71. «...أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤكُمْ...»
روض الجنان: «أتُجادِلُونَني» ؛ با من جدل مىكنى در نامهايى كه شما نهادى؟ يعنى خالى و فارغ از معنى جز نام كه شما نهادى به زور. بر اين بتان هيچ نيست دگر از معنى الهيّت و استحقاق عبادت چيزى نيست در ايشان و اين آيت دليل مىكند از دو وجه بر آنكه اسم دگر باشد و مسمّى* دگر، يكى آنكه گفت: «أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ» ؛ با من جدل و خصومت مىكنى در نامهايى كه نهادى شما و پدران شما اگر اسم و مسمّى يكى بودى ايشان را رسيدى كه گفتندى كه: ما با تو در اسماء جدل نمىكنيم. در مسمّى جدل مىكنيم و لكن تو اين مسأله نمىدانى يا همانا بر تو پوشيده است كه اسم و مسمّى يكى باشد. چون هود فرق كرد ميان اسم و مسمّى و خواجه** جمع مىكند، يا تو مُخطى باشى يا او. ۱
1349. علامه شعرانى: * اشاره به قول بعض اشاعره است كه گويند اسم عين مسمى است و علماى ايشان هم اين قول را باطل كردهاند. ۲
1350. ** يعنى أشعرى. ۳
72. «فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا...»
روض الجنان: امّا قصّه عاد و هلاك ايشان به روايت محمّد بن اسحاق و السّدّى
وجز ايشان از مفسّران، و اهل تواريخ گفتند: عاد به زمين يمن بودند...، به مكّه آمدندى به بيت الحرام و آن جا دعا كردندى. مسلمانان و مشركان همه به مكّه جمع شدندى مختلف آراء او ديانات و مختلف زبان و لغات. دعا كردندى و همه خانه خداى را به مكّه تعظيم كردندى اعنى مكان خانه و شهر مكّه را. و مكّه در اين عهد عمالقه داشتند و براى آن ايشان را عماليق خواندند كه پدر ايشان عِمْليق بن لاوَد بن سام بن نوح بود. و سيّد و مهتر ايشان در آن وقت مردى بود نام او معاوية بن بكر و مادر او كلهده بنت الحدرى* بود از فرزندان عاد. چون باران از ايشان منع كردند و ايشان را قحط رسيد، گفتند: وفدى بايد ساخت به مكّه تا براى ما باران خواهند. جماعتى را نامزد كردند، منهم قيل بن عنز و لقيم بن هزال بن هزيل و عقيل بن ضدّ بن عاد الاكبر** و مَرْثَد بن سعد بن عفير ـ و اين مرد مسلمان بود اسلام پنهان داشتى ـ و جلهمة بن الخيبرىّ خال معاوية بن بكر. آنگه لقمان بن عاد را بفرستادند با اين گروه و هر يكى از اينان قومى با خود ببردند از قبيله و عشيره خود تا عدد ايشان به هفتاد رسيد. چون به مكّه شدند بهنزديك معاوية بن بكر فرود آمدند ـ و او به ظاهر مكّه بود خارج حرم ـ ايشان را فرود آورد و اكرام كرد چه ايشان اخوال و اصهار او بودند. ايشان را يك ماه مهماندارى كرد و نكو مىداشت و ايشان بهنزديك او خمر مىخوردند. و اين معاويه دو كنيزك مطربه داشت ايشان را «جرادتان» گفتند. ايشان سماع كردندى*** و اينان خمر خوردندى... . ۴
1351. علامه شعرانى: * اين حكايات را مؤلّف از عرائس ثعلبى اقتباس كرده است و از امام معصوم يا پيغمبر منقول نيست و غالباً قرينه بر صحت آنها يافت نمىشود و اسامى مردم در اين حكايات نيز خالى از تصحيف كاتبان نيست و نام اين زن در عرائس ناهدة دختر جبيرى است. ۵1352. ** در عرائس عبيل بن ضدبن عاد الاكبر. ۶
1353. *** مراد از سماع كردن آواز خواندن است نه گوش دادن و عبارت ثعالبى كه مؤلّف ترجمه آن را آورده اين است: «فأقاموا عنده شهراً يشربون الخمر و تغنيهم الجرادتان و هما قينتان لمعاوية بن بكر». ۷
روض الجنان: عمر بن شعيب روايت كند از پدرش از جدّش كه: چون خداى تعالى باد را فرمود كه برو تا قوم هود را هلاك كنى ـ يعنى عاد را. ۸
1354. علامه شعرانى: اين حكايت نيز در عرائس است به اسناد از عمرو بن شيث و مؤلّف همان را ترجمه كرده است و چنانكه گفتيم اعتبار به هيچ يك از اينها نيست چون از معصوم نقل نشده است و قرينه بر صحت آنها نيست. ۹
روض الجنان: ابوالطّفيل عامر بن واثِله گفت از اميرالمؤمنين على عليهالسلام شنيدم* كه او مىگفت مردى را از حَضْرَ مَوْت: آن كثيب سرخ ديدهاى پيرامن آن درختان اراك و سدر است به فلان ناحيه از حضرمَوْت؟ گفت: آرى يا اميرالمؤمنين، والله كه تو وصفى مىكنى آن را وصف كسى كه ديده باشد. گفت: نديدهام، ولكن شنيدهام. حَضرَمى گفت: يا اميرالمؤمنين آن چه جايى است؟ گفت: گور هود است عليهالسلام... .
و در روايتى آمد كه: هر پيغامبرى كه قوم او را هلاك كردند به مكّه آمدى با آنكه بلاوهگر** با او بودندى و آن جا عبادت مىكردى تا با پيش خداى شدى. ۱۰
1355. علامه شعرانى: * اين روايت را هم مؤلّف از عرائس ترجمه كرده است. ۱۱
1356. ** «بلاوه گر» ترجمه صالحين است و عبارت عرائس اين است: «كان النبي من
الأنبياء إذا هلك قومه ونجا هو والصالحون معه يأتي مكة هو ومن معه». ۱۲ اما در برهان قاطع كلمه «بلاوه» نيامده است و «بلابه» به معنى هرزه گوى و نابكار و فاسق آمده. ۱۳
1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۵۴.
2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۷.
3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۵۶ـ ۲۵۸.
4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۹.
5.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۱۹۹. جواهر الحسان، ج ۳، ص ۴۵: «وأقاموا عنده شهرا يشربون الخمر و تغنيهم الجرادتان قينتا معاوية».
6.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۶۱.
7.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۱.
8.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۶۵ـ۲۶۶.
9.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۴. عرائس المجالس، ص ۵۷ .
10.عرائس المجالس، ص ۵۷ .
11.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۴. برهان قاطع، ص ۱۹۹.