573
تفسير نورٌ علي نور ج1

91. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ»

روض الجنان: ... محمّد بن اسحاق گفت: مردى از اهل مدين نام او عمر بن كلما چون آن ابر ديد و در او عذاب، بشناخت كه آن نه ابر رحمت است ابر عذاب است، اين بيتها بگفت:
يا قَوْمِ اِنَّ شُعَيْباً مُرْسَلٌ فَذَرُواعَنْكُمْ سَميراً وعِمْرانَ بنَ شَدّادِ
اِنّى أرى غَيْمَةً يا قَومِ قَدْ طَلَعتْتَدْعُوا بصوتٍ على ظَمّاءَةِ الْوادِي
واِنَّهُ لَنْ تَرَوْا فيها ضُحى غدكُمْاِلاّ الرّقيمَ يُمَشّي بينَ أمْجادٍ۱
1369. علامه شعرانى: شعر عروضى به زبان عربى فصيح در عهد شعيب بعيد مى‏نمايد؛ چون زبان عربى آن عهد بلكه پس آن هم با عربى زمان پيغمبر ما فرق داشت و شعر عروضى از دويست سال قبل از بعثت متجاوز نيست. و اين قصه را ثعلبى از امام و پيغمبر نقل نكرده و حجت نيست. ۲

98. «أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ»

روض الجنان: «أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى»۳ «واو» عطف است بر قرائت آنكه «واو» مفتوح خواند. اهل مدينه و ابن عامر خواندند: به سكون «واو»،
چنان‏كه «أوْ» باشد بمعنى حَرف الشكّ؛ يا ايمن شده‏اند اهل اين شهرها كه عذاب ما به ايشان آيد و به چاشتگاه، و محلّ او نصب بود بر ظرف به معنى ضُحى* «وَ هُمْ يَلْعَبُونَ» ؛ و ايشان بازى مى‏كنند، و «واو» هم حال راست. و اصل «بأس» و «بؤس»، شدّت باشد، و در آيت مراد عذاب است.
امّا «نَوْم» حدّ او سهوى بود** كه به حيوان رسد با فتور اعضاء بى علّتى. ۴
1370. علامه شعرانى: * يعنى محل ضحى نصب است كه به‏چاشتگاه ترجمه شده است. ۵
1371. ** سهو در زبان عربى غفلت و عدم حضور معنى است در ذهن و آنها كه گفتند امام و رسول را سهو باشد مقصودشان آن است كه لازم نيست در همه امور علم حضورى داشته باشند نه آنكه سهواً خطا بگويند و عمل كنند؛ چون قول و فعل امام و رسول حجت است و با احتمال خطا اعتماد بر آن نمى‏توان كرد. ۶

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۳۰۴.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۲۶.

3.آيه در چاپ مشهد نيامده است.

4.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۳۰۹.

5.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۳۱.


تفسير نورٌ علي نور ج1
572

86 . «وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ...»

روض الجنان: اين مثل عشّار و باژ استان است و راهزن كه هيچ كس بر او بنگذرد و الا برنجاند او را و چيزى از او بستاند. ۱
1367. علامه شعرانى: «باژاستان» گيرنده باج است و «عشّار» آن است كه بر سر راهها ده يك از اموال مردم مى‏ستاند. و اين اعمال از گناهان بزرگ است در دين اسلام و هرچه از اين قبيل خراج و ماليات به نام گمرك يا غير آن گيرند؛ چون كه مانع آزادى حمل و نقل و تجارت و كم شدن امتعه و حوايج مردم مى‏گردد حرام است. ۲

90. «وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً...»

روض الجنان: «وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ» ، گفتند آن گروه اشراف قوم شُعَيْب از
كافران: اگر شما متابعت شعيب كنى و در دين او شوى زيانكار باشى. و «إذاً» در اينجاى كه هست ملغاست براى آنكه در ميان مبتدا و خبر افتاده است، عمل نصب نمى‏تواند كردن، چه او آن جا مستعمل باشد كه جواب باشد و در فعل مضارع شود... . ۳
1368. علامه شعرانى: [مستعمل باشد:] به عمل كردن وا داشته شود. ۴

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۹۶.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۲۲.

3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۳۰۱. در چاپ مشهد به جاى «مستعمل»، «مُعْمَل» ضبط شده است.

4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۲۲۶.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 59925
صفحه از 724
پرینت  ارسال به