31. «...كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا...»
روض الجنان: گفتند: رشيد را طبيبى بود ترسا حاذق، علىّ بن حسين واقد را گفت: در كتاب شما از علم طب چيزى هست... . ۱
1328. علامه شعرانى: واقدى معروف نامش محمد بن عمر است و او به عهد هارون و مأمون بود و مردى ديگر ملقب به واقدى جاى ديگر نديدم. ۲
40. «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ...»
روض الجنان: آنگه گفت: آنان كه آيات خداى به دروغ دارند و به آن ايمان نيارند و از آن ترفّع و تكبّر نمايند؛ درهاى آسمان برنگشايند براى ايشان و براى هوان و استخفاف و وضع قدر ايشان و اگرچه به عذاب درها بگشايند و براى ارواح كافران و اعمال ايشان نگشايند. و باقر عليهالسلام گفت: امّا مؤمنان را ارواح و اعمال ايشان به آسمان برند درهاى آسمان براى آن بگشايند... . ۳
1329. علامه شعرانى: آسمان آخرين حدّ اين جهان است كه ما مىبينيم و پشت آسمان عالمى است كه آن را نمىبينيم. پس آسمان حجاب ميان دو عالم است و آن كس كه از عالم ديگر خبر دارد و به آن ايمان آورده است حجاب از پيش او گشوده شود، و همچنين دعاى او و عمل او بدان عالم رود. و آنكه آيات الهى را دروغ پنداشته و از آن دورى گزيده دعا و عمل او خيالى است در ذهن و حركاتى در بدن و از بدن مجرد
نشود و به عالم ديگر نرود. از اين جهت، نه عمل او مقبول است و نه دعاى او مستجاب و چون روح وى از بدن مفارقت كند آثارى از عمل با او نباشد و خداوند در عالم رؤيا درى از آن عالم نامرئى بر ما گشوده است تا به وجود آن پى بريم و در حقيقت روح در عالم رؤيا سيرى مختصر در عالم آسمانها مىكند. ۴
روض الجنان: عِكْرِمه و سعيدِ جبير خواندند در شاذّ: «الجُمّل» به ضمّ «جيم» و تشديد «ميم» و اين رسن كشتى باشد كه آن را قلس خوانند، و اين قرائت نسبتى دارد از جهت معنى با سمِّ خياط، جز آن است كه در سبع و عشر نخواندند. ۵
1330. علامه شعرانى: يعنى قرائت قراء سبعه بلكه سه تن قراء ديگر كه با اينان ده قارى مىشوند هيچ يك اين قرائت نكردند و قرائت سنت متبعه است بايد به تواتر ثابت شود نه نقل آحاد. و به اتفاق قرائت غير اين ده تن متواتر است. ۶
1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۷۵.
2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۴۷.
3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۹۰.
4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۶.
5.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۱۹۱.
6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۵۷.