541
تفسير نورٌ علي نور ج1

159. «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ...»

روض الجنان: «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» ، حمزه و كسايى خواندند: «فارقوا» به «الف» و اين قرائت اميرالْمؤمنين على عليه‏السلام است. باقى قرّاء خواندند بى «الف» فرّقُوا به تشديد «راء»، اوّل از بناى مفاعله باشد و دوم از بناى تفعيل، و معنى اوّل آن باشد كه: آنان كه مفارقت كردند از دين شان و از دين جدا شدند و از دين بيرون آمدند، و معنى قرائت دوم آن باشد كه: آنان كه دين خود پراگنده بكردند. و از روى معنى متقارب باشند، براى آنكه دين با هيچ دو درست نماند. «وَ كانُوا شِيَعاً» ، اَىْ فِرَقاً مُخْتَلِفَةً وفِرْقَتْها؛ مختلف شدند. ۱
1304. علامه شعرانى: نهى از اختلاف و تفرّق متوجّه رؤسا و بزرگان دين و دنيا است و آن كس در اين نهى مقصّر است كه بتواند رفع خلاف كند و نكند. و علماى شيعه رفع خلاف را به اين كردند كه همه مذاهب اهل سنت را مسلمان و پاك دانستند و هيچ يك از اهل قبيله را تكفير نكردند و اطاعت امراى أهل سنت را به نام تقيه واجب شمردند
و خون و مال و جان و عرض اهل سنت را محترم دانستند مانند شيعه. اما اهل سنت با ما اين گونه رفتار نكردند، چون خلفاى بنى اميه و بنى عباس نمى‏خواستند كسى كه خلافت آنها را خلافت شرعى و به استحقاق نمى‏داند و اطاعت آنها را واجب نمى‏شمارد ـ اگر چه در ظاهر مطيع هم باشد ـ آزاد زندگى كند و جماعتى براى تقرب به آنان اين فرقه را به هر زشتى نسبت مى‏دادند چنان‏كه در هر زمان نظاير آن را مشاهده مى‏كنيم. ۲
روض الجنان: باقر عليه‏السلام گفت و ابوهريره از رسول عليه‏السلام روايت كرد كه: مراد به آيت اهل بدعت و ضلالت‏اند از اين امّت و اهل شبهات. ۳
1305. علامه شعرانى: گروهى از اهل سنت در عصر ما گويند اختلاف مسلمانان در خلافت ناشى از مجوس عجم است كه شكست خوردند از خلفا و دولت از دست ايشان بيرون رفت، كينه خَلفا را در دل گرفتند و مذهب شيعه را آنها ساختند. ولى اين سخن صحيح نيست؛ زيرا كه اختلاف در خلافت پيش از فتح ايران شد و مذهب تشيع هم از عربستان به ايران آمد و تا زمان صفويه عامه ايرانيان سنى بودند و آن اندك شيعه غالباً اخلاف اعراب يمن بودند در قم و نيشابور و غير آن. و به نظر ما اختلاف در خلافت دنباله همان اختلاف در شرك و توحيد و كفر و ايمان بود و جنگ صفين و كربلا هم دنباله جنگ بدر و احد، ابوسفيان با پيغمبر و معاويه با اميرالمؤمنين و يزيد با حضرت ابى عبدالله عليه‏السلام. ۴
روض الجنان: ... وامّت مصطفى عليه‏السلام بر هفتاد و سه فرقه شوند يكى از ايشان ناجى است و باقى هالك و آن آنانند كه حق تعالى گفت: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ»۵ ... و اى عجب اگر در اين خبر انديشه كنى تو را پيدا شود كه فرقه ناجيه كدام است از هر
ملّتى نبينى كه در حقّ جهودان گفت: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ»۶ ، و در حقّ ترسايان گفت: «مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»۷ ، و در حق مسلمانان گفت: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ» ، اگر جهودى است و اگر ترسايى و اگر مسلمانى نجات به حق است و با حق به يك جاى است، اكنون در مسلمانى حق كجا باشد؟ آن جا كه رسول عليه‏السلامنشان داد كه: اَلا اِنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلىّ وعَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دارَ. ۸
1306. علامه شعرانى: از احاديث متّفق عليه است كه اهل سنت و شيعى نقل كردند. و هم حديث ديگر وارد است: «مَثَل أهل بيتي مَثَلُ سفينة نوح مَن ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق». ۹ و به اين احاديث فرقه ناجيه از ميان هفتاد و سه فرقه معيّن مى‏شود. در تفسير المنار از شيخ محمد عبده نقل كرده است كه تعيين اين كه فرقه ناجيه كدام است ـ يعنى آنها كه بر طريقه پيغمبر و اصحاب او مانده‏اند ـ تاكنون بر من معلوم نشده چون هر طايفه‏اى كه به رسالت آن حضرت اقرار دارند خود را بر طريقت آن حضرت مى‏دانند، حتى اين كه مير محمد باقر داماد آن را فرقه اماميه شمرده و اهل سنت و معتزله و غير آنها هم چنين. ۱۰ بنابراين، شيخ محمد عبده فرقه حق را تشخيص نداده، در شك و ترديد بود. و خود صاحب المنار گويد: فرقه ناجيه اهل حديث و علماى اثرند و هركس در كلام تابع عقيده خاصى باشد مانند اشعرى و معتزلى يا در فروع تابع مذهب خاص باشد به تقليد، از فرقه ناجيه خارج است، بلكه ناجى آن است كه تابع نصّ كتاب و احاديث باشد و براى متابعت مذهب هيچ يك را تأويل نكند. ۱۱ و بنابراين هيچ يك از اتباع مذاهب اهل سنت شافعى و مالكى و حنفى و حنبلى اهل نجات نيستند و ناجى آن است كه پاى بند هيچ يك نباشد و اجتهاد مطلق كند. و شايد بتوان
گفت مردى بدين صفت كه او مى‏گويد در اهل سنت بسيار نادر است و هر كه را ديديم و شنيديم و در كتابها خوانديم پيرو خاص مذهبى معين بوده است. ۱۲

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۰۶.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۰۲ ـ ۱۰۳.

3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۰۷.

4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۰۳.

5.اعراف (۷): ۱۸۱.

6.اعراف (۷): ۱۵۹.

7.مائده (۵): ۸۳ .

8.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۰۸ـ۱۰۹.

9.كنز العمّال، ج ۱۲، ص ۹۵، ح ۳۴۱۵۱.

10.المنار، ج ۸ ، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۴.

11.رك: المنار، ج ۸ ، ص ۱۹۵.

12.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۰۴.


تفسير نورٌ علي نور ج1
540

153. «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ...»

روض الجنان: و «هذا» مبتداست و «صراطى» خبر اوست و «مسقيماً» نصب بر حال است و عامل در او يا «ها» يا «ذا» باشد؛ كَاَنّهُ قالَ: اُنَبِّهُ عَلَيْهِ مستقيماً اَوْ اُشيرُ اِلَيْهِ مُستقيماً. ۱
1300. علامه شعرانى: اگر عامل در او «ها» باشد به تأويل «اُنبّه» است و اگر «ذا» باشد به تأويل اشير. ۲

154. «...لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤمِنُونَ»

روض الجنان: و گفتند: لَعلّ به معنى «كَىْ» باشد. ۳
1301. علامه شعرانى: «كى» كلمه عربى است نه فارسى، به معنى غايت و انتها. ۴

158. «...قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ»

روض الجنان: مگر آنان كه عادت دارند كه به نماز شب برخيزند و آن گروهى اندك باشند در آن روزگار پوشيده و خوار و مهين. ۵1302. علامه شعرانى: «مهين» لغت عربى است به معنى خوار و ذليل نه فارسى به معنى بزرگ‏تر. و مقصود آنكه پارسايان در آن وقت خوار و ذليل و مستورند. ۶
روض الجنان: حق تعالى جبريل را بفرستد تا آفتاب و ماه را گويد خداى مى‏فرمايد شما را كه: هر دو به يك جاى از مغرب برآيى آنگه بفرمايد تا نور ايشان بستانند، ايشان بكايى و جزعى كنند و مراد آن فرشتگان باشند كه بر آفتاب و ماه موكّل‏اند. ۷
1303. علامه شعرانى: مطابق عقيده آنها است كه گويند حركات اجرام آسمانى به تدبير عقول و نفوس است. ۸

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۹۳.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۹۴.

3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۹۶.

4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۹۶.

5.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۰۳.

6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۰۰.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 70084
صفحه از 724
پرینت  ارسال به