569
تفسير نورٌ علي نور ج1

73. «وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً...»

روض الجنان: «قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ» ، گفت: اى قوم خداى را پرستى كه شما را خدايى ديگر نيست جز او. و در «غَيْر» قرائت به جرّ و رفع رواست چنان‏كه در آيت اوّل برفت، و در عربيّت نصب روا باشد بر استثناء يا بر حال ـ و نخوانده‏اند. ۱
1357. علامه شعرانى: چنان‏كه مكرر گفتيم اگر وجهى در عربيت جايز باشد و قراء نخوانده باشند براى ما قرائت قرآن بر آن وجه جايز نيست به اتفاق مسلمانان كه قرائت به سماع است نه قياس و بعض فقهاى اين عصر كه آنرا جايز شمرده‏اند صحيح نيست؛ پس نمى‏توان گفت: «مالكم من إله غيره» به نصب غير. ۲
روض الجنان: [مؤلّف قصه ثمود را به تفصيل نقل كرده]... و جُنْدُع را پسر عمّى بود او را شهاب بن خليفة بن مخلابن لبيد گفتند. او نيز خواست تا اسلام آرد، ايشان نهى كردند او را. مردى از جمله ثمود در اين باب گفت:
وَكانَتْ عُصْبَةٌ من آلِ عَمروإلى دين النّبى دَعَوْا شِهاباً
عَزيزَ ثمودَ كُلِّهمُ جميعاًفَهَمَّ بِأنْ يُجيبَ ولَوْ أجابا
لَأَصْبَحَ صالحٌ فينا عَزيزاًوما عَدَلُوا بِصاحِبِهمْ ذُؤاباً
وَلكِنَّ الْغُواةَ مِنْ آلِ حِجْرٍتَوَلَّوْا بعْدَ رُشْدِهِمُ رُياباً
چون ناقه از سنگ بيرون آمد، صالح گفت: «هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْم
مَعْلُومٍ»۳
، گفت: اين ناقه‏اى است، اين نصيبى باشد از آب و شما را نصيبى. ۴
1358. علامه شعرانى: چنان‏كه حكايت قوم عاد را مؤلّف از ثعلبى نقل كرده است نه از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و خاندان عصمت و حجتى در سخن ثعلبى نيست هم چنين حكايت ثمود را، و نسبت اين اشعار به زمانى سابق بر عصر ابراهيم و موسى عليه‏السلام بعيد مى‏نمايد چون زبان عربى در آن عهد با اين زمان فرق بسيار داشت.
و ترجمه اشعار اين است: جماعتى از خاندان عمرو شهاب را به دين پيغمبر صالح خواندند و اين شهاب بزرگ ثمود بود و خواست اجابت كند و اگر اجابت كرده بود صالح در پيش ما عزيز مى‏گشت و آن مرد را كه دواب نام دارد عديل صالح نمى‏گرفتند ولكن گمراهان آل حجر پس از هدايت رياب را دوست خود گرفتند. ۵
روض الجنان: ايشان بينداختند با خود و گفتند... . ۶
1359. علامه شعرانى: يعنى رأى زدند و مشورت كردند. ۷
روض الجنان: دلهاى ايشان از ترس در بر پاره پاره شد و همه بر جاى بمردند و از ايشان هيچ كس نماند از خرد و بزرگ الاّ دختركى مُقْعَد* كه او را باد بنشانده بود، نام او ذريعه بنت سلق،** و او نيز كافر بود و دشمن صالح بود. ۸
1360. علامه شعرانى: * يعنى زمين گير. ۹
1361. ** در نسخه‏اى شاف به جاى سلق. ۱۰
روض الجنان: كُتّاب. ۱۱1362. علامه شعرانى: «كُتّاب» بر وزن عزّاب، مكتب خانه است. ۱۲
روض الجنان: مُعَلّى بن زياد روايت كند كه: عبدالرحمن ملجم بيامد تا بيعت كند، بيعت كرد. آنگه گفت: يا اميرالمؤمنين اِحْمِلْني؛ مرا چهارپايى ده. اميرالمؤمنين گفت: تو عبدالرّحمن هستى؟ گفت: آرى. گفت: پسر ملجم؟ گفت: بلى، گفت: مرادى؟ گفت: آرى، گفت: يا غَزْوان* إحْمِلْهُ عَلى اَشْقَرِها؛ اين را بر آن اسب اشقر نشان... . ۱۳
1363. علامه شعرانى: غزوان نام آن كس است كه اسبان را نگهبانى مى‏كرد. ۱۴

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۶۷.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۵.

3.شعراء (۲۶): ۱۵۵.

4.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۷۳.

5.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۰۹.

6.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۷۶.

7.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۱۱.

8.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۱.

9.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۱۴.

10.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۳.

11.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۱۵.

12.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۴.


تفسير نورٌ علي نور ج1
568
  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 59948
صفحه از 724
پرینت  ارسال به