تأملات كلامى
مؤلف جابهجا مسائل كلامى را مطرح كرده و علامه شعرانى هم توضيحاتى در ذيل آنها آورده و احياناً آنها را نقد كرده است:
1. مؤلف در ذيل آيه 25 سوره ابراهيم مىنويسد:
... اهل اشارت گفتند: وجه حكمت در تشبيه اسلام و ايمان به درخت از آنجاست كه درخت تمام نباشد الاّ به سه چيز: عِرقى ثابت و اصلى قايم و فرعى عالى، همچونين ايمان و اسلام به سه چيز تمام شود: تصديقٌ بِالْقَلْبِ، و اقرارٌ باللّسانِ، و عمَلٌ بِالاَركانِ، بيانش حديث رضا عليهالسلام از پدرش از پدرانش عليهمالسلام از اميرالمؤمنين از رسول عليهالسلام كه
گفت: الإيمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ واِقرارٌ بالّلسانِ وعَمَلٌ بِالاَركانِ. ۱
علامه شعرانى هم در حاشيه مىنويسد:
چنانكه گفتيم ايمان در مذهب شيعه و اكثر اهل سنت همان اقرار قلبى است و اقرار به زبان دليل آن است و عمل به اركان جزء ايمان نيست و بارها مؤلف تحقيق اين معنى كرده است. و مقصود از اين عبارت نه آن است كه فاسق كافر باشد يا منزلتى ميان ايمان و كفر بلكه چون مؤمن عمل نكند فايده كامل از ايمان نبرده، مانند آنكه گويند: مالدارِ بخيل فقير است. ۲
2. مؤلف در ذيل آيه 79 سوره شعراء بعد از نقل كرامات اهل ذوق و تصوف مىگويد:
اين حكايت و امثال اين بهنزديك اهل تصوّف از كرامات باشد، و بهنزديك ما اگر درست بود معجز بود كه خداى تعالى اظهار كند بر دست بعضى صالحان چون داند كه در آن لطفى خواهد بود يا بعضى مكلّفان را. مذهب علم الهدى (رَحْمَةُ الله عليه) اين است. ۳
و علامه شعرانى در حاشيه مىنويسد:
خلاف است ميان جماعتى از معتزله و اشاعره كه ظهور كرامت از اولياء خدا و صالحان ممكن است يا ممكن نيست، بيشتر معتزله جايز نمىدانند و آنچه در اين باب نقل است مانند طعام حضرت مريم و آوردن عرش بلقيس از آصف تكميل معجزه پيغمبرى مىشمارند و ديگران آن را ممكن مىدانند؛ چنانكه خواجه نصيرالدين و علامه حلى در تجريد و شرح آن اختيار آن كردند. ۴
3. مؤلف در ذيل آيه 40 سوره نساء مىگويد:
... و دليل بر اين آن است كه: در خبر لفظ مظلمه گفت و مقابله مظلمه به عوض باشد، و ثواب عمل كسى به كسى ندهند و بر فعل كسى ديگرى را عقاب نكنند... . ۵
علامه شعرانى هم در حاشيه مىنويسد:
اگر گويى: نماز و حجّ استيجارى چگونه است كه ثواب عمل زنده را براى مرده نويسند، گوييم: ثواب عمل زنده براى زنده است و آنچه خداوند تعالى به مرده دهد تفضّل است نه استحقاق؛ چنان كه اگر وصى و وارث به وصيت عمل نكنند عقاب بر همان است كه تخلّف كرده نه ميّت. و بر اين اجماعِ اهل عدل است. ۶
1. « الم »
روض الجنان: اهل اشارت گفتند: «الف» أنا، «لام» لى، «ميم» مِنّي. به «الف» اشارت به آن كرد كه همه منم. به «لام» اشارت به آن كرد كه همه مراست. به «ميم» اشارت به آن كرد كه همه از من است. ۷
28. علامه شعرانى: در تفسير منهج الصادقين نكاتى در اين حروف مقطّعه آورده است كه در جاى ديگر مجموع نديدهام. البته رجوع به آن كتاب شود. ۸
3. «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»
روض الجنان: امّا «غيب»، هر چه مُغَيّب باشد از چشمها و مصوّر باشد در دلها. ۹
29. علامه شعرانى: عالم غيب در مقابل عالم شهادت است، چنانكه فرمود: «عالِم
الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» . ۱۰ و اصل ايمان و تديّن آن است كه انسان معتقد باشد غير اين عالم ماده محسوس عالم ديگراست و موجود ديگر، تا به خدا و فرشتگان و روح و قبر و قيامت اقرار كند. ۱۱
روض الجنان: راوى خبر گويد كه: يك روز رسول صلىاللهعليهوآله صحابه را گفت: دانى كه از مؤمنان كه فاضلتر است؟ گفتند: فرشتگان. گفت: ايشان چنيناند، و نه ايشان را مىخواهم. گفتند: پيغمبران. گفت: ايشان چنيناند، و نه ايشان را مىخواهم. گفتند: يا رسول اللّه! كيستند ايشان؟ گفت: جماعتى كه از پس من باشند تا به آخر زمان، مرا نديده و سخن من ناشنيده و معجزات من ناديده، ورقى مُغلق ۱۲ بينند و سوادى بر بياضى، بر آن كار كنند. ايشان فاضلترين اهل ايمانند. آنگه برخواند: «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ»۱۳ .
30. علامه شعرانى: در عهد قديم كتابها را مىبستند و قفل مىكردند و مهر مىزدند چنانكه در مقدمه صحيفه كامله سجاديه است كه حضرت ابى عبدالله عليهالسلام«فَاستخْرَجَ منها صحيفةً مُقْفَلَةً مَختومةً فَنظَر إلى الخاتَمِ وقَبّلَهُ وبَكى، ثمّ فَضّه و فَتَح القفلَ ثمّ نشر الصحيفةَ» و ما شرح آن را در ذيل صفحه 8 از شرح و ترجمه صحيفه نوشتهايم. ۱۴
روض الجنان: اكنون بايد كه نماز كُن، متأنّى باشد، و حدود او نه دارد، و شرايط او ظاهراً و باطناً به جاى آرد، چنانكه آن كس كه چوب بر آتش راست كند، چه اگر تأنّى نكند و پيش از وقت بجنباند بشكند، و اگر بسيار بر آتش رها كند بسوزد، بر وفق آنچه شرع فرموده است تا نماز او عبادت باشد. ۱۵31. علامه شعرانى: افتاده دارد بدين مضمون كه «نماز را هم بايد به جاى آورد». ۱۶
روض الجنان: «نَفَقْ»، سَرَبى باشد در زيرزمين كه آن را راهى باشد به جايى. ۱۷
32. علامه شعرانى: سَرَب جاده و راه زير زمينى است. ۱۸
1.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۲.
2.روح الجنان، ج ۷، ص ۲۳. مطابق با تعليقه شماره ۱۸۱۴ اين مجموعه.
3.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۳۳۱.
4.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۴۵. كشف المراد، ص ۴۷۶. مطابق تعليقه شماره ۲۳۳۹ اين مجموعه.
5.روض الجنان، ج ۵ ، ص ۳۶۷.
6.روح الجنان، ج ۳، ص ۳۹۲. مطابق تعليقه شماره ۸۷۴ اين مجموعه.
7.روض الجنان، ج ۱، ص ۹۷.
8.روح الجنان، ج ۱، ص ۶۰. منهج الصادقين، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۶۵.
9.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۰۳.
10.توبه (۹): ۹۴.
11.روح الجنان، ج ۱، ص ۶۴.
12.در چاپ مشهد «معلّق» آمده است.
13.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۰۴.
14.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۰۵.
15.روح الجنان، ج ۱، ص ۶۶، يعنى جمله به اين صورت بايد باشد:«... و اگر بسيار بر آتش رها كند بسوزد [نماز را هم بايد به جاى آورد]، بر وفق آنچه شرع فرموده است...».
16.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۰۷.
17.روح الجنان، ج ۱، ص ۶۶.