهوآله چون نماز كردى، قرائت چنين خواندى: «بِسْمِ اللهِ الرّحْمنِ الرَّحيمِ * اَلْحَمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعآلمينَ، الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * مالكِ يَوْمِ الدّينِ» ، يعنى آيت آيت مقطّع كردى و به هر سر آيتى وقفى كردى تا آنگه كه هفت آيت بشمرد عددِ اعراب. ۹
14. علامه شعرانى: يعنى با انگشت هفت آيه بشمرد و مانند عرب عقدِ انامِل كرد. ۱۰
روض الجنان: اگر گويند: اسم را اشتقاقش از «سُمُوّ» باشد، چه معنى دارد كه معنى «سِمَت» بر اسم مَخيل است كه اسم مسمّى را علامت باشد؟ ۱۱
15. علامه شعرانى: يعنى در كلمه «اسم» معنى سمة كه علامت است ـ مندرج است و به خيال متبادر مىشود. ۱۲
روض الجنان: ابن دُرسْتَوَيْهْ گفت: «الله»، خداى (جلّ و عزّ) به مثابه اسم علم است. و ابن كَيْسان گفت: لقب است، و قول ايشان به معنى متقارب است، و لقب درست نيست براى آنكه لقب بر خداى تعالى روا نبود، لقب بر آن روا بود كه غيبت و حضور بر او روا بود، چه لقب در غيبت، بدل اشارت است در حضور. درست آن است كه از اسماء مفيده است... ۱۳ .
16. علامه شعرانى: كذا و كلمه صحيح كه به جاى كلمه «مفيده» واقع بوده نمىدانيم، اما به قرينه مىفرمايد: «الله» در اصل عَلَم نبوده و معنى جنسى داشته است اما در اصطلاح خاصْ براى نام خدا گرديده و مانند عَلَم شده است. و محتمل است كه در نسخه اصل «از اسماء مشتقّه» بوده، تصحيف شده. ۱۴
روض الجنان: اين اقوال اهل لغت است از طريق اشتقاق.
فامّا از طريق تحقيق معنى، اين لفظ در اصطلاح: «الله»، نام ذاتى است قادر بر اصول نعم چون با مكلّفان بكند از ايشان مستحق عبادت گردد. و بر اين قاعده مرجع او با قادرى باشد و از صفات نفس بود، و براى آن بر اين قدر قناعت نكردند كه اهل لغت گفتند كه: «اله» مستحقّ عبادت بود كه بر اين قول در لايزال اله بود و در ازل اِله نبود، چه در ازل مستحقِّ عبادت نبود. پس قادرى در آورند تا شامل بود ازل و لايزال را، و تعليق قادرى به اصول نعم براى آن كردند كه جز قديم تعالى، بر آن قادر نيست. و ديگر استحقاق عبادت بر اين باشد، ولابد حدود اصطلاحى را نسبت بايد به مواضعه اهل لغت، آنگه به حسبِ دليل زيادت و نقصان مىكنند و تغيير و تبديل. ۱۵
17. علامه شعرانى: يعنى: قيد كردند قادر بر اصول نعم نه هر قادرى، به دو علت: يكى آنكه غير خداى تعالى قادر بر اصول نعم نيست. ديگر آنكه استحقاق عبادت كسى دارد كه بر اصول نعم قادر باشد. مطلب ديگر آنكه معنى اصطلاحى بايد با لغت تناسب داشته باشد، آن گاه در اصطلاح قيودى بر آن زياده يا از آن نقصان كنند. ۱۶
روض الجنان: روا داشتمانى. ۱۷
18. علامه شعرانى: يعنى: روا داشتيم. و در بعضى شهرها نظير اين مستعمل است، چنانكه در كرمانشاه و قم گويند: داشتيمان، رفتيمان. ۱۸
1.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۱ و ۴۲.
2.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۴.
3.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۵.
4.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۶.
5.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۶.
6.روض الجنان، ج ۱، ص ۴۷.
7.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۷.
8.روح الجنان، ج ۱، ص ۲۷.
9.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۳ .
10.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۱.
11.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۵ .
12.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۳.
13.روض الجنان، ج ۱، ص ۵۷ .
14.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۵.
15.روض الجنان، ص ۵۹ .
16.روح الجنان، ج ۱، ص ۳۶.